خوب ایندفعه خبرا خوب رسیده
اماااااااااااااااا
گزارش روز گذشته از دید من
صبح زود کله سحر بیدار شدیم که صبحانه بخوریم و بریم ساحل گیسوم.نصف جمعیت از خستگی دیشب ویندوزشون هنوز بالا نیومده بود.توی راه حمید اینا نون تازه واسه کباب ظهرمون خریدن و به راه ادامه دادیم.پیش از رسیدن به ساحل تو جاده جنگل گیسوم وایسادیمو عکس گرفتیم چه عکسایی!!!!!!!.از اونایی که می پرن رو هوا می گیرن.
بعد از عکس رفتیم سمت ساحل.
البته قبل ساحل مدیرا و چند نفر پیاده شدن واسه آماده کردن بساط ناهار و ما رفتیم ساحل.اونجا جاتون خالی اسب سوار شدیم.
برگشتیم به محل قرارمون برای ناهار.تو جنگل.آقا من که شمالیم دارم می گم خایـــــــــــــــــــــــــــــــلی جای با صفایی بود.یه رود خونه نزدیکمون بود که کلا جون می داد واسه یه چیز.که بعدا می گم چی.
خلاصه بعد یه مدت که کبابا حاضر شد رفتیم و ناهار رو زیر سایبون خوردیم.دستشون واقعا درد نکنه. چه صفایی داشت.
بعد از ناهار نوبت بازی شد.چه بازی ؟؟؟ باید دو گروه 5 نفره می شدیم و طناب می بستیم به پاهامون و یه مسیری رو طی می کردیم، دور یه بطری نوشابه می چرخیدیم و برمی گشتیم جای اولمون. خیلی باحال بود
بعدشم وسطی بازی کردیم.خوب حالا می تونم بگم رود خونه جون می داد واسه چی؟جون میده تو واسه حال گیری.4 بار توپمون افتاد تو رودخونه و فربود (fireboud) جان فشانی کرد وخیلی سریع پرید تو آب و آوردش که به همین مناسبت بهش لقب قهرمان رو دادن.دفعه سوم سجاد رفت که هیچی بهش ندادن، دفعه آخر حمید (hamid-147) رفت و دیگه بیخیال بازی شدیم.
در نهایت چای و هتل.بعد از استراحت و صرف شام با بچه ها رفتیم کنار ساحل هتل و مدیران و دست اندر کاران واسمون سیب زمینی کبابیدن.تو این هوای سرد خیلی می چسبید.
باز هم کنار ساحل بازی کردیم.استپ هوایی.2 بر گشتیم هتل. البته یه سریا که می خواستن یه دست فوتبال بزنن موندن.
اماااااااااااااااا
گزارش روز گذشته از دید من
صبح زود کله سحر بیدار شدیم که صبحانه بخوریم و بریم ساحل گیسوم.نصف جمعیت از خستگی دیشب ویندوزشون هنوز بالا نیومده بود.توی راه حمید اینا نون تازه واسه کباب ظهرمون خریدن و به راه ادامه دادیم.پیش از رسیدن به ساحل تو جاده جنگل گیسوم وایسادیمو عکس گرفتیم چه عکسایی!!!!!!!.از اونایی که می پرن رو هوا می گیرن.
بعد از عکس رفتیم سمت ساحل.
البته قبل ساحل مدیرا و چند نفر پیاده شدن واسه آماده کردن بساط ناهار و ما رفتیم ساحل.اونجا جاتون خالی اسب سوار شدیم.
برگشتیم به محل قرارمون برای ناهار.تو جنگل.آقا من که شمالیم دارم می گم خایـــــــــــــــــــــــــــــــلی جای با صفایی بود.یه رود خونه نزدیکمون بود که کلا جون می داد واسه یه چیز.که بعدا می گم چی.
خلاصه بعد یه مدت که کبابا حاضر شد رفتیم و ناهار رو زیر سایبون خوردیم.دستشون واقعا درد نکنه. چه صفایی داشت.
بعد از ناهار نوبت بازی شد.چه بازی ؟؟؟ باید دو گروه 5 نفره می شدیم و طناب می بستیم به پاهامون و یه مسیری رو طی می کردیم، دور یه بطری نوشابه می چرخیدیم و برمی گشتیم جای اولمون. خیلی باحال بود
بعدشم وسطی بازی کردیم.خوب حالا می تونم بگم رود خونه جون می داد واسه چی؟جون میده تو واسه حال گیری.4 بار توپمون افتاد تو رودخونه و فربود (fireboud) جان فشانی کرد وخیلی سریع پرید تو آب و آوردش که به همین مناسبت بهش لقب قهرمان رو دادن.دفعه سوم سجاد رفت که هیچی بهش ندادن، دفعه آخر حمید (hamid-147) رفت و دیگه بیخیال بازی شدیم.
در نهایت چای و هتل.بعد از استراحت و صرف شام با بچه ها رفتیم کنار ساحل هتل و مدیران و دست اندر کاران واسمون سیب زمینی کبابیدن.تو این هوای سرد خیلی می چسبید.
باز هم کنار ساحل بازی کردیم.استپ هوایی.2 بر گشتیم هتل. البته یه سریا که می خواستن یه دست فوتبال بزنن موندن.
~دلم اغوای تاکستان به لطف مستی انگور
دلم بوی خوش بابونه می خواهد~
دلم بوی خوش بابونه می خواهد~