2013/09/02, 02:06 PM
2013/09/02, 04:39 PM
خیلی دوست دارم که حضور داشته باشم
دارم تلاش می کنم که یک وقتی پیدا کنم بیام ولی فکر کنم به یک جای دیگه مسافرت اجباری دارم و نتوانم بیام
فقط از من خورده نگیرید و من را ببخشید
دارم تلاش می کنم که یک وقتی پیدا کنم بیام ولی فکر کنم به یک جای دیگه مسافرت اجباری دارم و نتوانم بیام
فقط از من خورده نگیرید و من را ببخشید
2013/09/02, 05:40 PM
منم میام
به شرطی که یکی مردونگی کنه شبش یه اس ام اس یه من بده چون یهو یادم میره.
به شرطی که یکی مردونگی کنه شبش یه اس ام اس یه من بده چون یهو یادم میره.
2013/09/02, 09:04 PM
اینبار توچـــــــال با دوست جوونای ام اس سنتـــــری ولی یه صب تا بعد از ظهر
ینی اینبار خیـــــــلی دلم میسوزه منِ عاشق توچالِ مشتاقِ دیدار دوستام
آخه یه صب تا بعد ازظهر واسه من که دو هفته از وقتم واسه تحویل پروژه درسیم رفته و دو هفتش مونده و استادم هی تهدیدم میکنه به نمره 16 خیلی حیاتیه
اصن از اولشم من شانس نداشتم! یه قضیه دیگه هم هست که مزید بر علت شده
دلم از اون دیدارهای دو سه ساعته میخواد که اینبار حتما جور کنم و بیام
تازه تو رفت و برگشتتون از جلو دانشگاه ما هم رد میشین ها
آقا ما از درِ آخر دانشگامون ینی درِ استخر(که میدون یاسمن هست) میریم داخل.. من صب شنبه اون حوالی رو واسه یافتن اشیا نارنجی سرچ میکنم، دیگه هر چی کرمتونه
اصنشم اگه هم چیزی پیدا نکردم مهم نیس! مهم اینه که یه عالمه انرژی مثبت دیروزش اون حوالی بودن
همیشه میگفتم به خودم تو بیماریتو بگو تا ملت بفهمن ام اس ینی چی! ولی بعدش میگفتم نه مرضیه، یه دست که صدا نداره!! ولی حالا با دیدن این همه دست، روزی که قراره ام اسمو به همه بگم با خودم تجسم میکنم و از اون روز با وجود شماها لذت میبرم
به وقتش که من کارای آزمایشگاهیمو کرده باشم و از تهاجم زیراب زنی ها و ترحم های احتمالی ناشی از ام اس خیالم راحت شده باشه، با وجود شماها ام اسمو فریاد میرنم
دوستان عزیزم یه روز نارنجــــــــی خــوب و خــوش رو از خدای مهربون براتون طلب میکنم
ینی اینبار خیـــــــلی دلم میسوزه منِ عاشق توچالِ مشتاقِ دیدار دوستام
آخه یه صب تا بعد ازظهر واسه من که دو هفته از وقتم واسه تحویل پروژه درسیم رفته و دو هفتش مونده و استادم هی تهدیدم میکنه به نمره 16 خیلی حیاتیه
اصن از اولشم من شانس نداشتم! یه قضیه دیگه هم هست که مزید بر علت شده
دلم از اون دیدارهای دو سه ساعته میخواد که اینبار حتما جور کنم و بیام
تازه تو رفت و برگشتتون از جلو دانشگاه ما هم رد میشین ها
آقا ما از درِ آخر دانشگامون ینی درِ استخر(که میدون یاسمن هست) میریم داخل.. من صب شنبه اون حوالی رو واسه یافتن اشیا نارنجی سرچ میکنم، دیگه هر چی کرمتونه
اصنشم اگه هم چیزی پیدا نکردم مهم نیس! مهم اینه که یه عالمه انرژی مثبت دیروزش اون حوالی بودن
همیشه میگفتم به خودم تو بیماریتو بگو تا ملت بفهمن ام اس ینی چی! ولی بعدش میگفتم نه مرضیه، یه دست که صدا نداره!! ولی حالا با دیدن این همه دست، روزی که قراره ام اسمو به همه بگم با خودم تجسم میکنم و از اون روز با وجود شماها لذت میبرم
به وقتش که من کارای آزمایشگاهیمو کرده باشم و از تهاجم زیراب زنی ها و ترحم های احتمالی ناشی از ام اس خیالم راحت شده باشه، با وجود شماها ام اسمو فریاد میرنم
دوستان عزیزم یه روز نارنجــــــــی خــوب و خــوش رو از خدای مهربون براتون طلب میکنم
2013/09/02, 10:02 PM
یه پیشنهاد میشه بدم ؟؟؟؟ اجازه ؟؟؟؟؟
میشه من ۵۰ تابادکنک نارنجی بیارم برای کوهنوردا که بادش کنن ببندن به کوله هاشون و هرکس دوست داشت روش یه چیزی بنویسه و باخودمون تو مسیر ببریم و وقتی رسیدیم اون بالا همگی بادکنک های نارنجیمونو بدیم به اسمون با همدیگه ؟؟؟؟
میشه من ۵۰ تابادکنک نارنجی بیارم برای کوهنوردا که بادش کنن ببندن به کوله هاشون و هرکس دوست داشت روش یه چیزی بنویسه و باخودمون تو مسیر ببریم و وقتی رسیدیم اون بالا همگی بادکنک های نارنجیمونو بدیم به اسمون با همدیگه ؟؟؟؟
2013/09/02, 10:17 PM
(2013/09/02, 09:04 PM)ماه نوشته است: [ -> ]آخه یه صب تا بعد ازظهر واسه من که دو هفته از وقتم واسه تحویل پروژه درسیم رفته و دو هفتش مونده و استادم هی تهدیدم میکنه به نمره 16 خیلی حیاتیهاستادا از این تهدیدا زیاد میکنن، بی خیال تهدید استادت بشو و پاشو بیا، فربود گفته میتونیم عصر زودتر از گروه برگردیم، قراره این برنامه در دو مرحله باشه، اول بام و دوم ایستگاه اول، خب مرحله دومش رو نمیریم، خودت میدونی من چقدر درگیرم، اما اگه ساعت رفت معلوم بشه و با زمان مصرف داروم جور دراد برای مرحله اولش که بام هست حتما میرم، بیا بریم با هم زود برمیگردیم، باشه؟
2013/09/02, 10:34 PM
(2013/09/02, 10:17 PM)Aram نوشته است: [ -> ](2013/09/02, 09:04 PM)ماه نوشته است: [ -> ]آخه یه صب تا بعد ازظهر واسه من که دو هفته از وقتم واسه تحویل پروژه درسیم رفته و دو هفتش مونده و استادم هی تهدیدم میکنه به نمره 16 خیلی حیاتیهاستادا از این تهدیدا زیاد میکنن، بی خیال تهدید استادت بشو و پاشو بیا، فربود گفته میتونیم عصر زودتر از گروه برگردیم، قراره این برنامه در دو مرحله باشه، اول بام و دوم ایستگاه اول، خب مرحله دومش رو نمیریم، خودت میدونی من چقدر درگیرم، اما اگه ساعت رفت معلوم بشه و با زمان مصرف داروم جور دراد برای مرحله اولش که بام هست حتما میرم، بیا بریم با هم زود برمیگردیم، باشه؟
آرام جووووووونم اتفاقاً من با بعد از ظهرش راحت ترم چون صبا کارامو میکنمو بعدش خیالم راحت میشه.. بعدشم میدونی که از کرج تا بیام و برگردم دو-سه ساعتی هم تو راهم
آره میدونم خدایی خیلی درگیری و این فعال بودنت واسه من الگو شده
هی قلقلکم نده آرام، نمیدونی چقدر دلم میخواد بیام ولی این استاد ما تهدیداش بهتر از عملشه!! ینی مثلا اگه تهدیدت بکنه 16 بده، اگه کارو نرسونی به جایی که میخواد یهویی میبینی 15 داده، بعد میفتم بدبخت میشم والا!(آخه تو پی اچ دی نمره 16 به بالا نمره قبولیه)
ولی باز سعیمو میکنم ببینم چه قدر جلو میرم
2013/09/02, 10:38 PM
(2013/09/02, 10:02 PM)shokolat نوشته است: [ -> ]یه پیشنهاد میشه بدم ؟؟؟؟ اجازه ؟؟؟؟؟
میشه من ۵۰ تابادکنک نارنجی بیارم برای کوهنوردا که بادش کنن ببندن به کوله هاشون و هرکس دوست داشت روش یه چیزی بنویسه و باخودمون تو مسیر ببریم و وقتی رسیدیم اون بالا همگی بادکنک های نارنجیمونو بدیم به اسمون با همدیگه ؟؟؟؟
سارا بادکنک با فوت هوا نمیره ها یعنی میره ولی 1 متر میره دوباره بر میگرده پایین
اون بادکنک هایی که هفته پیش تو بام فرستادن هوا با گاز پر شده بود ! اینجوری باید یه کپسول هلیوم بخریم یه خورده گرونه همچین
2013/09/02, 10:42 PM
(2013/09/02, 10:34 PM)ماه نوشته است: [ -> ]هی قلقلکم نده آرام، نمیدونی چقدر دلم میخواد بیام ولی این استاد ما تهدیداش بهتر از عملشه!! ینی مثلا اگه تهدیدت بکنه 16 بده، اگه کارو نرسونی به جایی که میخواد یهویی میبینی 15 داده، بعد میفتم بدبخت میشم والا!(آخه تو پی اچ دی نمره 16 به بالا نمره قبولیه)
ولی باز سعیمو میکنم ببینم چه قدر جلو میرم
ببین قراره من چند روزی رو از خواب عزیزتر از جانم بزنم
تو هم بیا یه درس رو تجدید شو!!!!
اما من به تو ایمان دارم، تو میتونی، سعیت رو بکن آفرین خانم دکتر
(2013/09/02, 10:38 PM)hamid نوشته است: [ -> ]حمید خسیس نباش همش یه خورده گرونه، خیلی که نیست، یه خورده است!(2013/09/02, 10:02 PM)shokolat نوشته است: [ -> ]یه پیشنهاد میشه بدم ؟؟؟؟ اجازه ؟؟؟؟؟
میشه من ۵۰ تابادکنک نارنجی بیارم برای کوهنوردا که بادش کنن ببندن به کوله هاشون و هرکس دوست داشت روش یه چیزی بنویسه و باخودمون تو مسیر ببریم و وقتی رسیدیم اون بالا همگی بادکنک های نارنجیمونو بدیم به اسمون با همدیگه ؟؟؟؟
سارا بادکنک با فوت هوا نمیره ها یعنی میره ولی 1 متر میره دوباره بر میگرده پایین
اون بادکنک هایی که هفته پیش تو بام فرستادن هوا با گاز پر شده بود ! اینجوری باید یه کپسول هلیوم بخریم یه خورده گرونه همچین
2013/09/03, 08:12 AM
(2013/09/02, 05:40 PM)Prime نوشته است: [ -> ]منم میاممن بهت اس ام اس میدم علیرضا
به شرطی که یکی مردونگی کنه شبش یه اس ام اس یه من بده چون یهو یادم میره.
اصلا میخوای زنگ بزنم؟!
خیلی مایه گذاشتم ها