[زهرا93]

هیشکی سخترازمن نبوده 1هفته مونده بود به نامزدیم که فهمیدم وهرچی ام به نامزدم گفتم ومیگم ام اس دارم اصلا اهمیت نمیده ومیگه آخه تو که چیزیت نیس ام اس کیلوچند

همسر آينده شما بنظر آدم خوش فكرى مياد كه ميدونه براى سنجيدن آدما بايد از ويزكىهاشون معدل كرفت و درشما اونقدرى ويزكياى خوب و مطلوب ديده ك ميكه ام اس كيلو جند...
ام اس كيلوجند?!!

[tinookhe]

هیشکی سخترازمن نبوده 1هفته مونده بود به نامزدیم که فهمیدم وهرچی ام به نامزدم گفتم ومیگم ام اس دارم اصلا اهمیت نمیده ومیگه آخه تو که چیزیت نیس ام اس کیلوچند

همسر آينده شما بنظر آدم خوش فكرى مياد كه ميدونه براى سنجيدن آدما بايد از ويزكىهاشون معدل كرفت و درشما اونقدرى ويزكياى خوب و مطلوب ديده ك ميكه ام اس كيلو جند...
ام اس كيلوجند?!!

والا بخدا
حتی به خانوادشم نگفته ومیگه نخاهم گفت

[الی کوچولو]

هیشکی سخترازمن نبوده 1هفته مونده بود به نامزدیم که فهمیدم وهرچی ام به نامزدم گفتم ومیگم ام اس دارم اصلا اهمیت نمیده ومیگه آخه تو که چیزیت نیس ام اس کیلوچند

قدر این شوهر رو بدون!!! از این آدمها کم پیدا میشن
خوش به حالت

[masiha2]

سلام کلی گریه کردم ولی بعد کلی حیف اومد بخاطرگریه های از دست رفتم الان خیلی شادم

[hilda]

مگه کسی هم هست که مثلاً خوشحال شده باشه از چیزی که شنیده ؟؟؟؟

[تنها]

اولین بار دکتر بهم گفت شوکه شدم خیلی گریه کردم برام همه چی تموم شده بود ولی الان کنار اومدم باهاش با اینکه خانوادم هنوز ناراحتن

[پرستوی مهاجر]

سلام.روزای اولی که پای راستم بی حس شد تو اینترنت دنبال علت گشتم وبه ام اس رسیدم وبعد نشستم تجربه های بیمار هارو خوندم وگریه کردم[/align] .یه سره هم رفتم پیش دکتر مغزواعصاب وام ار اآی دادم.حالا که تقریبا یه ماه طی شده به اون شبی که جواب روگرفتم خنده ام می گیره.ااآخه هم خانواده خودم وهم خانواده شوهرم جمع بودند خونه ما ,ومن چنون معرکه ای راه انداخته بودم که کوچیک وبزرگ گریه می کردند.اآخه من یه کوچولویی شیطونم وشاد, گریه این طوری کسی ازم ندیده
بود,

[تندیس]

منم از دکترم شنیدم...انتظار همچین خبریو داشتم

---

مگه کسی هم هست که مثلاً خوشحال شده باشه از چیزی که شنیده ؟؟؟؟

من احساس بدی نداشتم.خیلی زودم باهاش کنار اومدم.
الانم باهم رفیقیم...قول داده زیاد اذیتم نکنه

[محمد جواد]

من با یکی از دوستام رفتم پیش دکتر خانوادگیمون که دکتر اورژانس بیمارستان پاسارگاد بود اونموقع. بعد معاینه ام آر آی نوشت که یه حسی بهم گفت ام اس دارم.به دوستم گفتم مسخرم کرد. چون کوچکترین اطلاعاتی از ام اس نداشتیم و فقط حس میکردم.
جواب ام آر آی رو با همون دوستم گرفتیم رفتیم پیش دکتر که اول نمی خواست بگه جریان چیه.بهش گفتم احساس میکنم ام اس دارم که اول گفت ام اس نیست شبیه ام اسه
منم تا 2 سال فکر میکردم مریضیم شبیه ام اسه
ولی حال خوبی نداشتم تا یه مدت تا باهاش کنار اومدم و الان ازش خیلی راضیم

[م.ه]

من بعد دو هفته فهمیدم در حالی که خانوادم میدونستن.وقتی دکترم بهم گفت تا پنج دقیقه کاملا هنگ بودم و اصلا نمیفهمیدم چی میگه ولی بعدش اوکی شدم و مامانم گفت حرف این دکترا فقط حرفه اگه خودت بخوای و تلاشت رو بکنی مطمنا زود خوب میشی بعدش منم تمام تلاشم رو کردم و الانم نتیجه اش عالیه