ارسالها: 1,027
موضوعها: 15
تاریخ عضویت: Feb 2011
تشکر های اهدا شده: 7451
تشکر های دریافت شده :7213 بار در 2370 پست
سال تشخيص بيماري : مهر 89
دكتر معالج : دکتر صحراییان
داروي مورد استفاده : سینووکس
محل سکونت : تهران
(2011/06/06, 09:44 AM)baran. نوشته است: دكتر من كه هميشه تا منو مي بينه اول يه سيگار روشن مي كنه و يه كم از خاطرات جوونيش
برامون تعريف مي گه و بعدش هم با اين چكشها معاينم مي كنه و بعد به همسرم ميگه :
اگه حرصش بدي كار خودت زاره
قرص و آمپول هم كه نميده .
هيچ غذا يا كاري رو هم برام ممنوع نكرده
سیگارررررررررررررررررررررر؟
عجب دکتریه!!!!واقعا دکترن ایشون
به خود آی,خود تو جان جهانــــــی...
ارسالها: 323
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Feb 2011
تشکر های اهدا شده: 3392
تشکر های دریافت شده :4608 بار در 2060 پست
سال تشخيص بيماري : 1389
دكتر معالج : تقاء
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
2011/06/06, 01:04 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/06/06, 01:08 PM، توسط i3aran.)
اول اينو بگم كه اين دكتر من از بهترين دكترهاي تهرانه
و من فكرمي كنم چون تمام مريضاش خيلي خيلي بد حالن
منو كه ميبينه فكرميكنه بهترين موقعيته براي سيگار كشيدن چون هر دفعه كه ميرم از همه ي مريضاش هم جوونترم هم سالمتر
منم چون هميشه بهم ميگه اگه دخترخودم بودي بهت آمپول نمي دادم
خيلي دوسش دارم
بخاطر همين اعتراضي هم نمي كنم
تازه يه چيز ديگه
هروقت هم ازش مي پرسم كه چه كاري رو انجام بدم يا ندم
بهم ميگه :
فقط حرص نخور
هركاري كه فكر ميكني تو زندگي برات لذت بخشه انجامش بده تو با يك آدم عادي هيچ فرقي نميكني .
بيا با من مدارا كن ، كه من مجنونم و مستم ...
ارسالها: 185
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Apr 2011
تشکر های اهدا شده: 9786
تشکر های دریافت شده :4786 بار در 1687 پست
سال تشخيص بيماري : ^-^
دكتر معالج : ^-^
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
بحث تعریف از دکترا داغه ...........من یه دکتر میشناسم البته تخصص غددوگوارشه
بهش میگی این قرصه اشتها اوره میگه مهم نیست
هویج بخور خوب میشی
ای بابا خرگوشم بود دیگه حالش از هویج بهم میخورد میگه خوب نگو اشتها اوره..
خیلی ریلکسه...
ارسالها: 1,185
موضوعها: 55
تاریخ عضویت: Jun 2009
تشکر های اهدا شده: 2761
تشکر های دریافت شده :7724 بار در 1749 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : دکتر صحرائیان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
ولی حالا که بحث تعریف شد
من دکتری که میرفتم پیشش البته اونم متخصص مغز و اعصاب نبود ... دکتر علم الهدی
اون اولا که میرفتم پیشش حداقل نیم ساعت تا ۳ ربع میشستم تو مطبش و ازم سوال میپرسید و من جواب میدادم ... بعد شروع میکرد به صحبت کردن
تنها مشکش اینه که ۶ ماه ایرانه ... ۶ ماه آمریکا
یه بار برام یه نسخه نوشت و داد که بخونم ... یه خط خیلی خوب خوانا ... که ازم پرسید میتونی بخونی یا نه
که بعدشم همه اون چیزایی رو که نوشت بهم توضیح داد که چیه و چیکار میکنه
.........
که بعدها دیگه اونقدر صمیمی شده بودم که میرفتم خونش واسش لینوکس نصب میکردم و نرم افزار های مختلف و اونم برام فیلم جدید و از این جور چیزا میداد
..............
واقعا دکتر خوبی بود .... برای تمام مریضاش حداقل نیم ساعت وقت میذاشت و باهاشون صحبت میکرد ...
تو یکی از روستاهای تبریز با پول خودش یه مطب زده بود و مجانی ویزیت میکرد و دانشجوهای پزشکیش رو میاورد اونجا برای کارآموزی و به غیر مطب کلاس های کامپیوتر و زبان و آشپزی هم ردیف میکرد ... یه روز به من گفت اگه مردم بدونن مثلا چجوری باید از روغن استفاده کنن دیگه مریض نمیشن و لازم هم نیست بیان سراغ من ................
چون بحث تعریف شد .... خواستم بگم دکتر خوب هم داریم
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2
ارسالها: 3,460
موضوعها: 262
تاریخ عضویت: May 2009
تشکر های اهدا شده: 20628
تشکر های دریافت شده :23484 بار در 6265 پست
سال تشخيص بيماري : 88
دكتر معالج : -
داروي مورد استفاده : تبازیو
محل سکونت : تهران
خوب باران جون یه بار بری پیشش بسه .حرفش که یکیه. میگه حرص نخور .دارو هم که نمیده. دیگه واسه چی بری دوباره پیشش ؟
چشم ها را بـایـد شست . ، . جـــور دیـگـر بـایــد دیـــد
ارسالها: 323
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Feb 2011
تشکر های اهدا شده: 3392
تشکر های دریافت شده :4608 بار در 2060 پست
سال تشخيص بيماري : 1389
دكتر معالج : تقاء
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
(2011/06/06, 01:36 PM)nahid نوشته است: خوب باران جون یه بار بری پیشش بسه .حرفش که یکیه. میگه حرص نخور .دارو هم که نمیده. دیگه واسه چی بری دوباره پیشش ؟
ناهيد جان آخه خودش ميگه هر دوماه يكبار بيا ببينمت
البته تو اين يكسالي كه مريضشم تا حالا دوبار برام پالس تجويز كرده
دو سه بار هم ام آر آي نوشته
بيا با من مدارا كن ، كه من مجنونم و مستم ...
ارسالها: 869
موضوعها: 71
تاریخ عضویت: Nov 2009
تشکر های اهدا شده: 4839
تشکر های دریافت شده :5566 بار در 2439 پست
سال تشخيص بيماري : آبان 88
دكتر معالج : رفته خارج ديگه برنمي گرده ...
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : هرجا تو باشي
خیلی پزشکای خوب داریم که حتی یه بار هم کسی تا صد فرسخیه در خونشون هم نرفته!!!
خوب و بد بودن دکترا رو با معیارهای سنگینتری باید سنجید اینای دیگه همه پوئن های مثبت و منفی اوناست که جزو خصیصه های دلنشین یا ناراحت کننده به اونا بشه چسبوند ولی ملاک خوب یا بد بودن یه پزشک نیست به نظر من
اینکه دکتر من به من ایمیل میزنه و حال من و میپرسه یا دکتر سینا واسش فیلم تهیه میکرده یا اون یکی 5 دقیقه بیشتر وقت نمیزاره دلایل محکمی واسه سنجش علمی یه پزشک نیست یه پزشک در وهله اول باید با تشخیصا و درمانهای به جا و به موقع خودش و نشون بده بعد هم اگه ای این کاراکترهای اضافی رو هم داشت تو اخلاقش که دستش درد هم نکنه چون بی تاثیر نیست تو انتقال حس بهبودی و اثر بخشیه راهکاراهای او پزشک به بیمار
"چقدر ابد زمان اندکی ست برای آنکه به کفایت کنارت باشم...
ارسالها: 1,027
موضوعها: 15
تاریخ عضویت: Feb 2011
تشکر های اهدا شده: 7451
تشکر های دریافت شده :7213 بار در 2370 پست
سال تشخيص بيماري : مهر 89
دكتر معالج : دکتر صحراییان
داروي مورد استفاده : سینووکس
محل سکونت : تهران
یه دکتر هست که من مدیونشم
دکتر سروش...........متخصص جراحی
18 سالم که بود یه مورد پیش اومد که اورژانسی باید عمل میشدم هر جا میرفتم میگفتن 2 یا 3 روز بعد حتی بیمارستان خاتم
بعد ایشون گفت عسیسم برو شریعتی بستری شو فردا عملت میکنم.
دوسش دارم
به خود آی,خود تو جان جهانــــــی...
ارسالها: 1,185
موضوعها: 55
تاریخ عضویت: Jun 2009
تشکر های اهدا شده: 2761
تشکر های دریافت شده :7724 بار در 1749 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : دکتر صحرائیان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
اتفاقا نازنین جان در ومرد تشخیص باید بگم ... بابای من یه مدت بود که سر درد های شدیدی داشت در حدی که یه بار یادمه تو اورژانس براش ۶ تا مسکن زدن ولی بازم نتونست بخوابه یا سردردش متوقف بشه
....
پیش هر دکتری که تونستیم بردیم ... کلی عکس و آزمایش و خرت و پرت و چرت و پرت هر کدوم هم یه چیزی میگفتن و یه درمانی میدادن که هیچ فرقی نمیکرد ...
بعد از کلی پول خرج کردن رفتیم پیش این آقا دکتر که بعد از چند دقیقه آزمایش به بابام گفت شما دوچرخه سواری میکنی ... که بابایه منم که همیشه با دوچرخست ...
پرسید جدیدا یه زمانه طولانی دوچرخه سواری نکردی؟ ... که دقیقا ۲ هفته قبلش بابام با دوچرخه رفته بود شمال
من شاخ در آروده بودم که توضیح داد یه چند ساعت مستقیم و نگاه کردی و یه جایی یه هو برگشتی عقب و نگا کردی که یکی از رگ های نزدیک به استخون گردنت پاره شده و لخته شده و چسبیده به استخون و الان میخواد جدا بشه و این دردش خیلی وحشتناکه ... کافیه هر روز صبح که از خواب پا میشی یه کوچولو روغن زیتون بمالی روی درد تا گرم بشه و این عمل راحت انجام بشه ... که دقیقا بعد از ۲ روز هم حال بابام کلا خوب شد و درد از بین رفت
به قول نازنین درسته اخلاق دکتر خیلی مهمه و تشخیص و درمان از اون مهمتره
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2
ارسالها: 1,146
موضوعها: 32
تاریخ عضویت: Aug 2009
تشکر های اهدا شده: 167
تشکر های دریافت شده :2748 بار در 1040 پست
سال تشخيص بيماري : ماه رمضان 1386
دكتر معالج : .....
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : یه جایی
من از دکترها از کوچیکی متنفر بودم نمونش رو میگم وقتی نیستاگموس چشمام مشخص شده بود رفتم اورژانس یه دکتر عمومی نشسته بود اونجا ولی خب تشخیصش خوب بود وقتی من رفتم تا گفتم هیچی نمیبینم دستش رو اورد جلو من داشتم نگاش میکرد بی تربیت یهو گفت مالتیپل اسکلروزیسه بعد پرستار رو صدا کرد گفت نیگاه کن اینطور میبینه یعنی مالتیپل .... از قضا اون پرستار زشت هم همسایه جفتیمون بود که ما صد سالی یه بار میدیدمیش و برا همین خیلی بدم اومد ازش که بعد رفت به همه گفت اون دکتر بیشهورم هنوز دکتر مغزو اعصاب نیومئه بود برا خودش تشخیص داد و مطمئن و البته بگم خیلی از خود راضیه که چندین بار ازش توی بیمارستان شکایت شده وئلی چون پارتیش زیاده هستش هنوز زندست
بالاخره دو سه روز بعد که داشتبم با مامانم پیاده روی میکردم یهو زنش ما رو دید زن همون دکتر بی تربیته عمومیه گفت راستی دخترت چی شد ؟ منم یه پلاستیک بستنی تو دستم بود و بعد دو روز پالس گرفتن داشتم پیاده روی میکردم مامان گغت هیچی اینهاشه یه نگاهی کرد گفت ااا
فهمیدم دکتر دهن لقش بهش گفته دختر فلانی رو میشناسی ام اس گرفته پخش شد ه و حتی به زنش گفته واقعا برام جالب بود که عجب دکترایی داریم معمولا میگن دکتر محرم رازه ولی
خیلی تلاش کردم از این شهر برم ولی نشد ولی دیگه نذاشتم اقوام دوستانم و زن داداشم بدونن که ام اس دارم ولی خیلی ناراحتم هنوز دارم توی این شهر که پر از خاطرات بد زندگی میکنم نمیدونم تا کی ولی همش دارم خدا خدا میکنم خاطارتش اذیتم میکنه ام اس رو دوست دارم چ=ون اذیتم نمیکنه ولی اونایی که پشتم صفحه گذاشتن رو نه
میرفتم یه بار جایی منو دیدین شایعه کردن که دختر فلانی نامزد کرده داره میره پیشش چون میخواست بره فلان جا
خستم کردن دیگه