گزارش پیمایش مسیر قله و ارتفاعات شاه البرز
زمان : پنج شنبه و جمعه ، سوم
اعضای گروه : مهدی خیری ( سرپرست کل گروه ) فربود ( سرپرست گروه کوهنوردی ام اس سنتر ) حمید ( جانشین سرپرست گروه ام اس سنتر ) اعضای گروه کوهنوردی همگام ( که همراهان همیشگی ام اس سنتر هستن )اعضای گروه کوهنوردی ام اس سنتر : شهرزاد ، متین ، ندا ( جای دوست عزیز دلمون مریم خالی که به دلیل مشغله کاری نتونست همراهیمون کنه )
مسیر رفت برای گروه کوهنوردی ام اس سنتر : روستای حسن جون ، صعود از یال جنوبی تا گوسفند سرا با مسیر تقریبیه ۲۶ کیلومتر
مسیر برگشت : از همان مسیر
مدت زمان برنامه : دو روز
پوشش گیاهی : زرشک کوهی ، بادام کوهی ، درختان چنار به صورت پراکنده ، گیاهان علفی و دارویی ، ریواس ، تره کوهی ، گلپر ، آویشن ، صعلب ، گون ، گلهای شقایق ، گلهای زرد و بنفش
نیازهای صعود : آب آشامیدنی ،غذا ، کیسه خواب ، زیر انداز ، چادر ، کفش کوه ساقدار ، لباس گرم ، هد لامپ ، جوراب اضافه ، باتوم کوهنوردی
عکس ها : فربود توسلی
شاه البرز
شاه البرز نام رشته کوه و قله ای در البرز به ارتفاع ۴۱۷۰ متر است . این رشته کوه مرز طبیعی استان های البرز و قزونی را تشکیل میدهد . دامنه جنوبی آن به طالقان از استان البرز و دامنه شمالی آن به دره الموت از استان قزوین مشرف است .
دو مسیر صعود برای دستیابی به این ارتفاعات وجود دارد :
مسیر یک : طالقان . روستای حسن جون . صعود از یال جنوبی
مسیر دو : الموت . معلم کلایه . گرما رود . صعود از دهلیز شمالی ( نکته : در فصول سرد و برفی سال این مسیر به دلیل وجود یخچال های متعدد و دیواره های سست باید با احتیاط طی شود )
قله شاه البرز یکی از طولانی ترین مسیرهای صعود چهار هزار تایی های ایران است که مجموع صعود تا قله و فرود آن ، ۱۶ تا ۱۸ ساعت به طول می انجامد .
جزییات مسیر تا روستای حسن جون
حرکت از تهران ، طی مسیر ازاد راه تهران - قزوین تا ورودی طالقان و عبور از کنار سد زیبای طالقان و طبیعت زیبای منطقه ، از این پس ، پس از طی جاده ای تقریبا پیچ دار به مدت بیست تا سی دقیقه ، وارد میدان شهرک طالقان شده سپس وارد بلوار مطهری می شویم کمی جلوتر تابلوی روستا دیده می شود .با انحراف به سمت چپ وارد مسیر روستا می شویم .
نکته : اگر نیازهای خوراکی خود را تهیه نکرده اید ، در طول جاده عجله نکنید ، با ورود به منطقه طالقان به اندازه کافی مغازه برای خرید مایحتاج خود در دسترس دارید . هر چند توصیه میشود مایحتاج خود را از پیش تهیه نمایید .
طالقان و روستای حسن جون
طالقان از شهرستان های ساوجبلاغ و از توابع استان تهران است . این شهر در ۱۳۰ کیلومتری شمال غرب تهران واقع شده و طبیعت بکر و اکو سیستم زیبایی دارد . در این بین سد طالقان نیز جلوه دیگری به منطقه بخشیده . همچنین وجود ارتفاعات فراوان و یخچال های فصلی زیاد ، باعث پر آبی این منطقه بوده و در روستاها می توان شاهد آبشارها ، رودخانه ها و چشمه های زیبا بود .
روستای حسن جون در طالقان ، روستایی قدیمی و زیبا ، پر از باغهای میوه بوده و مسیر صعود به قله شاه البرز است . اهالی این روستا مثل اکثر روستاهای ییلاقی در فصل سرد به شهر کوچ می کنند .
گزارش پیمایش
آغاز
اول از همه مثل همیشه میگم که جای همه تون خالی ، ما چند نفر نماینده های همه شما دوستای خوبم هستیم که رفته رفته به این تیم اضافه میشین و اما :
تهران و آزاد راه رو که طی می کنیم و وارد منطقه طالقان که میشیم ، دیگه می تونی دست از شیطنت برداری و برای خودت جذب طبیعت زیبا بشی . نمیدونید چقدر این منطقه زیبا و دوست داشتنیه . شکل کوهها و تپه ها ، رنگشون که هی از یکی به اون یکی عوض میشه . رودخونه ها و سد هر کدوم برا خودش به تنهایی کافیه تا سر حالت بیاره . همه این زیبایی ها رو رد می کنیم و بالاخره از یه جاده آسفالته به روستای حسنجون می رسیم . دم دهیاری روستا ،کنار پارکینگ باید از ماشین پیاده بشیم چراکه از اینجا کوچه های باریک و معروف مثل همه روستاهای دیگه رفته رفته شروع میشه . نگران ماشینتون نباشید . می تونید اونو به پارکینگ بسپرید و با خیال راحت مسیر رو ادامه بدین .
خب ،پس از یک روستا پیمایی حسابی میرسیم به جایی که حرکت قراره آغاز بشه . تو این برنامه دو تا راهنما داریم . یعنی به جز سرپرست کل گروه و سرپرست ام اس سنتر دو تا راهنما هم به جمعمون اضافه میشن . قبل از شروع حرکت ، با توجه به حادثه اخیری که برای کوهنوردای عزیزمون در برودپیک افتاده و اتفاقا این برنامه هم تقدیم به اونا بود . یک دقیقه سکوت می کنیم .
قهرمانان برودپیک
میدونم که همه مون از جزییات اتفاق برودپیک به خوبی با خبریم . همونطور که میدونید ، برودپیک یکی از قله های رشته کوه عظیم هیمالیاست که مردان کوهستان ،قهرمانهای ما با صعود از یک مسیر جدید راهی برای ایران در اون باز کردن و پرچم کشورمون رو روی قله نشودن . حالا اون راه اسمش ایرانه . هر چند که پویا و مجتبی و آیدین تو مسیر برگشت بخاطر وضع بد جوی ، مسیر رو اشتباه رفتن ، هر چند گم شدن و هر چند راهی برای پیدا کردنشون بازنشد و اونا یرای همیشه روی کوه که آرمان و عشق زندگیشون بود موندگار شدن اما کار بزرگشون ، اونا رو برای همیشه جاودانه کرد . یادتون به استواری و عظمت کوهستان ها در قلبمون همیشه مانا و استواره بچه ها .
عکس از بچه های برودپیک
ادامه مسیر
وقت حرکته ، از یه راه خاکی میگذریم و بعد از عبور از چند باغ میرسیم به یه رودخونه ، ما چند نفر اول به امید یافتن سنگای بزرگ پا میذاریم تو رودخونه و از اونجاییکه خیلی هم سنگ مستحکم پیدا نمیشه ، با همون کفش و یال و کوپال پا میزنیم به آب تا اونطرف رودخونه . چشمتون روز بد نبینه تا یه عالمه مسیر کفشام قیژقیژ صدا می کرد و با هر قدم آب ازش میریخت بیرون . بعدیا اما از این تجربه ناکام ما درس گرفتن و کفشا رو درآوردن و پاچه ها رو زدن بالا .
از اینجای مسیر به مدت یه ساعت ، رنگ و بوی سبز به خودش گرفت ، چرا که از میون یه عالمه باغ با یه عالمه درخت میوه رد میشیم . مدیونین اگه فکر کنین ما دست به میوه ها زدیم !!! و اصلا سیب ترش و آلوی کوهی و از اینجور چیزا خوردیم !!
درختای این باغهای تو در توی وحشی ، گردو بود و گلابی، آلبالو و گیلاس ، گوجه سبز و سیب و توت و … برای اونایی که سریال لاست رو دیدن می گم که می تونن تصور کنن ما این یک ساعت رو تقریبا از بین یه فضای سبز اون شکلی رد شدیم . بماند که پرنده ها هم با سر و صداشون جوی میدادن به این فضا .
بعد از طی این مسیر و عبور از کنار قبرستان قدیمی روستا ( که وسط اون بهشت آدم رو وادار میکنه به حال مرده ها حسرت بخوره ! ) و عبور از یه سری راه اندکی پر فراز و فرود ، میرسیم به پل چوبی و معروف قدیمی ،اگه رفتین یادتون باشه ، یهو همه با هم نرید روی پل ، خب بالاخره هر چی باشه قدیمیه و باید احتیاط کرد ، وگرنه شاید مجبور به یه شنای اجباری بشید !! ما هم بنا به همین توصیه چند تا چند تا رد شدیم و دیگه از اینجا افتادیم تو مسیر اصلی . تا یادم نرفته بگم که جایی که دیگه آخرین بازمانده سایه و درخت دیده میشد . از ترس افتاب سوزان نشستیم و ناهار خوردیم . یه ناهار کاملا چریکی و با عجله ، چرا که مسیر طولانی بود و می خواستیم به شب نخوریم .
صعود افقی
از اینجای مسیر به بعد دیگه از درختای سر به فلک کشیده خبری نیست . درختها جاشون رو میدن به خاک و طبیعت کوهستان ، گیاههای کوتاه و گلهای زرد و بنفش ، گلهای ریز کوهستانی و گاهی هم گلهای درشت زرد ، بوته های خار و گون و یه عالمه برگای خیلی خیلی بزرگ و زرد که روی زمین با وزش باد اینور و اونور میرن ، بنا به تجربه های گذشته ، خیلی خوب میدونم که اینا برگای ریواسه که حالا دیگه فصلش گذشته ، وای که اگه فصلش بود لابد تا فردا صبح هم به بالا نمیرسیدیم ! نحوه صعود در این ارتفاعها ، صعود افقیه ، یعنی اینکه شما یه دفعه یه شیب رو نمی گیرین برید بالا ، بلکه خیلی اروم با عبور از یه شیب ، افتادن تو یه سرازیری ، حرکت افقی روی یه سطح ،دوباره یه شیب و …. رفته رفته ارتفاع زیاد می کنید . برا همینم هست که مسیر این همه طولانیه .
بر سر دو راهی ، چال یورت یا گوسفند سرا
بعد از طی یه مسیر نسبتا طولانی میرسیم به یه دو راهی که مثلا تابلوی راهنما داره !!! کاش عکسش وجود داشته باشه تا درک کنید این همه علامت تعجب برای چیه . چون اگه شما تونستین از معادلات پرتاب یه شاتل به فضا سر دربیارین ما هم می تونستیم از اون تابلوی مچاله خط خطی ، مسیر رو پیدا کنیم !! ولی بر حسب تجربه سرپرست و راهنما ، ما مسیر رو درست انتخاب می کنیم .
این نکته رو بگم که البته هر دوی این مسیرها شما رو به سمت قله میبرن . مسیر سمت چپ چال یورته ، کمی کوتاهتره اما به شدت خشکه و از آب خبری نیست . مسیر سمت راست همون مسیر گوسفند سراست که مقصد نهایی ما اونجا حساب میشه . در طول مسیر آبهای کوچیک . چشمه و رودخونه های فصلیه کوچیک وجود داره . البته به همه ابها نمیشه اعتماد کرد و راهنما میگه که کدوم آب قابل خوردنه . با توجه به گرمی هوا ، گروه ما به خصوص به هر آبی که میرسید خودش رو خنک می کرد . یعنی شما می تونستین یه متین و شهرزاد و حمید و فربود خیس رو در طول مسیر مشاهده کنین !! من که با اجازه تون در کل طول مسیر کاملا خیس بودم چون یا میرفتم زیر اب و یا با بطری اب رو خالی می کردم روی خودم . ترکیب این خیسی با باد حس لذت بخش فراموش نشدنی بود و ارزش اندکی گلو درد و سرماخوردگیه شبش رو داشت .
جاذبه ها و غیر جاذبه ها !
شنیدین می گن مار از پونه بدش میاد حالا حکایته منه ، من از مار بدم میاد اما دم لونه ام سبز میشه . هر چند ما دم لونه اون بیچاره سبز شدیم !!! نترسید البته مار بیچاره بر عکس این همه قصه و هیاهو تا باهاش کاری نداشته باشی باهات کاری نداره . انقدر که بچه ها وایستادن و ازش عکس گرفتن . با وجود پوشش جانوری وسیع اینبار چیزای زیادی ندیدیم .
اوایل مسیر البته با حیوانات اهلی مثل قاطر و اسب و اینا رو به رو میشید اما بعدش بستگی به شانس داره که موفق بشید چه حیوونایی رو ببینید . جیرجیرک و ملخ به وفور در مسیر بود و صدای آرامشبخش اونا به ادم قدرت ادامه مسیر میداد . ضمن اینکه شکل بعضیاشون واقعا زیبا بود یعنی عین یه تابلوی نقاشی رنگ امیزی شده بودن . ( دیدین ما دخترا از این حشره ها چه می ترسیم ،اون بالا یاد میگیری باهاشون زندگی مسالمت امیز داشته باشی ،مثلا خیلی عادی میگی شهرزاد یه ملخ رو مانتوتته اونم می گه اااا و با دست میزندش کنار !!! فکر کن !!!) تا یادم نرفته یه چیز دیگه بگم و اون جذابیت بی نظیر این رشته کوهها در تنوع و رنگ امیزی بود . خب ما رفتیم و رفتیم و واقعا همچنان رفتیم تا … یادتون میاد گفتم می خواستیم به شب نرسیم …اما رسیدیم . هد لامپ ها رو روشن کردیم ( هد لامپ چراغایی که یه بند کشی داره و رو پیشونی قرار می گیره تا بتونیم جلوی پامون رو ببینیم ) و باز رفتیم . بماند که یه مسیر رو اشتباه رفتیم و با اون خستگی با اشک و آه و ناله دوباره برگشتیم اما بالاخره در یه زمین صاف ، نزدیک گوسفند سرا اطراق کردیم . این اواخر مسیر من و متین و شهرزاد و حمید و فربود با هم حرفم نمی زدیم ، یعنی نای حرف زدن نداشتیم !!!
شب کوهستان
جاتون خالی … این قسمت واقعا جاتون خالی … فکر کن ماه کامل باشه . هوا یه خنکی مطبوع داشته باشه . دور و برت علاوه بر دره ، یه عالمه کوه باشه که تو همون تاریکی هم سایه شون رو ، روی شونه هم ببینی . زیبا بود . هر چقدر بگم کم گفتم که چقدر زیبا بود و اینجاست که با خودت میگی : مهم نیست انقدررررر خسته شدم ارزش این لحظه ها رو داره . چادرها بر پا میشه . البته به سختی . وزش باد یه کم کار نصب چادر رو سخت کرده . این قسمت کوهنوردی جالبه . همه با هم خسته ان و همه با هم کمک می کنند . بماند که مسئولیت پسرها سنگینتره اما هیچ کس نمیشینه و همه همراهن به همون اندازه که در طول راه همگامند . حالا نزدیک به سه هزار متر ارتفاع گرفتیم . شام رو می خوریم . اینبار در آرامش کامل . یه سری از بچه های همگام تصمیم دارن فردا به قله صعود کنند و بقیه اون چند ساعت رو در کمپ می مونن . با گذشت زمان رفته رفته هوا سرد تر و باد شدیدتر میشه . پس همه به چادرهاشون میرن . هر چند که اکثرا شب رو نمی خوابن !
نکته : با توجه به باد شدید ارتفاعات منطقه ، بهتره از چادرهای کم ارتفاع و دو پوش استفاده بشه . حتما پوش رویی چادر رو بذارید و گول هوای اول شب رو نخورین ، چون باد خیلی شدید میشه . دور چادر رو با سنگهای بزرگ محکم کنید . باد شدیدتر از اون چیزیه که بشه تصور کرد .
ستاره شمالی
اسمون نمی تونم بگم چقدر ستاره داشت . نمی تونم بگم چقدر زیبا بود . وقتی نزدیک رسیدن به محل استقرارمون بودیم تو یه استراحت کوتاه یکی از بچه ها که با ستاره شناسی آشنا بود ، برامون توضیحاتی داد . از اون بین اونی رو می گم که برای طبیعت گردی و کوهنوردی لازمه: ستاره شمالی یا همون ستاره قطبی ، ستاره کمرنگیه که مسیر شمال رو به ما نشون میده .اگه رو به اون بایستیم یعنی رو به شمال هستیم . حالا چطوری پیداش کنیم ؟ دب اکبر ، تشکیل شده از هفت ستاره که به شکل ملاغه خیلی واضح در آسمون صاف دیده میشه . اگه دو ستاره جلوی ملاغه رو در امتداد هم رو به جلو پنج برابر کنیم . ستاره شمالی رو می بینیم که در اون قسمت اسمون ، نسبت به ستاره های اطرافش پرنورتره .
صبح کوهستان و گوسفند سرا
تصور کن صبحی رو که خوابیده و نخوابیده از چادر میای بیرون و صحنه ای که میبینی ، اینه : دشت عین یه حوض بزرگ لب به لب پوشیده از مه صبحگاهیه . بالا سرت هوا روشن و صافه ، اما یه ماه کامل گرد و تپل هم هنوز وسط آسمون دیده میشه . خب دیگه چی میخواد آدم از این دنیا!! . بچه هایی که قرار بود قله برن، رفتن و ماها بعد از خوردن صبحانه ، راه می افتیم به سمت گوسفند سرا که به فاصله ده دقیقه ای ما قرار داره . سیاه چادر های چوپانها دیده میشه و یکی ، دو گله بزرگ اون حوالی . از همه مهمتر آب چشمه که از یه شلنگ با قطر بزرگ میریزه توی یه حوض کوچیک .
چوپانها ماههای زیادی از سال رو این بالا می مونن . جاتون خالی پس از یک اب بازی اساسی . میریم سراغ سگ های گله و بعد گوسفندها . راستی در حوالی گوسفند سرا باید یه کم مواظب باشید چون سگها واقعا نگهبان هستن و اگه بی هوا به گله نزدیک بشید اصلا رحم ندارن . در بهترین حالت ، دندونای بزرگشون رو نشونتون میدن .
به نزدیکی گوسفند سرا که میرسید بوی پنیر همه جا رو گرفته ، چوپانها حلب های بزرگ پنیر رو اونجا گذاشتن . هر حلب پونزده کیلویی چیزی حدود هفتاد و پنج هزار تومنه . همین جا با یه گروه کوهنوردی رو به رو میشیم که از قزوین اومدن . گروه کوهنوردیه همنورد قزوین که حالا دارن برمیگردن پایین . بعد از چاق سلامتی ، بچه ها براشون از خودمون میگن و از ام اس .
و بازگشت
بچه ها از قله برگشتن ، در کنار هم ناهار می خوریم و مسیر برگشت رو در پیش می گیریم . برای اینکه مسیر کوتاهتر بشه ، قسمتی رو میان بر می زنیم و به اصطلاح از یه مسیر شن اسکی پایین می یایم . مسیرهای شن اسکی معمولا مسیرهای میان بر خاکی مانند هستند که شما یه شیب نسبتا تند رو از روی خاک و شن پایین میاید( همه کوهنوردا عاشق شن اسکی هستن و ازش خیلی لذت می برن . چون یه جورایی انگار که داری روی خاک نرم سر میخوری رو به پایین ) . برای پایین اومدن از چنین مسیری باید پاشنه پا رو محکم بذارید روی خاک و انگار که دارید روی شن سر می خورید با قدمهای محکم روی خاک قدم بردارید . گذاشتن پاشنه پا و انداختن سنگینی بدن اندکی به عقب مهمه . کلا روی شیب کمی هم باید زانوهامون خم باشه که فشار نیاد به زانو . بعد از این میون بر ، مسیرمون رو به سمت روستای حسنجون ادامه میدیم . به نزدیک باغها که میرسیم باز مسیر میون بر دیگه ای رو انتخاب می کنیم که کوتاهتره و البته خاکیه و دیگه از اون همه درخت خبری نیست . راهنماها می گن معمولا اگه افتاب تند باشه از مسیر باغها و در غیر اینصورت برای افزوده شدن به سرعت از این مسیر حرکت می کنیم . نزدیکی های رسیدن به ده ، راهنما خبر خوبی برامون داره . ما که از خستگی دیگه نایی برامون نمونده . اون پایین که هنوز یه بیست دقیقه ای راه داریم با یه وانت مواجه میشیم . وانت تو اون لحظه برامون از یه پرواز فرست کلاس به بهترین نقطه دنیا هم ارزشمند تره . بعد از یه وانت سواری لذت بخش ، بالاخره به وسط ده و محل مینی باس می رسیم . مردم حسن جو بسیار مهربونند . خانم مسنی ما رو که دنبال مسجد می گردیم به خونه اش راه میده تا از سرویس بهداشتی استفاده کنیم . مرد دیگه ای از اهالی روستا دعوتمون می کنه تا برای صرف چای و استراحت به منزلش بریم ولی ما باید زودتر برگردیم که تا قبل از نیمه شب به خونه هامون رسیده باشیم . خستگی طبیعیه ، شاه البرز کوه سختیه ، ولی انرزی باقیمونده از لذت این دو روز غیر قابل وصفه و ارزش تحمل این خستگی رو داره .
دوستی عزیزم ، جاتون خالی ، جاتون هزار بار و هزار بار خالی ، مریم جونم میدونم که کار داشتی و به ما نرسیدی عوضش برنامه بعد در کنار هم جبران می کنیم . متین و شهرزاد عزیزم خسته نباشید کوهنوردای پرتوان ، حمید میدونم که چه شوقی داری برای این گروه کوه و پیامش ، فربود مررسی به خاطر همه تلاشهات و همه نگرانیها و دغدغه هات درباره تک تک ما که وقتی میگی بچه هام از ته دل می گی . مهدی خیری عزیز ، اینکه از موفقیت ما پر غرور میشی ، اینکه قدم به قدم همراهمونی ، اینکه وقتی کم میاریم ، همه کار می کنی تا موتورمون گرم بشه و پر انرژی بشیم این که هوامون رو داری با هیچ کلامی قابل تشکر نیست . سپاس نه ما ، که همه بچه های ام اس سنتر رو بپذیر .
نکات ضروری
- تا نزدیکی گوسفند سرا دسترسی به آب مقدوره اما مطمئن باشید کدوم آب خوراکیه و کدوم نه . در عین حال به اندازه کافی اب همراه داشته باشین . چون کوهستان غیر قابل پیش بینیه و ممکنه چشمه ها یا رودها آب نداشته باشن .
- تا گوسفند سرا ، موبایل بعضی جاهای مسیر انتن داره و در بعضی جاها نه . اما در محل استقرار یعنی نزدیکی گوسفند سرا آنتن موجوده .
- با وجود پاکوب بودن مسیر ، به دلیل وجود راههای فرعی زیاد ،حتما با حضور راهنمای با تجربه ، به این صعود برید
- همونطور که گفتم در ده پارکینگ وجود داره . ماشینتون رو در پارکینگ پارک کنید .
زمان : پنج شنبه و جمعه ، سوم
اعضای گروه : مهدی خیری ( سرپرست کل گروه ) فربود ( سرپرست گروه کوهنوردی ام اس سنتر ) حمید ( جانشین سرپرست گروه ام اس سنتر ) اعضای گروه کوهنوردی همگام ( که همراهان همیشگی ام اس سنتر هستن )اعضای گروه کوهنوردی ام اس سنتر : شهرزاد ، متین ، ندا ( جای دوست عزیز دلمون مریم خالی که به دلیل مشغله کاری نتونست همراهیمون کنه )
مسیر رفت برای گروه کوهنوردی ام اس سنتر : روستای حسن جون ، صعود از یال جنوبی تا گوسفند سرا با مسیر تقریبیه ۲۶ کیلومتر
مسیر برگشت : از همان مسیر
مدت زمان برنامه : دو روز
پوشش گیاهی : زرشک کوهی ، بادام کوهی ، درختان چنار به صورت پراکنده ، گیاهان علفی و دارویی ، ریواس ، تره کوهی ، گلپر ، آویشن ، صعلب ، گون ، گلهای شقایق ، گلهای زرد و بنفش
نیازهای صعود : آب آشامیدنی ،غذا ، کیسه خواب ، زیر انداز ، چادر ، کفش کوه ساقدار ، لباس گرم ، هد لامپ ، جوراب اضافه ، باتوم کوهنوردی
عکس ها : فربود توسلی
شاه البرز
شاه البرز نام رشته کوه و قله ای در البرز به ارتفاع ۴۱۷۰ متر است . این رشته کوه مرز طبیعی استان های البرز و قزونی را تشکیل میدهد . دامنه جنوبی آن به طالقان از استان البرز و دامنه شمالی آن به دره الموت از استان قزوین مشرف است .
دو مسیر صعود برای دستیابی به این ارتفاعات وجود دارد :
مسیر یک : طالقان . روستای حسن جون . صعود از یال جنوبی
مسیر دو : الموت . معلم کلایه . گرما رود . صعود از دهلیز شمالی ( نکته : در فصول سرد و برفی سال این مسیر به دلیل وجود یخچال های متعدد و دیواره های سست باید با احتیاط طی شود )
قله شاه البرز یکی از طولانی ترین مسیرهای صعود چهار هزار تایی های ایران است که مجموع صعود تا قله و فرود آن ، ۱۶ تا ۱۸ ساعت به طول می انجامد .
جزییات مسیر تا روستای حسن جون
حرکت از تهران ، طی مسیر ازاد راه تهران - قزوین تا ورودی طالقان و عبور از کنار سد زیبای طالقان و طبیعت زیبای منطقه ، از این پس ، پس از طی جاده ای تقریبا پیچ دار به مدت بیست تا سی دقیقه ، وارد میدان شهرک طالقان شده سپس وارد بلوار مطهری می شویم کمی جلوتر تابلوی روستا دیده می شود .با انحراف به سمت چپ وارد مسیر روستا می شویم .
نکته : اگر نیازهای خوراکی خود را تهیه نکرده اید ، در طول جاده عجله نکنید ، با ورود به منطقه طالقان به اندازه کافی مغازه برای خرید مایحتاج خود در دسترس دارید . هر چند توصیه میشود مایحتاج خود را از پیش تهیه نمایید .
طالقان و روستای حسن جون
طالقان از شهرستان های ساوجبلاغ و از توابع استان تهران است . این شهر در ۱۳۰ کیلومتری شمال غرب تهران واقع شده و طبیعت بکر و اکو سیستم زیبایی دارد . در این بین سد طالقان نیز جلوه دیگری به منطقه بخشیده . همچنین وجود ارتفاعات فراوان و یخچال های فصلی زیاد ، باعث پر آبی این منطقه بوده و در روستاها می توان شاهد آبشارها ، رودخانه ها و چشمه های زیبا بود .
روستای حسن جون در طالقان ، روستایی قدیمی و زیبا ، پر از باغهای میوه بوده و مسیر صعود به قله شاه البرز است . اهالی این روستا مثل اکثر روستاهای ییلاقی در فصل سرد به شهر کوچ می کنند .
گزارش پیمایش
آغاز
اول از همه مثل همیشه میگم که جای همه تون خالی ، ما چند نفر نماینده های همه شما دوستای خوبم هستیم که رفته رفته به این تیم اضافه میشین و اما :
تهران و آزاد راه رو که طی می کنیم و وارد منطقه طالقان که میشیم ، دیگه می تونی دست از شیطنت برداری و برای خودت جذب طبیعت زیبا بشی . نمیدونید چقدر این منطقه زیبا و دوست داشتنیه . شکل کوهها و تپه ها ، رنگشون که هی از یکی به اون یکی عوض میشه . رودخونه ها و سد هر کدوم برا خودش به تنهایی کافیه تا سر حالت بیاره . همه این زیبایی ها رو رد می کنیم و بالاخره از یه جاده آسفالته به روستای حسنجون می رسیم . دم دهیاری روستا ،کنار پارکینگ باید از ماشین پیاده بشیم چراکه از اینجا کوچه های باریک و معروف مثل همه روستاهای دیگه رفته رفته شروع میشه . نگران ماشینتون نباشید . می تونید اونو به پارکینگ بسپرید و با خیال راحت مسیر رو ادامه بدین .
قهرمانان برودپیک
میدونم که همه مون از جزییات اتفاق برودپیک به خوبی با خبریم . همونطور که میدونید ، برودپیک یکی از قله های رشته کوه عظیم هیمالیاست که مردان کوهستان ،قهرمانهای ما با صعود از یک مسیر جدید راهی برای ایران در اون باز کردن و پرچم کشورمون رو روی قله نشودن . حالا اون راه اسمش ایرانه . هر چند که پویا و مجتبی و آیدین تو مسیر برگشت بخاطر وضع بد جوی ، مسیر رو اشتباه رفتن ، هر چند گم شدن و هر چند راهی برای پیدا کردنشون بازنشد و اونا یرای همیشه روی کوه که آرمان و عشق زندگیشون بود موندگار شدن اما کار بزرگشون ، اونا رو برای همیشه جاودانه کرد . یادتون به استواری و عظمت کوهستان ها در قلبمون همیشه مانا و استواره بچه ها .
عکس از بچه های برودپیک
ادامه مسیر
وقت حرکته ، از یه راه خاکی میگذریم و بعد از عبور از چند باغ میرسیم به یه رودخونه ، ما چند نفر اول به امید یافتن سنگای بزرگ پا میذاریم تو رودخونه و از اونجاییکه خیلی هم سنگ مستحکم پیدا نمیشه ، با همون کفش و یال و کوپال پا میزنیم به آب تا اونطرف رودخونه . چشمتون روز بد نبینه تا یه عالمه مسیر کفشام قیژقیژ صدا می کرد و با هر قدم آب ازش میریخت بیرون . بعدیا اما از این تجربه ناکام ما درس گرفتن و کفشا رو درآوردن و پاچه ها رو زدن بالا .
از اینجای مسیر به مدت یه ساعت ، رنگ و بوی سبز به خودش گرفت ، چرا که از میون یه عالمه باغ با یه عالمه درخت میوه رد میشیم . مدیونین اگه فکر کنین ما دست به میوه ها زدیم !!! و اصلا سیب ترش و آلوی کوهی و از اینجور چیزا خوردیم !!
درختای این باغهای تو در توی وحشی ، گردو بود و گلابی، آلبالو و گیلاس ، گوجه سبز و سیب و توت و … برای اونایی که سریال لاست رو دیدن می گم که می تونن تصور کنن ما این یک ساعت رو تقریبا از بین یه فضای سبز اون شکلی رد شدیم . بماند که پرنده ها هم با سر و صداشون جوی میدادن به این فضا .
بعد از طی این مسیر و عبور از کنار قبرستان قدیمی روستا ( که وسط اون بهشت آدم رو وادار میکنه به حال مرده ها حسرت بخوره ! ) و عبور از یه سری راه اندکی پر فراز و فرود ، میرسیم به پل چوبی و معروف قدیمی ،اگه رفتین یادتون باشه ، یهو همه با هم نرید روی پل ، خب بالاخره هر چی باشه قدیمیه و باید احتیاط کرد ، وگرنه شاید مجبور به یه شنای اجباری بشید !! ما هم بنا به همین توصیه چند تا چند تا رد شدیم و دیگه از اینجا افتادیم تو مسیر اصلی . تا یادم نرفته بگم که جایی که دیگه آخرین بازمانده سایه و درخت دیده میشد . از ترس افتاب سوزان نشستیم و ناهار خوردیم . یه ناهار کاملا چریکی و با عجله ، چرا که مسیر طولانی بود و می خواستیم به شب نخوریم .
صعود افقی
از اینجای مسیر به بعد دیگه از درختای سر به فلک کشیده خبری نیست . درختها جاشون رو میدن به خاک و طبیعت کوهستان ، گیاههای کوتاه و گلهای زرد و بنفش ، گلهای ریز کوهستانی و گاهی هم گلهای درشت زرد ، بوته های خار و گون و یه عالمه برگای خیلی خیلی بزرگ و زرد که روی زمین با وزش باد اینور و اونور میرن ، بنا به تجربه های گذشته ، خیلی خوب میدونم که اینا برگای ریواسه که حالا دیگه فصلش گذشته ، وای که اگه فصلش بود لابد تا فردا صبح هم به بالا نمیرسیدیم ! نحوه صعود در این ارتفاعها ، صعود افقیه ، یعنی اینکه شما یه دفعه یه شیب رو نمی گیرین برید بالا ، بلکه خیلی اروم با عبور از یه شیب ، افتادن تو یه سرازیری ، حرکت افقی روی یه سطح ،دوباره یه شیب و …. رفته رفته ارتفاع زیاد می کنید . برا همینم هست که مسیر این همه طولانیه .
بر سر دو راهی ، چال یورت یا گوسفند سرا
بعد از طی یه مسیر نسبتا طولانی میرسیم به یه دو راهی که مثلا تابلوی راهنما داره !!! کاش عکسش وجود داشته باشه تا درک کنید این همه علامت تعجب برای چیه . چون اگه شما تونستین از معادلات پرتاب یه شاتل به فضا سر دربیارین ما هم می تونستیم از اون تابلوی مچاله خط خطی ، مسیر رو پیدا کنیم !! ولی بر حسب تجربه سرپرست و راهنما ، ما مسیر رو درست انتخاب می کنیم .
این نکته رو بگم که البته هر دوی این مسیرها شما رو به سمت قله میبرن . مسیر سمت چپ چال یورته ، کمی کوتاهتره اما به شدت خشکه و از آب خبری نیست . مسیر سمت راست همون مسیر گوسفند سراست که مقصد نهایی ما اونجا حساب میشه . در طول مسیر آبهای کوچیک . چشمه و رودخونه های فصلیه کوچیک وجود داره . البته به همه ابها نمیشه اعتماد کرد و راهنما میگه که کدوم آب قابل خوردنه . با توجه به گرمی هوا ، گروه ما به خصوص به هر آبی که میرسید خودش رو خنک می کرد . یعنی شما می تونستین یه متین و شهرزاد و حمید و فربود خیس رو در طول مسیر مشاهده کنین !! من که با اجازه تون در کل طول مسیر کاملا خیس بودم چون یا میرفتم زیر اب و یا با بطری اب رو خالی می کردم روی خودم . ترکیب این خیسی با باد حس لذت بخش فراموش نشدنی بود و ارزش اندکی گلو درد و سرماخوردگیه شبش رو داشت .
جاذبه ها و غیر جاذبه ها !
شنیدین می گن مار از پونه بدش میاد حالا حکایته منه ، من از مار بدم میاد اما دم لونه ام سبز میشه . هر چند ما دم لونه اون بیچاره سبز شدیم !!! نترسید البته مار بیچاره بر عکس این همه قصه و هیاهو تا باهاش کاری نداشته باشی باهات کاری نداره . انقدر که بچه ها وایستادن و ازش عکس گرفتن . با وجود پوشش جانوری وسیع اینبار چیزای زیادی ندیدیم .
اوایل مسیر البته با حیوانات اهلی مثل قاطر و اسب و اینا رو به رو میشید اما بعدش بستگی به شانس داره که موفق بشید چه حیوونایی رو ببینید . جیرجیرک و ملخ به وفور در مسیر بود و صدای آرامشبخش اونا به ادم قدرت ادامه مسیر میداد . ضمن اینکه شکل بعضیاشون واقعا زیبا بود یعنی عین یه تابلوی نقاشی رنگ امیزی شده بودن . ( دیدین ما دخترا از این حشره ها چه می ترسیم ،اون بالا یاد میگیری باهاشون زندگی مسالمت امیز داشته باشی ،مثلا خیلی عادی میگی شهرزاد یه ملخ رو مانتوتته اونم می گه اااا و با دست میزندش کنار !!! فکر کن !!!) تا یادم نرفته یه چیز دیگه بگم و اون جذابیت بی نظیر این رشته کوهها در تنوع و رنگ امیزی بود . خب ما رفتیم و رفتیم و واقعا همچنان رفتیم تا … یادتون میاد گفتم می خواستیم به شب نرسیم …اما رسیدیم . هد لامپ ها رو روشن کردیم ( هد لامپ چراغایی که یه بند کشی داره و رو پیشونی قرار می گیره تا بتونیم جلوی پامون رو ببینیم ) و باز رفتیم . بماند که یه مسیر رو اشتباه رفتیم و با اون خستگی با اشک و آه و ناله دوباره برگشتیم اما بالاخره در یه زمین صاف ، نزدیک گوسفند سرا اطراق کردیم . این اواخر مسیر من و متین و شهرزاد و حمید و فربود با هم حرفم نمی زدیم ، یعنی نای حرف زدن نداشتیم !!!
شب کوهستان
جاتون خالی … این قسمت واقعا جاتون خالی … فکر کن ماه کامل باشه . هوا یه خنکی مطبوع داشته باشه . دور و برت علاوه بر دره ، یه عالمه کوه باشه که تو همون تاریکی هم سایه شون رو ، روی شونه هم ببینی . زیبا بود . هر چقدر بگم کم گفتم که چقدر زیبا بود و اینجاست که با خودت میگی : مهم نیست انقدررررر خسته شدم ارزش این لحظه ها رو داره . چادرها بر پا میشه . البته به سختی . وزش باد یه کم کار نصب چادر رو سخت کرده . این قسمت کوهنوردی جالبه . همه با هم خسته ان و همه با هم کمک می کنند . بماند که مسئولیت پسرها سنگینتره اما هیچ کس نمیشینه و همه همراهن به همون اندازه که در طول راه همگامند . حالا نزدیک به سه هزار متر ارتفاع گرفتیم . شام رو می خوریم . اینبار در آرامش کامل . یه سری از بچه های همگام تصمیم دارن فردا به قله صعود کنند و بقیه اون چند ساعت رو در کمپ می مونن . با گذشت زمان رفته رفته هوا سرد تر و باد شدیدتر میشه . پس همه به چادرهاشون میرن . هر چند که اکثرا شب رو نمی خوابن !
نکته : با توجه به باد شدید ارتفاعات منطقه ، بهتره از چادرهای کم ارتفاع و دو پوش استفاده بشه . حتما پوش رویی چادر رو بذارید و گول هوای اول شب رو نخورین ، چون باد خیلی شدید میشه . دور چادر رو با سنگهای بزرگ محکم کنید . باد شدیدتر از اون چیزیه که بشه تصور کرد .
ستاره شمالی
اسمون نمی تونم بگم چقدر ستاره داشت . نمی تونم بگم چقدر زیبا بود . وقتی نزدیک رسیدن به محل استقرارمون بودیم تو یه استراحت کوتاه یکی از بچه ها که با ستاره شناسی آشنا بود ، برامون توضیحاتی داد . از اون بین اونی رو می گم که برای طبیعت گردی و کوهنوردی لازمه: ستاره شمالی یا همون ستاره قطبی ، ستاره کمرنگیه که مسیر شمال رو به ما نشون میده .اگه رو به اون بایستیم یعنی رو به شمال هستیم . حالا چطوری پیداش کنیم ؟ دب اکبر ، تشکیل شده از هفت ستاره که به شکل ملاغه خیلی واضح در آسمون صاف دیده میشه . اگه دو ستاره جلوی ملاغه رو در امتداد هم رو به جلو پنج برابر کنیم . ستاره شمالی رو می بینیم که در اون قسمت اسمون ، نسبت به ستاره های اطرافش پرنورتره .
صبح کوهستان و گوسفند سرا
تصور کن صبحی رو که خوابیده و نخوابیده از چادر میای بیرون و صحنه ای که میبینی ، اینه : دشت عین یه حوض بزرگ لب به لب پوشیده از مه صبحگاهیه . بالا سرت هوا روشن و صافه ، اما یه ماه کامل گرد و تپل هم هنوز وسط آسمون دیده میشه . خب دیگه چی میخواد آدم از این دنیا!! . بچه هایی که قرار بود قله برن، رفتن و ماها بعد از خوردن صبحانه ، راه می افتیم به سمت گوسفند سرا که به فاصله ده دقیقه ای ما قرار داره . سیاه چادر های چوپانها دیده میشه و یکی ، دو گله بزرگ اون حوالی . از همه مهمتر آب چشمه که از یه شلنگ با قطر بزرگ میریزه توی یه حوض کوچیک .
چوپانها ماههای زیادی از سال رو این بالا می مونن . جاتون خالی پس از یک اب بازی اساسی . میریم سراغ سگ های گله و بعد گوسفندها . راستی در حوالی گوسفند سرا باید یه کم مواظب باشید چون سگها واقعا نگهبان هستن و اگه بی هوا به گله نزدیک بشید اصلا رحم ندارن . در بهترین حالت ، دندونای بزرگشون رو نشونتون میدن .
به نزدیکی گوسفند سرا که میرسید بوی پنیر همه جا رو گرفته ، چوپانها حلب های بزرگ پنیر رو اونجا گذاشتن . هر حلب پونزده کیلویی چیزی حدود هفتاد و پنج هزار تومنه . همین جا با یه گروه کوهنوردی رو به رو میشیم که از قزوین اومدن . گروه کوهنوردیه همنورد قزوین که حالا دارن برمیگردن پایین . بعد از چاق سلامتی ، بچه ها براشون از خودمون میگن و از ام اس .
و بازگشت
بچه ها از قله برگشتن ، در کنار هم ناهار می خوریم و مسیر برگشت رو در پیش می گیریم . برای اینکه مسیر کوتاهتر بشه ، قسمتی رو میان بر می زنیم و به اصطلاح از یه مسیر شن اسکی پایین می یایم . مسیرهای شن اسکی معمولا مسیرهای میان بر خاکی مانند هستند که شما یه شیب نسبتا تند رو از روی خاک و شن پایین میاید( همه کوهنوردا عاشق شن اسکی هستن و ازش خیلی لذت می برن . چون یه جورایی انگار که داری روی خاک نرم سر میخوری رو به پایین ) . برای پایین اومدن از چنین مسیری باید پاشنه پا رو محکم بذارید روی خاک و انگار که دارید روی شن سر می خورید با قدمهای محکم روی خاک قدم بردارید . گذاشتن پاشنه پا و انداختن سنگینی بدن اندکی به عقب مهمه . کلا روی شیب کمی هم باید زانوهامون خم باشه که فشار نیاد به زانو . بعد از این میون بر ، مسیرمون رو به سمت روستای حسنجون ادامه میدیم . به نزدیک باغها که میرسیم باز مسیر میون بر دیگه ای رو انتخاب می کنیم که کوتاهتره و البته خاکیه و دیگه از اون همه درخت خبری نیست . راهنماها می گن معمولا اگه افتاب تند باشه از مسیر باغها و در غیر اینصورت برای افزوده شدن به سرعت از این مسیر حرکت می کنیم . نزدیکی های رسیدن به ده ، راهنما خبر خوبی برامون داره . ما که از خستگی دیگه نایی برامون نمونده . اون پایین که هنوز یه بیست دقیقه ای راه داریم با یه وانت مواجه میشیم . وانت تو اون لحظه برامون از یه پرواز فرست کلاس به بهترین نقطه دنیا هم ارزشمند تره . بعد از یه وانت سواری لذت بخش ، بالاخره به وسط ده و محل مینی باس می رسیم . مردم حسن جو بسیار مهربونند . خانم مسنی ما رو که دنبال مسجد می گردیم به خونه اش راه میده تا از سرویس بهداشتی استفاده کنیم . مرد دیگه ای از اهالی روستا دعوتمون می کنه تا برای صرف چای و استراحت به منزلش بریم ولی ما باید زودتر برگردیم که تا قبل از نیمه شب به خونه هامون رسیده باشیم . خستگی طبیعیه ، شاه البرز کوه سختیه ، ولی انرزی باقیمونده از لذت این دو روز غیر قابل وصفه و ارزش تحمل این خستگی رو داره .
دوستی عزیزم ، جاتون خالی ، جاتون هزار بار و هزار بار خالی ، مریم جونم میدونم که کار داشتی و به ما نرسیدی عوضش برنامه بعد در کنار هم جبران می کنیم . متین و شهرزاد عزیزم خسته نباشید کوهنوردای پرتوان ، حمید میدونم که چه شوقی داری برای این گروه کوه و پیامش ، فربود مررسی به خاطر همه تلاشهات و همه نگرانیها و دغدغه هات درباره تک تک ما که وقتی میگی بچه هام از ته دل می گی . مهدی خیری عزیز ، اینکه از موفقیت ما پر غرور میشی ، اینکه قدم به قدم همراهمونی ، اینکه وقتی کم میاریم ، همه کار می کنی تا موتورمون گرم بشه و پر انرژی بشیم این که هوامون رو داری با هیچ کلامی قابل تشکر نیست . سپاس نه ما ، که همه بچه های ام اس سنتر رو بپذیر .
نکات ضروری
- تا نزدیکی گوسفند سرا دسترسی به آب مقدوره اما مطمئن باشید کدوم آب خوراکیه و کدوم نه . در عین حال به اندازه کافی اب همراه داشته باشین . چون کوهستان غیر قابل پیش بینیه و ممکنه چشمه ها یا رودها آب نداشته باشن .
- تا گوسفند سرا ، موبایل بعضی جاهای مسیر انتن داره و در بعضی جاها نه . اما در محل استقرار یعنی نزدیکی گوسفند سرا آنتن موجوده .
- با وجود پاکوب بودن مسیر ، به دلیل وجود راههای فرعی زیاد ،حتما با حضور راهنمای با تجربه ، به این صعود برید
- همونطور که گفتم در ده پارکینگ وجود داره . ماشینتون رو در پارکینگ پارک کنید .
Peace begins with a smile