2013/09/07, 08:26 PM
دوباره روزای پرشور اردیبهشت دارن تکرار میشن... چه روزایی بود ... وقتی برای بار اول بود که میخواستم حضوری ببینمتون... توی جمعتون باشم ... یه همایش مخصوص ام اس.... یه جور ترس بود ... یه جور استرس...
نمیدونستم قراره مثل خونوادم بشید... با خوشحالی هاتون بخندم و با ناراحتی هاتون اشک بریزم...
چند ماه از او تاریخ میگذره... اما به اندازه ی چند قرن توی دل من جا دارید.... دوستون دارم و ممنون به خاطر یادآوری خاطرات بی نظیر اردیبهشت ماه....
نمیدونستم قراره مثل خونوادم بشید... با خوشحالی هاتون بخندم و با ناراحتی هاتون اشک بریزم...
چند ماه از او تاریخ میگذره... اما به اندازه ی چند قرن توی دل من جا دارید.... دوستون دارم و ممنون به خاطر یادآوری خاطرات بی نظیر اردیبهشت ماه....