2013/08/21, 11:55 AM
جدی
خیال میکردم این کار الکیه و خوشتون نمیاد .
باش
درکم کنید
- 1
پانزده ساله بودم که پا به خانه مردی گذاشتم که از همسر اولش سه فرزند داشت، هفت و پنج و چهار ساله. من خودم کودک بودم چگونه میتوانستم نقش عظیم مادری را ایفا کنم و مسئولیت مادرانه ی این طفلکان را بپذیرم؟!
سالها از پس هم میگذشت و من مادری را بی آنکه مادر شده باشم، تجربه میکردم تا اینکه خدا به من نیز دو پسر داد. دیگر برای خودم یک مادر تمام عیار شده بودم، فرزندان خودم و فرزندان همسر اول شوهرم برایم فرقی نداشتند، من برای هر پنج تای آنها یک جور مادری کرده بودم. سال 84 خدا به جمع هفت نفره ما دختری عطا کرد و خانواده ی ما یک خانواده ی بزرگ هشت نفره شد.
مسئولیتم بسیار سنگین شده بود، دیگر تمام شب و روز من، به مراقبت از فرزندان و همسرم میگذشت.
سال 85 اولین علائم ...
خیال میکردم این کار الکیه و خوشتون نمیاد .
باش
درکم کنید
- 1
پانزده ساله بودم که پا به خانه مردی گذاشتم که از همسر اولش سه فرزند داشت، هفت و پنج و چهار ساله. من خودم کودک بودم چگونه میتوانستم نقش عظیم مادری را ایفا کنم و مسئولیت مادرانه ی این طفلکان را بپذیرم؟!
سالها از پس هم میگذشت و من مادری را بی آنکه مادر شده باشم، تجربه میکردم تا اینکه خدا به من نیز دو پسر داد. دیگر برای خودم یک مادر تمام عیار شده بودم، فرزندان خودم و فرزندان همسر اول شوهرم برایم فرقی نداشتند، من برای هر پنج تای آنها یک جور مادری کرده بودم. سال 84 خدا به جمع هفت نفره ما دختری عطا کرد و خانواده ی ما یک خانواده ی بزرگ هشت نفره شد.
مسئولیتم بسیار سنگین شده بود، دیگر تمام شب و روز من، به مراقبت از فرزندان و همسرم میگذشت.
سال 85 اولین علائم ...