بازم که حمید این بلیز قرمزرو پوشیده
من کیش بودم نتونستم بیام
دوستای گلم خوشحالم که بهتون خیلی خیلی خوش گذشته و ناراحتم از اینکه یه روز خوب و کلی خاطره ی قشنگ رو از دست دادم
توی برنامه ی کارا هم نگاه کنجکاو مردم یادمه ولی این بار شماها سنگ تموم گذاشتین ممنونم از کار بسیار ارزشمندتون و زحمتایی که میکشین
ممنون از متین و مهدی خیری عزیز که از من یاد کردن
ممنون از احیا که به جای من و ساینا روزشماری کرد
الانم گزارش ندا رو خوندم عکسهارم دیدم کلی حسودیم شده
سلام به همه خسته نباشید
من همونی ام که موقع رفتن به ایستگاه 3 از بام با شما خداحافظی کردم.
موهاشو چپونده بود تو یه دسمال سر نارنجی!
ببخشید وقت نشد با شما بیام تا بالا. هم گرم بود هم من کاری داشتم.
دفعه های بعد میبینمتون...بیشتر و بیشتر!
همگامی ها هم دمتون گرم. مث همیشه با انرژی بودین.
منم اومدم
گفتنی ها رو بچه ها گفتن من فقط تشکر کنم از مهدی عزیز که خیلی واسه این برنامه زحمت کشید ، از همه بچه های همگام که بعضی هاشون پا به پای ما و حتی بیشتر از ما ، در راستای هدف گروه و سایت تلاش کردند و اطلاع رسانی کردن
از همه بچه های ام اس سنتر که از راه دور و نزدیک اومده بودن
برنامه عالی بود و به نظرم بهترین برنامه نارنجی پوشان رو داشتیم .
میخوام یه گله هم کنم از بچه هایی که در نظر سنجی شرکت کرده بودن و با وجود اینکه من گفته بودم رای شما برای گروه همگام هزینه داره، متاسفانه در نهایت بی توجهی عدم حضورشون رو اعلام نکردن .
شاید این رسم باشه که تا هزینه ای برای برنامه از طرف خود فرد دریافت نشه ، لیست دقیق شرکت کننده ها رو نخواهیم داشت .
و در مقابل از اونایی که در نظر سنجی شرکت کرده بودن و عدم حضورشون رو به دلایل مختلف اعلام کردند بی نهایت ممنونم
. . .
وای که چقدر غصه خوردم نبودم
نا سلامتی من یه پا نارنجی پوشم
به همتـــــــــــــون افتخار میکنم
. . .
وای که چقدر غصه خوردم نبودم
نا سلامتی من یه پا نارنجی پوشم
به همتـــــــــــــون افتخار میکنم
. . .
. . .
وای که چقدر غصه خوردم نبودم
نا سلامتی من یه پا نارنجی پوشم
به همتـــــــــــــون افتخار میکنم
منم قرار بود بیام ثبت نامم کرده بودم ولی یه دفه نشد کار پیش اومد برام
به دلایلی دیر رسیدم خیلی هم دیر شده تب و تاب 15 شهریور تقریبا خاموش شده اما می خوام 1چیزایی بنویسم شاید دوستان بخونن
اومدم که تشکر کنم از همه و بگم
اون روز واسه من خاص بود گفتنی هارو دوستان گفتن فقط از حس خودم بگم اینکه باورم نمی شد دارم دوستامو از نزدیک میبینم دوستایی که فقط تو سایت باهاشون حرف زده بودم وبعضی هارم تاپیکاشونو خونده بودم و ازشون فقط 1 تصور داشتم (اعتراف می کنم خیلی ها با تصویر ذهنیم فرق داشتن)مثلا آقای حمید که تو سایت مدیر خطابشون میکردم گفته بودن اینجا همه با هم دوستن من حمیدم نه مدیر وقتی تو جمعتون بودم باورم شد که مدیرو رئیسی در کار نیست دوستیه که پررنگه
آقای فربودو تو تلویزیون دیده بودم اون موقع که اصلا خبری از ام اسم نبود.تو کلیپ نداوبقیه بچه هارم دیده بودم نمی دونم کسی متوجه شد یا نه اما داشتم به همه با تعجب نگاه می کردم به مسیر زندگیم که منو آورده بود اونجا من اون روز آدمای بزرگی رو میدیدم باورم نمیشد بین شماها باشم بام شهرتونم خیلی قشنگ بود اون ربان نارنجی رو برای همیشه نگه میدارم به یاد اون روز خاص و دوستای خاص
طنازی های آقای سروش از قلم افتاد و اسم دوستایی که حالا به چهره میشناسمشون ببخشید که ماهی گلی شدم اسم خیلی ها یادم رفته و ببخشید که پرحرفی کردم اینا فقط ذره ای از حسم بود همش اینجا جا نمیشهههههههه
فکرکنم این آخرین تاپیک این موضوع باشه آخر شدم