2012/02/18, 11:50 AM
اگر اعصاب ندارید بهتر است نقش میانجی را در دعواها بازی نکنید.
اگر از آن دسته کسانی هستید که به راحتی کنترل خود را از دست میدهید بهتر است از کنار دعواهایی که در گوشه و کنار شهر شاهدشان هستید آهسته بگذرید.هر چند ممکن است دخالت در دعواهای خیابانی را از جمله وظایف شهروندی خود به حساب آورید اما گاهی دخالت در دعوا سبب بروز خشونت بیشتر در آن خواهد شد.
1-صبح در یکی از اتوبانهای تهران: تصادف 2 اتومبیل سبب میشود تا رانندهها با عصبانیت از ماشینهایشان پیاده شوند. موتورسواری به قصد جلوگیری از دعوا کنار ماشینها میایستد، رانندهها داد میزنند.هنوز کار به کتککاری و خشونت فیزیکی نکشیده است، موتورسوار که قرار است میانجی باشد رو به هر کدام از رانندهها میگوید: آقا صلوات بفرستید چیزی نشده و این جمله را تکرار میکند بیآنکه حتی نگاهی به ماشینها انداخته باشد تا ببیند واقعا چیزی شده است یا نه؟ میانجی آنقدر جملهاش را تکرار میکند تا بالاخره یکی از رانندهها با خشم سرش فریاد میکشد که آقا شما برو دنبال کارت. همین یک جمله خشم موتورسوار را برمیانگیزد و میانجی خود به یک سر دعوا تبدیل میشود و فریاد میزند آقا شعور داشته باش.... حالا دعوا بین یک موتورسوار میانجی و یک راننده خسارت دیده شروع میشود و کار به آنجا میکشد که موتورسوار گوشی تلفنش را به دست میگیرد و تهدید میکند که بچه محلهایش را جمع میکند و....
2-غروب در خانه: مادر دارد با پسر 10 ساله سرو کله میزند که تمرینهای درسیاش را حل کند، طبق معمول پسر تلاش میکند تا مادر را قانع کند که همه درسهایش را خوانده و اصلا نیازی نیست که باقیمانده وقتش را هم پای کتاب و دفتر بنشیند. زمزمههای پسر و گفتههای خشن مادر از آشپزخانه به هال ادامه دارد، از مادر اصرار که پای کتاب بنشین و از پسرک انکار که همه درسها را از بر است. پدر خانواده بهعنوان میانجی خود را وارد بحث میکند به پسر میگوید: بهتر است بروی در اتاقت و درس بخوانی. پسر از کلام میانجی چندان که باید خوشش نمیآید کله شقی میکند و از جایش تکان نمیخورد. مرد خانواده میبیند غرورش خدشهدار شده یک خیز کوتاه به سوی پسرک برمیدارد و با صدای بلند او را تهدید میکند. پسر از ترس میدان را خالی کرده به اتاقش پناه میبرد اما برای اینکه خشمش را نشان داده باشد در را محکم میکوبد و پدر این بار فریاد میکشد. مادر که میبیند اوضاع چندان مناسب نیست با مرد خانه بگو مگو میکند و اتفاقا ماجرای بحث از درس نخواندن بچه به جاهای دیگر هم میرسد، حالا دعوا شروع شده و این بار بین پدر که قصد داشت نقش میانجی را بازی کند با مادر.
این فقط دو مثال ساده از رخدادهایی بود که ممکن است هر هفته پیش چشم هر کسی روی دهد. با عوض شدن نقشها در دعوا معمولا کسی که قصد داشته بهعنوان میانجی در دعوای میان 2نفر دخالت کرده ناگهان تغییر نقش داده و خود یک پای دعوا میشود. مهمترین دلیلی که باعث بروز این مشکلات میشود مسلما نداشتن مهارت فرد میانجی در انجام میانجیگری است. اگر شما از آن دسته افرادی هستید که زود از کوره در میروید و مهارت کافی برای تحمل رفتار ناشایست دیگران در دعواها را ندارید بهتر است هرگز نقش میانجی را بازی نکنید. یادتان باشد ممکن است میانجیگری ناشیانه شما، کار را خرابتر از آنچه هست بکند.
اگر از آن دسته کسانی هستید که به راحتی کنترل خود را از دست میدهید بهتر است از کنار دعواهایی که در گوشه و کنار شهر شاهدشان هستید آهسته بگذرید.هر چند ممکن است دخالت در دعواهای خیابانی را از جمله وظایف شهروندی خود به حساب آورید اما گاهی دخالت در دعوا سبب بروز خشونت بیشتر در آن خواهد شد.
1-صبح در یکی از اتوبانهای تهران: تصادف 2 اتومبیل سبب میشود تا رانندهها با عصبانیت از ماشینهایشان پیاده شوند. موتورسواری به قصد جلوگیری از دعوا کنار ماشینها میایستد، رانندهها داد میزنند.هنوز کار به کتککاری و خشونت فیزیکی نکشیده است، موتورسوار که قرار است میانجی باشد رو به هر کدام از رانندهها میگوید: آقا صلوات بفرستید چیزی نشده و این جمله را تکرار میکند بیآنکه حتی نگاهی به ماشینها انداخته باشد تا ببیند واقعا چیزی شده است یا نه؟ میانجی آنقدر جملهاش را تکرار میکند تا بالاخره یکی از رانندهها با خشم سرش فریاد میکشد که آقا شما برو دنبال کارت. همین یک جمله خشم موتورسوار را برمیانگیزد و میانجی خود به یک سر دعوا تبدیل میشود و فریاد میزند آقا شعور داشته باش.... حالا دعوا بین یک موتورسوار میانجی و یک راننده خسارت دیده شروع میشود و کار به آنجا میکشد که موتورسوار گوشی تلفنش را به دست میگیرد و تهدید میکند که بچه محلهایش را جمع میکند و....
2-غروب در خانه: مادر دارد با پسر 10 ساله سرو کله میزند که تمرینهای درسیاش را حل کند، طبق معمول پسر تلاش میکند تا مادر را قانع کند که همه درسهایش را خوانده و اصلا نیازی نیست که باقیمانده وقتش را هم پای کتاب و دفتر بنشیند. زمزمههای پسر و گفتههای خشن مادر از آشپزخانه به هال ادامه دارد، از مادر اصرار که پای کتاب بنشین و از پسرک انکار که همه درسها را از بر است. پدر خانواده بهعنوان میانجی خود را وارد بحث میکند به پسر میگوید: بهتر است بروی در اتاقت و درس بخوانی. پسر از کلام میانجی چندان که باید خوشش نمیآید کله شقی میکند و از جایش تکان نمیخورد. مرد خانواده میبیند غرورش خدشهدار شده یک خیز کوتاه به سوی پسرک برمیدارد و با صدای بلند او را تهدید میکند. پسر از ترس میدان را خالی کرده به اتاقش پناه میبرد اما برای اینکه خشمش را نشان داده باشد در را محکم میکوبد و پدر این بار فریاد میکشد. مادر که میبیند اوضاع چندان مناسب نیست با مرد خانه بگو مگو میکند و اتفاقا ماجرای بحث از درس نخواندن بچه به جاهای دیگر هم میرسد، حالا دعوا شروع شده و این بار بین پدر که قصد داشت نقش میانجی را بازی کند با مادر.
این فقط دو مثال ساده از رخدادهایی بود که ممکن است هر هفته پیش چشم هر کسی روی دهد. با عوض شدن نقشها در دعوا معمولا کسی که قصد داشته بهعنوان میانجی در دعوای میان 2نفر دخالت کرده ناگهان تغییر نقش داده و خود یک پای دعوا میشود. مهمترین دلیلی که باعث بروز این مشکلات میشود مسلما نداشتن مهارت فرد میانجی در انجام میانجیگری است. اگر شما از آن دسته افرادی هستید که زود از کوره در میروید و مهارت کافی برای تحمل رفتار ناشایست دیگران در دعواها را ندارید بهتر است هرگز نقش میانجی را بازی نکنید. یادتان باشد ممکن است میانجیگری ناشیانه شما، کار را خرابتر از آنچه هست بکند.
فعلا سکوت را برگزیدیم ............