ارسالها: 70
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Nov 2012
تشکر های اهدا شده: 377
تشکر های دریافت شده :565 بار در 136 پست
سال تشخيص بيماري : 90
دكتر معالج : -------
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : tehran
چون نمیدونستم چیه هیچی
فقط گفتم درمان ؟ گفت نداره
گفتم دارو ؟ گفت باید بستری شی
گفتم من بمیرم هم بستری نمیشم گفت بیا ده تا آمپول مینویسم هر 12 ساعت به سرم نیم لیتری وصل میکنی
گفتم دیگه چی ...هیچی
تازه بعدا فهمیدم ام اس چیه سی آی اس چیه
تازه فهمیدم
وقتی یادم میاد خندم میگیره
نیم کیلو باش ولی مرد باش...!!!!
ارسالها: 1,229
موضوعها: 142
تاریخ عضویت: Jun 2012
تشکر های اهدا شده: 3713
تشکر های دریافت شده :9230 بار در 2958 پست
سال تشخيص بيماري : 1384
دكتر معالج : dr gharagozli-dr sahrayan
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
اولین باروقتی دکترآم ارای منودیدگفت بیماری ام اس داری ازم پرسیدمیدونی ام اس چیست؟گفتم آقادکترمن بطورکامل نمیدونم امامن یک داستانی خوندم که یکی بیماری ام اس داشت کل اعضاش روازدست دادآخرش مرددکترگفت عجب داستان وحشتناکی خوندی ام اس اینی نیست که توی داستان خوندی بمن گفت اگرباهاش دوست بشی باتوراه میادمن درجواب گفتم آقای دکترمن برای این وحشت نکردم من میگم آم ارای اشتباه نشون داده است.
اے دنیا کے مسافر منزل تیری قبرھیں اے کر رھا ھیں جو تو دو دن کا یہ سفرھیں موت ھیں تیرا ان دیکھا ساتھی آچانگ تجھے نگل لے گا:ای مسافر دنیا خونه ی توقبر است ای که هرکاری میکنی سفر دو روزه هست مرگ رفیق ندیده ی تو است یکهو نفست رو می گیره
ارسالها: 9
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Nov 2012
تشکر های اهدا شده: 15
تشکر های دریافت شده :23 بار در 9 پست
سال تشخيص بيماري : 1388
دكتر معالج : دکتر ناهید بلادی مقدم
داروي مورد استفاده : سینووکس - سیناژن
محل سکونت : تهران
شهرستان دانشجو بودم. دستم از کار افتاد یه کسی نگفتم رفتم همونجا دکتر و تمام آزمایشا رو دادم. موند ام آر آی، از دکتره پرسیدم حدست چیه گفت ام اسه احتمالا. اومدم تهران واسه ام آر آی مجبور شدم به نامزدم بگم که از ترمینال شام نبرتم خونه ی خودشون قاشق نمیتونستم دست بگیرم ضایع بود
هنوزم که هنوزه دارم مامانمو دلداری و قوت قلب میدم
ما برای فروریختن آنچه کهنه شده است، آفریده شده ایم
در ما دمیدند که طغیانگر و شورش آفرین باشیم...
ارسالها: 37
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2012
تشکر های اهدا شده: 11
تشکر های دریافت شده :72 بار در 34 پست
سال تشخيص بيماري : 85
دكتر معالج : مشیری
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : سعادت اباد
ارسالها: 39
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Dec 2011
تشکر های اهدا شده: 59
تشکر های دریافت شده :229 بار در 97 پست
سال تشخيص بيماري : 1386
دكتر معالج : دکتر شریعتی_ تراب زاذه
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : بجنورد
ام اس
آخر عشق و دوست داشتن نیست!
ارسالها: 37
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Nov 2012
تشکر های اهدا شده: 206
تشکر های دریافت شده :240 بار در 98 پست
سال تشخيص بيماري : 91
دكتر معالج : دکترمهوری
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
سلام اولین مرحله بیماری من باسرگیجه عدم تعادل وگوش دردشدیدهمراه بودبهمین علت به متخصص گوش مراجعه کردم وبعدازMRI به مغزواعصاب که تشخیص ام اس داده شدالبته درمرحله اول ناراحت شدم اماخیلی زودنرمال شدم چون این بیماری بخشی اززندگی من شده
ارسالها: 34
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2011
تشکر های اهدا شده: 879
تشکر های دریافت شده :1056 بار در 231 پست
سال تشخيص بيماري : 1382
دكتر معالج : بابک سالاریان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
سلام
منم خودم فهمیدم
از روی داروی مورد استفادمم هم فهمیدم
و کلی با خودم حال کردم
که تنهایی فهمیدم
و همین بهم کمک کرد تا راحت تر با این موضوع کنار بیام
هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهند
(شکر)
ارسالها: 28
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Dec 2012
تشکر های اهدا شده: 267
تشکر های دریافت شده :280 بار در 143 پست
سال تشخيص بيماري : 1391
دكتر معالج : دکتر امیررضا عظیمی
داروي مورد استفاده : زیتاکس - آریوژن فارمد
محل سکونت : تهران
من برای اینکه دست و پام سر میشد و پایچپم را روی زمین میکشیدم راه برم به دکتر مغز و اعصاب مراجعه کردم mri دادم گفتند ام اس داری تا 1 ماه گریه میکردم که چرا من باید اینجوری بشم ولی بعدش عادی شد.
ارسالها: 69
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2012
تشکر های اهدا شده: 308
تشکر های دریافت شده :323 بار در 137 پست
سال تشخيص بيماري : 1390
دكتر معالج : دکتر مسعود نیکان فر
داروي مورد استفاده : دانلوین - توسعه داروسازی دانش
محل سکونت : تبریز
من چون رشته دانشگاهیم زیست بود از وضع عمومی خودم متوجه شده بودم که ام اس دارم و همیشه به مامانم می گفتم.اما وقتی چشم چپم تار شد و دکتر منو برا ام ار ای فرستاد و بعد مادرم جواب رو برد دکتر و متاسفانه وقتی تو بیمارستان بستری شدم نه دکترم و نه خانوادم چیزی نگفتن.چیزی که بیمار رو بیشتر از همه آزار می ده شک و شبهه و نگرانی هستش. روز آخر مرخصی با خوندن پرونده پزشکیم متوجه شدم.هیچ ترسی یا غمی نداشتم فقط ناراحت بودم که چرا خانوادم در مورد بیماریم چیزی بهم نگفتن.
ارسالها: 165
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Feb 2011
تشکر های اهدا شده: 73
تشکر های دریافت شده :371 بار در 131 پست
سال تشخيص بيماري : 89
دكتر معالج :
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
من اصن هنگ هنگ بودم.باورم نمیشد.فکر میکردم فقط عصب دستم گرفته که با امپول خوب میشه
کم کم اشنا شدم با ام اس عزیز.بعدشم دوران قبول نکردن بیماری و گریه بود
حالام مگه دخترم میزاره من یادم بیاد چیزی به نام ام اس هم وجود داره!!!