2011/05/22, 09:21 AM (آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/05/22, 09:27 AM، توسط farshid.)
ياد آ باكلاه ميوفتم خندم ميگيره واي چقدر ميخندم
ياد انداختن عليرضا تو آب ميوفتم دلم لك ميزنه دوباره بندازنمش تو آب
پاتك شبونه كه يادم ميوفته دوست داشتم همه هتل رو اون شب بيدار ميكردم
ياد منجيل ميوفتم كه با بچه ها آهنگ دوستي تا نداره رو گوش ميكرديم يادتونه حامد ميرعلي حسين
واي ماسوله اون مرد ها برامون موسيقي زنده اجرا كردن چه حالي داد
و ............
ياد خاطراتم به خير
الان بغض دارم اشك تو چشام جمع شده حيف كه اداره هستم .
(2011/05/22, 09:18 AM)~بهار~ نوشته است: آقا فرشید من بهار اولیه هستم یا بهار دومیه؟1
منم به موقعش میام مینویسم اینجا که چه قدره خوب و خوش بود این سفر...من یکم الان اشک آلودی شدم از این همه شوق..!
تو وعليرضا هميشه برام اولين هستين
پريا نميدوني حامد چند بار يادت كرد خيلي دوست داشت تو هم باشي من حسشو ميفهميدم
نگرانت بود و دلتنگت
حامد احساساتو دوست دارم مرد بزرگ
با این خاطراتی که حامد برام همه رو تعریف کرد و شرح حال سفر از زبون هر کدومتون که میگید باید اعلام کنم تا اطلاع ثانویه که منو دخترم هم بتونیم باهاتون بیایم سفر دیگه برنامه سفر نزاریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید
اصلاً چه معنی داره که وقتی ما نتونیم بیایم این همه در تدارک سفر باشین:38::38::38::38::38::38:
این اتمام حجت بودااااااااااااااااااااااا:35::35::35:
شخصيت منو با برخوردم اشتباه نگير!
شخصيت من چيزيه كه "من" هستم اما برخوردِ من بستگي به اين داره كه "تو" كي هستي...!
(2011/05/22, 09:27 AM)pariya نوشته است: با این خاطراتی که حامد برام همه رو تعریف کرد و شرح حال سفر از زبون هر کدومتون که میگید باید اعلام کنم تا اطلاع ثانویه که منو دخترم هم بتونیم باهاتون بیایم سفر دیگه برنامه سفر نزاریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید
اصلاً چه معنی داره که وقتی ما نتونیم بیایم این همه در تدارک سفر باشین:38::38::38::38::38::38:
این اتمام حجت بودااااااااااااااااااااااا:35::35::35:
پریا علیرغم قولی که بهت داده بودم، لب ساحل نفهمیدم چی شد که یهو اون اتفاق افتاد.فقط دیدم چند نفر دویدند به سمت دریا و بعدش بود که دونه دونه می اومدند کنار آتیش تا گرم بشن.ظاهرا آب دریا خیلی خنکم بوده
خيلي خوشحالم كه بهتون حسابي خوش گذشته و پر از انرژي و شادي برگشتيد. كاش يه برنامه هم براي 4 روز تعطيلي ميگذاشتيد. تا ما هم بتونيم بيايم. نياز به مرخصي هم نيست خيلي خاطراتون خيلي قشنگ و دلچسب بود من كه نبودم ولي خيلي لذت بردم البته مطمئنن با جمع خوب دوستان هميطور هم ميشد.
باران رحمت الهي هميشه مي بارد تقصير ماست كه كاسه هايمان را بر عكس گرفته ايم
(2011/05/22, 09:27 AM)pariya نوشته است: با این خاطراتی که حامد برام همه رو تعریف کرد و شرح حال سفر از زبون هر کدومتون که میگید باید اعلام کنم تا اطلاع ثانویه که منو دخترم هم بتونیم باهاتون بیایم سفر دیگه برنامه سفر نزاریییییییییییییییییییییییییییییییییییییییید
به حامد گفتم دیگه دورت تموم شد باید بشینی بچه بزرگ کنی . دور قرارو خط بکش که دیگه به درد ما نمیخوری :55::55: کهنه بچه شستن اجازه نمیده به قرارا برسی :35:
به حامد گفتم دیگه دورت تموم شد باید بشینی بچه بزرگ کنی . دور قرارو خط بکش که دیگه به درد ما نمیخوری :55::55: کهنه بچه شستن اجازه نمیده به قرارا برسی :35:
حمید تو چرا کلاً منظور منو نمیگیری؟؟؟؟
خطاب بنده کل تیم مدیریت هستش، یعنی کلاً برنامه سفر ها رو باید یه شیفت بدید تا منم بتونم بیام، مثلاً جاهای نزدیک قرار بزارین، باغی، دشتی ....که همین نزدیکا باشه
شخصيت منو با برخوردم اشتباه نگير!
شخصيت من چيزيه كه "من" هستم اما برخوردِ من بستگي به اين داره كه "تو" كي هستي...!