•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15(current)
  • 16
  • 17
  • ...
  • 35
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امیتازات : 3.22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
وقتی فهمیدین ام اس دارین چه احساسی پیدا کردین؟(و کی بهتون گفت)
من علایمم رو توی اینترنت سرچ کرده بودم. حدس میزدم ام اس باشه. اما یه امیدی ته دلم میگفت: تو که دکتر نیستی. پس لزوما تشخیصت درست نیست!!
وقتی اولین دکتری که رفتم بهم گفت شوک بودم. یه دکتر دیگه گفتن CIS ه! همش منتظر بودم که دکتر صحراییان هم بگن CIS ه. وقتی گفتن ام اس ، توی مطب زار زدم. جلوی دکتر های های گریه می کردم!!
بعد هم دوره ی افسردگی و انکار واقعیت بود. الان هم که پذیرفتم....
 تشکر شده توسط : nazaninamiri70 , rahaei , maedeh , hamid_147
من دوست صمیمیم تو دوران دانشجویی و خوابگاه مبتلا شد سال 87 حمله داشت سال 88 تشخیص ام اس دادن
بعد من به خاطر اون خیلی مطالعه کردم اینجا رو پیدا کردم همش هم اینجا پلاس بودم تو خوابگاه هیچ کس نمی دونست
و من کلن ازش مراقبت می کردم و هواشو داشتم.20بهمن از خواب بلند شدم دیدم دست و پام گزگز میکنه و از شکم به پایین
بی حسم با خودم گفتم اگه تا ظهر یا در نهایت شب درست شد که هیچ نشد ام اسه خب درست نشد بدتر هم شد شوهردخترخاله ام متخصص
مغز و اعصابه رفته بودن مسافرت خلاصه 24 بهمن کله سحر منو بردن ام آر آی اول بدون تزریق بعد با تزریق از همه جا یه ساعت تو تونل بودم دکترجان
هم از همون جا نگاه کرده بود و هنوز من از آخرین ام آر آی بیرون نیومده بودم یه تخت گرفته بود تو بیمارستان ظهر بستری شدم و پالس کورتونم از فرداش شروع شد
تا 5روز الانم یه خروار داروی خوراکی مصرف می کنم به اضافه ی زیفرون. یه روز حالم خوبه میگم هیچی نیست یه روزم دلم می گیره می شینم گریه می کنم
یادمه از ام آر آی اومدم بیرون گفتم راستشو بگید چن تا پلاک دارم وقتی فهمیدم ده تا تو مغزم که البته غیر فعالن و کوچیک اونی که تو نخاعمه فعاله و یه سانته
گفتم یا خدا خوبه زنده موندم تا حالاangel

من هیچ وقت کامل نبودم، اما واقعیت دارم.
 تشکر شده توسط : یه غریبه , hamsare booshveg , rahaei , maedeh
سلام به دوستانicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_biggrin
دوم دبیرستان بودم روی تخت بیمارستان
روز چهار شنبه درحال پالس گرفتنconfusedconfusedconfusedconfused
به من گفتن که شما ام اس دارید angry2angry2angry2angry2
تنها نگرانیم و پرسشم این بود :
یعنی چی ، یعنی یکشنبه نمی تونم فوتبال بازی کنم آخه من با ویلچر رفته بودم بیمارستانicon_cryicon_cryicon_cryicon_cryicon_cry
الانم تنها مشکلم بد بازی کردن فوتبالهagreement2agreement2agreement2agreement2
دنیا از من که گذشت ولی بعد من مهربون تر باش
 تشکر شده توسط : alireza.s , coffeedot , یه غریبه , hamsare booshveg , rahaei , maedeh
من که قبلا از اینترنت سرچ کرده بودم، خودم مشکوک بودم،با دیدن رفتارغیرعادی کارمندایی که پشت کامپیوتر مغز و نخاع سوراخ سوراخمو دیده بودن بیشتربه ام اس شک کردم، البته خودشون فهمیدن که من به رفتارشون شک کردم برا جبران، گفتن شما هیچ مشکلی نداری.یک هفته بعد جواب ام ار ای رو گرفتیم، تو این فاصله روز پزشک هم شد و برنامه تلویزیون چندتا بیمار وخیم ام اس رو نشون داد من فقط دعا میکردم کاش ام اس نباشه. یه روز وقتی هیچکی خونه نبود رفتم سراغ جواب ام ار ای، زبان انگلیسی بود و اسمی از ام اس نیاورده بود اما در مورد دیمیله شدن اعصابم و اینکه به کدوم قسمت ها باید بیشتر توجه بشه نوشته بود!!!!!!!!!!!!!!
خودش بود. حتی اون لحظه گریم نگرفت احساس کردم همه چی راکد شده و انگار یکی پاشو گذاشته روی گلوم. شاید اگه کسی منو تو این حال می دید از ترس فرار میکرد. یه ده دقیقه طول کشید تا یکی اومد خونه صدای در رو که شنیدم تازه تونستم گریه کنم. sad بازم بهم گفتن تو که دکتر نیستی اسم ام اس رو هم که ننوشته. همون روز بعدازظهر نوبت ویزیت داشتم و .....
علائم من خیلی خفیف بودن وقتی سرمو به طرف جلو خم می کردم یکی دو ثانیه احساس برق گرفتگی خفیف داشتم که بعد از 2 ماه وقبل از شروع به درمان برطرف شد و خدا رو شکر تابحال هیچ مشکلی نداشتم.برا شفای همه بیماران مخصوصا دوستان گل ام اسی دعا میکنم.
 تشکر شده توسط : سیدرضا , hamsare booshveg , rahaei , maedeh , mari
فکر کنم ناراحت شدمsadsadsadsadsad
خدایا،
کسی را که قسمت شخص دیگریست سرراه ما قرار مده
تا شبهای دلتنگی اش برای ما باشدbadtaste
و روزهای خوشی اش برای دیگرانangry3
 تشکر شده توسط : nazaninamiri70 , rahaei , maedeh
نمیدونید چه حال خوبی پیداکردم وقتی فهمیدم ام اس دارم.انگار دنیارو بهم داده باشن.باخوشحالی به دکترم که متعجب بهم نگاه میکرد ومطمئنا تودلش میگفت این بیچاره غیراز ام اس مشکل روحی و روانی هم داره،گفتم آخیش راحت شدم.دیدین من یه چیزیم بود ولی شما میگفتین هیچیت نیست!دیگه میدونم باید پیش کی برم وچی کارکنم!
اونموقع تنم داغ بود ونمیدونستم چه عاقبتی درانتظارمه.حالا دارم میفهمم چقدر بدشانس بودم.ول چی میشه کرد جز تحمل.خدا بفریادمون برسه انشااله
 تشکر شده توسط : nazaninamiri70 , hamsare booshveg , ورپریده , rahaei , maedeh
نمیدونستم چیه کاش نمی فهمیدمBlush
...
 تشکر شده توسط : ورپریده , rahaei , maedeh
من اون روز تنهایی تو اتاقم نشسته بودم کار میکردم که خواهر بزرگم یهو اومد اتاقم حدس زدم یه اتفاقی افتاده که خواهرم خیلی اروم اروم بهم گفت که ام اس دارم و منم چون بهم شوک وارد شده بود زدم زیر گریه بعد خواهرم ارومم کرد و یکم درمورد ام اس برام گفت.
راستش من خودم فکر میکردم که یه چیزیم هست چون حالم اصلا خوب نبود.
زندگی یک اثر هنریست،نه یک مسئله ی ریاضی...
بهش فکر نکن،ازش لذت ببر...
 تشکر شده توسط : maedeh
دکتر چشم پزشک به من گفت و من را به دکتر داخلی مغز و اعصاب ارجاع داد
برای من مثل همیشه فرقی نکرد و مهم هم نبود
ولی وقتی که گریه مادر و از همه بدر تر گریه پدر را دیدم دلم یک دفعه یخ زد ریخ پایین Sad
گفت از دوست چه خواهی که تورا شاد کند گفتم از دوست همین بس که ز ما یاد کند
If you want to be OK , you should have a healthy lifestyle with exercise and don`t think about any problems
 تشکر شده توسط : paeazan , هلما , rahaei , zenith , شیرین , movahedi , maedeh , maryamgoli , saeid , کارون , simin , hadisss
دوماه دست راستم از کار افتاد طوری که نمیتونستم خودکار دستم بگیرم. اون ترمو کلا از دست دادم. یه ماه فیزیوتراپی رفتم دستم کمی بهتر شد بعد دکتر گفت باید MRI بدی، 7 دی تولدم بود،8 دی جوابو بردم واسه دکتر و گفت ام اس داری برو دفترچه ت رو عوض کن. البته آزمایشم انقد واضح بود و با چیزهایی که از این سایت خونده بودم قبل از دکتر خودم فهمیدم. یاد اون روز بخیر نباشه
دنیا انعکاس باورای خودمونه باورامون قشنگ باشه دنیا هم قشنگ میشه
 تشکر شده توسط : zenith , شیرین , سمانه میم , movahedi , maedeh , saeid , simin
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15(current)
  • 16
  • 17
  • ...
  • 35
  • بعدی 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
21 مهمان