•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13(current)
  • 14
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امیتازات : 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آیا با داشتن بیماری msدر مهمانی ها وجمع های عمومی شرکت می کنید
حتی بیشتر هم شده
گفت از دوست چه خواهی که تورا شاد کند گفتم از دوست همین بس که ز ما یاد کند
If you want to be OK , you should have a healthy lifestyle with exercise and don`t think about any problems
 تشکر شده توسط : بیخیال , هلما , سمانه میم , movahedi
هیچ کس از بیماری من خبر نداره(البته به جز خانواده خودم). بنابراین به راحتی در همه مراسم شرکت میکنم و کاملا عادی برخورد میکنم!
فعلا لزومی نداره دیگران خبردار بشن، خودم چند سال دیگه بهشون میگم ؛میخوام ببینند که من این همه مدت این بیماری رو داشتم و مثل یه آدم عادی زندگی میکردمlaughing3
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز !؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنمsmiling
 تشکر شده توسط : hessam , بیخیال , nazaninamiri70 , هلما , سمانه میم , neda61 , movahedi , شیرین
من به غیر از خونواده ام و البته دوست صمیمیم هیشکی خبر نداره ....
اینجوری راحت میتونم توی جمع باشم..... لزومی نداره کسی غیر از اونا خبر داشته باشه....
بابا لِنگ‌دراز عزیزم:
تمام دلخوشی دنیای من این است که تو ندانی
و من دوستت بدارم.
وقتی میفهمی و می‌رانی‌اَم،
چیزی درون دلم فرو می‌ریزد...
چیزی شبیه غرور!
بابا لنگ دراز عزیزم:
لطفا گاهی خودت را به نفهمیدن بِزن، و بگذار دوستت بدارم!
من همین که هستی را دوســــت می‌دارم...
حتی سایه‌ات که هیچ وقت به من نمی‌رسد!
 تشکر شده توسط : آقا صادق , بیخیال , nazaninamiri70 , هلما , سمانه میم , movahedi
سلام دوست خوبم منم اوایل خجالت میکشیدم توی جمع حاضر بشم مخصوصا زمانی که پاهام بی حس بودن و به زور راه میرفتم،شایدم از نگاههای ترحم آمیز دیگران بود که بغضم میگرفت ولی بعد از یه مدت با توکل به خدا وتکیه به خانوادم تو کل فامیل چو انداختم که پوکی استخوان دارم و لنگ زدنم هم بخاطر اون بوده و کمبود ویتامین شدید دارم دوبینی هم بخاطر اونه خلاصه من مشکلم رو اینطوری حل کردم و حالا توی همه مهمونیا و عروسیا من مجزا و به طور ویژه دعوت میشم چون مجلس گرم کن فامیل شدم البته بعد از ام اسagreement2چون بیخیال غم و غصه های دنیا شدم تو هم امتحان کن حتما موفق میشی love51
برات دعا میکنمicon_question
باد با چراغ خاموش کاری ندارد، اگر در سختی هستی بدان که روشنی!(شکسپیر)agreement2
 تشکر شده توسط : nazaninamiri70 , هلما , movahedi , شیرین
(2011/09/07, 10:13 PM)Hasty نوشته است: حقیقتش من زیاد تو جمعهای عمومی ظاهر نمی شم حالا میخاد عروسی باشه یا مثلا سفره یا عذا داری.....ت همچین جاهایی اگر هم برم سعی میکنم یک جایی بشینم که در دیدرس نباشم هرگز در فیلمها یا عکس گرفتن اصلا شرکت نمی کنم.میدونید وقتی جایی میرم وبا نگاهای متعجب مردم روبرو میشم خیلی غمگین میشم.........این بر می گرده به نبودن درک اجتماعی واطلاع نداشتن از بیماری ما ها.sadrolleyesبه نظر شما من باید چکار کنم؟angry3angry3angry3angry3sadsadsad
-
-----------------------------------------------------------------------------
سلام وخسته نباشی من درمهمانی شرکت میکنم و مشکل ندارم
 تشکر شده توسط : هلما , movahedi
من که ابایی از شرکت کردن در جمع های عمومی ندارم.مهم نیست بقیه چی فکر می کنند.چون قرار نیست کسی بدونه مشکل من چیه.
یه روز، روی پله های دانشگده زمین خوردم.چند نفر برگشتند نگام کردند و خندیدند.منم سریع خودمو جمع کردم و بدون هیچ ناراحتی و حتی با خنده طعنه آمیزی با صدای بلند گفتم: اشکال نداره.بخندین! به سر خودتون هم میاد!SadDodgy
أللّهُمَ إجعَلْ نَفْسی مُطمَئِنَةً بِقَدَرِک
 تشکر شده توسط : هلما , سمانه میم , movahedi , شیرین
من همه جا حضور دارم اگه جایی نرم مورد سوال همه واقع میشه که چرا نیومدم حتی اگه درسم داشته باشم
چون حضورم همیشه حس میشه اگه نباشم
چون یه جورایی شیطنتم زیاده ولی خوبااااااااااااااااا نه بدش
یه جورایی با دست دادنم تو فامیل مشهورم همه میگن مردونه دست میدی
کلا از خودم تعریف نمیکنما با همه حال میکنم(کسایی که باهام راحتن و ازارم نمیدن با رفتاراشون)همه هم باهام حال میکنن
کلا به انرژی مثبتم معروفم
ووووووووووووووووووووووووووووووووووو راستی هیچ کسی از بیماریم خبر نداره(جزمشاورم اقای یوسفی اذر گل)
ودوست ندارم باخبر بشن که یه جوری بهم نگاه کنن
چون ادمای دوروبر من عادت دارن به بد نگاه کردن ................
درضمن با تنهایی و گوشه گیر شدن هیچی حل نمیشه
با اینکه خودم عاشق تنهاییمconfused2
چارلی چابلین میگه :

اخر هر چیز خوبه اگر خوب نبود هنوز اخرش نشده. صبر کن...
 تشکر شده توسط : movahedi , شیرین
Rainbow 
سلام قبل از ایکه بیمار بشم میمان زیاد داشتم مهمانی هم میرفتم الان مهمان خیلی کم دارم مهمانی نمی رم بیشتر به ایخاطر لرزش ریاد دارم برای من خیلی سخت و ازاز دهنده است هم از نگاه ادمها یاما که وارد مهمانی میشیم دوربری ها همه میشند دگتر درباره بیماری ام اس صبحت میکنند دلسوزی های تحرحم امیز شروع میشه بارها تو میمانی که رفتم همین بحث ها شروع شده من مهمانی را ترک کردم دیگه نمی رم دگترم تو مجلس عزائی مرا ممنوع کرد در کل مردم نسبت به این بیماری اگایی ندارند برایم مشگل شرکت نمیکنم
 تشکر شده توسط : sargol , ehsan 10054
اینکه به جمع و مهمونی برم یا نه کاملا بستگی داره به حوصله ام تو اون زمان خاص!
اگه حالو حوصله ی مهمونی رو داشته باشم میرم و کلی هم خوش میگذرونم اگه نه نمیرم...
اینکه میرم یا نمیرم اصلا ربطی به ام اس نداره...
ربطی هم نمیتونه داشته باشه چون من و امثال من کاملا سالمیم و سر حالsmiling
نظر اطرافیان و عقایدشون و قضاوت هاشون سر سوزنی برام ارزش نداره...
مهم خودمم و زندگیمagreement2
زنـــــــــــــــــــــده ام با نفـــــــــــــــــــس تو...!
 تشکر شده توسط : ehsan 10054 , movahedi
برام مهم نیست پشتم نگاه کنند اگر حوصله داشتم میرم
وگر نه نمیرم
...
 تشکر شده توسط : movahedi
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13(current)
  • 14
  • بعدی 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  برخورد یک پدر با دخترش که مبتلا به بیماری ام اس است عمومهربان 36 26,951 2014/07/05, 11:09 AM
آخرین ارسال: paeazan
  نظر شما جیست ؟ (ذکر بیماری در عقدنامه) عمومهربان 52 37,793 2014/07/05, 08:37 AM
آخرین ارسال: تندیس
  با 4 قدم اعتماد به نفس تان را تقویت کنید نازلی 4 4,917 2013/08/28, 02:50 PM
آخرین ارسال: شيدا رها



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
40 مهمان