وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس
درد دل های مربوط به ام اس - نسخه قابل چاپ

+- وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس (https://mscenter.ir)
+-- انجمن: ام اس (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3)
+--- انجمن: بحث هاي تخصصي اعضا (https://mscenter.ir/Forum-%D8%A8%D8%AD%D8%AB-%D9%87%D8%A7%D9%8A-%D8%AA%D8%AE%D8%B5%D8%B5%D9%8A-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7)
+--- موضوع: درد دل های مربوط به ام اس (/Thread-%D8%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3)

صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49


RE: درد دل های مربوط به ام اس - parisa2087 - 2011/10/11

چقدر خسته و کسلم!angry2
نمیدونم به خاطر ربیفه که دیشب زدم یا بخاطر ژلوفن که بعدش خوردم!
کاش داروهامون آمپول نبودlaughing3



RE: درد دل های مربوط به ام اس - negar_ka84 - 2011/10/13

[size=medium][color=#000080][b]
پریسا جونم love51منم دیروز ربیفم رو صبح زدم انقدر کسل بودم که تو کلاس زبان هی چرت می confused
ناراحت نباش به امید خدا به زودی داروی خوراکیش ایرانم میادagreement2
اصلا به زودی درمان قطعیش پیدا می شه. چرا که نهicon_question



RE: درد دل های مربوط به ام اس - maedeh_1362 - 2011/10/13

سلام من تقریبا 2 سال میشه مبتلا هستم، تا دو ماه پیش cinovex می زدم ،تا دکترم گفت در MRI جدیدم ،بیماریم پیشرفت کرده و باید EXTAVIA بزنم ، بعد سه هفته که گذشت آرزوی مرگ می کردم اینقدر عارضه داشت قعطش کردم از دیروز حمله جدید داشتم
من 28 سالمه و واقعا کم آوردم، اینکه تنهام اینکه هیچ تسهیلاتی نیست و با این وضع من ارشد قبول شدم که با رشتم یک حرکتی واسه این بیماری بکنم ولی نه سواد نه بیماری نه انسان ها اینجا ارزشی ندارند و من هر روز نا امید و خسته تر می شم
در تمام شب چراغي نيست
در تمام روز
نيست يك فرياد.
چون شبان بي ستاره قلب من تنهاست.
تا ندانند از چه مي سوزم من، از نخوت زبانم در دهان
بسته ست.
راه من پيداست
پاي من خسته ست.
پهلواني خسته را مانم كه مي گويد سرود كهنة فتحي
قديمي را.
با تن بشكسته اش،
تنها
زخم پر دردي به جا مانده ست از شمشير و، دردي
جانگزاي از خشم
rolleyes


RE: درد دل های مربوط به ام اس - zenith - 2011/10/13

(2011/10/13, 12:37 PM)maedeh_1362 نوشته است: سلام من تقریبا 2 سال میشه مبتلا هستم، تا دو ماه پیش cinovex می زدم ،تا دکترم گفت در MRI جدیدم ،بیماریم پیشرفت کرده و باید EXTAVIA بزنم ، بعد سه هفته که گذشت آرزوی مرگ می کردم اینقدر عارضه داشت قعطش کردم از دیروز حمله جدید داشتم
من 28 سالمه و واقعا کم آوردم، اینکه تنهام اینکه هیچ تسهیلاتی نیست و با این وضع من ارشد قبول شدم که با رشتم یک حرکتی واسه این بیماری بکنم ولی نه سواد نه بیماری نه انسان ها اینجا ارزشی ندارند و من هر روز نا امید و خسته تر می شم
در تمام شب چراغي نيست
در تمام روز
نيست يك فرياد.
چون شبان بي ستاره قلب من تنهاست.
تا ندانند از چه مي سوزم من، از نخوت زبانم در دهان
بسته ست.
راه من پيداست
پاي من خسته ست.
پهلواني خسته را مانم كه مي گويد سرود كهنة فتحي
قديمي را.
با تن بشكسته اش،
تنها
زخم پر دردي به جا مانده ست از شمشير و، دردي
جانگزاي از خشم
rolleyes

سلام مائده جان
ما بزرگترین کمکی که میتونیم الان به خودمون بکنیم اینه که با تمام وجود بخاطر خودمون به دکترمون اعتماد داشته باشیم و اگه عوارضی از داروها اذیتمون کرد باید به اون اطلاع بدیم

و بهتر از اون اینه که امید داشته باشیم
به اینکه یه روزی شاید به همین زودی شاید فردا از کجا معلوم درمان مریضیمون پیدا میشه

و سوای این حرفها با وجود تمام این فکرهایی که میکنید خداروشکرفعالید تا الان 2 سال با مریضیتون کنار اومدید
2سال کم نیست...
شما که انقدر مقاومید مطمئنأ از این به بعد هم میتونیدagreement2

ما همه فعال و خوب و بانشاط میتونیم به زندگیمون ادامه بدیم
اگه خودمونو باور داشته باشیم
از بیماریمون اینو یاد بگیریم که قدر لحظه هامون و با هم بودنمونو بدونیم
و هیچ وقت هیچ وقت نا امید نباشیم و توکل کنیمicon_questionicon_questionicon_question

با آرزوی اینکه همیشه از ته دل بخندیدicon_question



RE: درد دل های مربوط به ام اس - maedeh_1362 - 2011/10/13

من به اندازه کافی به خودم امید الکی دادم، می دونم تا 10 سال دیگه هیچ چیز جدیدی کشف نمی شه ، امیدوار بودن یه چیزه ، ما با این حرفا خودمونو گیر آوردیم و دکتر ها هم به هر قیمتی می خوان زندگی بریزن تو حلقوممون ، من این جور زندگی رو باور ندارمangry2


RE: درد دل های مربوط به ام اس - negar_ka84 - 2011/10/14

(2011/10/13, 11:40 PM)maedeh_1362 نوشته است: من به اندازه کافی به خودم امید الکی دادم، می دونم تا 10 سال دیگه هیچ چیز جدیدی کشف نمی شه ، امیدوار بودن یه چیزه ، ما با این حرفا خودمونو گیر آوردیم و دکتر ها هم به هر قیمتی می خوان زندگی بریزن تو حلقوممون ، من این جور زندگی رو باور ندارمangry2

مائده جان سمانه راست می گهlove51
باور ما تو سیر بیماریمون خیلی تاثیر دارهConfused
بهت حق می دم که یه موقع ها خسته بشی. غر بزنی....همه ی ما این حالتها برامون پیش میاد ولی درمانت و قطع نکن.
اخمات و باز کن تا ام است هم باهات خوب تا کنهlove51
دیشب داشتم با یکی از پسرای دانشگاه که یه موقع دوستم داشت چت می کردمangel
دیدم خیلی یه جوری حرف می زنه که مواظب خودت باش و استرس نکشی و ...گفتم مگه میدونی؟Huh
گفت: اوهوم بیمارستان انترن که بودی حمله داشتی از هم بخشیهات شنیدمconfused
گفتم فلانی و فلانی هم می دونن؟
گفت: اوهوم
گفتم پس شاید خیلی ها بدونن
گفت: به گمونم اوهومsad
از دیروز تا حالا یه حالیم که نگو....[/
color]



RE: درد دل های مربوط به ام اس - ehsan 10054 - 2011/10/15

خستم از جنگیدن ولی میدونم باید بجنگم نمیتونم
از روز که این لعنتیو گرفتم گفتن داروش داره میاد ولی... ولش کن همه کاری کردم خستparty0048.gifم
ب1ید برم بیشتر بجنگم






























RE: درد دل های مربوط به ام اس - A.Mohsen - 2011/10/18

روزهای خوب و روزهای بد برای همه ی ما در جریان هستن. حتا برای اونایی که ام اس ندارن....زندگی معنی همین توالیه. اگر روزهای بدی رت سپری میکنی مطمئن باش روزهای خوبت در راه هستن...icon_question


RE: درد دل های مربوط به ام اس - مهوش - 2011/10/18

باید فقط صبر کرد و صبر.نگین تحملم حدی داره که برا ما حد نداره


RE: درد دل های مربوط به ام اس - denis85 - 2011/10/18

Bacheha hamaton haghdarin.khaste beshin dad bezanin.vali darkenare hame khastegiha be in fekr konid ma ham digaro dareem.