2010/05/15, 09:37 AM
سلام دوستاي گلم خوبين؟خيلي خوشحالم كه بهتون خوش گذشته.مهسا جون پنجشنبه زنگ زدم بهت جواب ندادي مي خواستم دورادور شريك باشم توي شاديتون
سفر كاشان
|
||||||||||||||||||||||||
2010/05/15, 09:37 AM
سلام دوستاي گلم خوبين؟خيلي خوشحالم كه بهتون خوش گذشته.مهسا جون پنجشنبه زنگ زدم بهت جواب ندادي مي خواستم دورادور شريك باشم توي شاديتون
2010/05/15, 09:39 AM
2010/05/15, 09:41 AM
سلام به همگي
سفر خيلي خوبي بود خيلي خوش گذشت و ما رو به هم نزديكتر كرد از حامد جان و پرياي عزيز كمال تشكر رو دارم دستتون درد نكنه خيلي همه چيزا با اين پول كم حساب شده و پر و پيمون بود جا داره اينجا از پدربزرگ عزيزم هم واسه خاطر اين همه زحمتي كه در گذشته واسه سفر اون روز ما كشيده بودند تشكر كنم دست پدر بزرگ من هم درد نكنه از حلقه هاي گلي كه علي خريده بودا نه من از آقاي راننده واسه سرعت عمل و حركت بالاش از آبشار عظيم كاشان از عرقيجات كاشان از كيف جادويي سعيده از ماشين كولر دار بعضيا ازعلي اين همه راه از حميد كه فقط خسته بود از مريم كه با اون زل زدناش از رئيس مهسا (حالا همكار چه فرقي داره مهسا جون) از خود مهسا و رئيسش از اوني كه سوغاتي آورد با بيعانه از مجتبي و موزاش از مجيد كه من كه اصلا نديدمش انگاري از مرتضي و كمك به مهماندارا دستت درد نكه از مهدي كه چرا اينقدر كم حرفي؟ از سينا كه رقصيد از حميد ثاني كه نفهميدم چي اينهمه متعجبش كرده بود از پدر بزرگ عزيزم از ماتيلات با تماسش جاي بقيه كه نبودند خالي يادشون كرديم يه وقتاي
"چقدر ابد زمان اندکی ست برای آنکه به کفایت کنارت باشم...
سلام
سفز خیلی خیلی خوبی بود حامد و پریای عزیز و با محبت واقعا بابت همه چیز ممنون خیلی خو ب عالی تدارک دیده بودین . منم واقعا خوشحال شدم که در این جمع صمیمی و دوست داشتنی بودم دلمم برا حمید سوخت که میخواست تو مینی بوس باشه!!! خودش گفته بود قبلا ولی بعیده کسی باور کنه ها حمیدددد از پدربزرگ نازنینم تشکر مبکنم بخاطر این بنای تاریخی و دیدنی خیلی خیلی خیلی خوش گذشت بمیرم که پات درد گرفت که مرسی از این همه مهربونیت مرسی از سالاد میوت و مرسی از همه چیز مهدی جان بسیار مهربان و خوش صحبت بودی سینا خیلی با حال بودی مهسا توام خیلی باحال بوی مجید که چی گوش میدادیییی؟ مریم خانم شما هم که دیگهکامل فهمیدین سعیده خانم مرسی از خوردنی های خوشمزتون حمید عزیزم مرتضی مهماندار سلام گرمی بهت رسوند آقا مجتبی مرسی بابت حضورتون و مرسی بابت موزا اونایی که نیومدن جاشون خالی بود خیلی
من درد در رگانم، حسرت در استخوانم،چیزی نظیر آتش در جانم پیچید
سرتاسر وجود مرا گویی چیزی به هم فشرد تا قطره ای به تفتگی خورشید جوشید از دو چشمم،از تلخی تمامی دریاها بر اشک ناتوانی خود ساغری زدم
2010/05/15, 10:02 AM
علي مرسي .. نميدونستم گلا رو تو خريدي
2010/05/15, 10:03 AM
نازنين بابابزرگت كجا بود؟ باهاتون اومده بود؟ چي شده بود... به منم بگيد ديگه!؟
اگر همه انسانها کارکرد مغزشان یک میلینیوم شکمشان میبود دنیا تعریف دیگری میداشت.
2010/05/15, 10:07 AM
(2010/05/15, 10:03 AM)Matilat نوشته است: نازنين بابابزرگت كجا بود؟ باهاتون اومده بود؟ چي شده بود... به منم بگيد ديگه!؟ ماتيلات جون آره بابا بزرگم جاي تا جاي كاشان مخصوصا حمام با ما بودند ممنون ازشون بزار بقيه بچه ها بگن از ايشون نميشه زياد آخه تعريف كرد از خود
"چقدر ابد زمان اندکی ست برای آنکه به کفایت کنارت باشم...
2010/05/15, 10:08 AM
دستشون درد نكنه ...
چه بابا بزرگه خوبي داري..
اگر همه انسانها کارکرد مغزشان یک میلینیوم شکمشان میبود دنیا تعریف دیگری میداشت.
سلام سلام
خیلی سفر عالی یود مرسی از دوستان حامد و پریای عزیز مرسی از زحمتاتون برنامتون خیلی دقیق بود حمید ازت خیلی ممنونم مخصوصا بابت قلیونکت سینا فقط یادت باشه شکست عقشی برام شرح ندادی مهدی یاد نره یه بستنی از علی و حامد طلب داریما سعیده بقول نازنیین با اون کیف جادییش که آذوقه یه سفر یک ماه اورده بود نازنیین کمک من به مهماندارا وظیفه ای بیش نبود علی ممنونم از بابت مهماندارا (حالا شما هم سلام رسوندی یا نه) مریم واقعا بچه آروم ومظلومی مهسا تک تکه مجید با اون دستگاه شبه کامپیوترش مخصوصا بازی رالیش حمید ممنون از فداکاریت و سپردن صندلی بی ار تی به من تا از خستگی نمیرم مجتبی ممنون از حضور گرمت و اون سوغاتی کربلات از زحمات بی دریغ پدر بزرگ نازنیین که به امر پدر بزرگ من اون کار انجام داده بود قدردانی می کنم و در آخر از همه کسانی که در این سفر به یاد ما بودن وما هم به یادشان بودیم تشکر می کنم انشالله سفرهای بعدی همسفر باشیم
دوست دارم وقتی که چشمات می بندی....با من به دردای این دنیا می خندی....
2010/05/15, 11:21 AM
(2010/05/15, 10:39 AM)Morteza نوشته است: از زحمات بی دریغ پدر بزرگ نازنیین که به امر پدر بزرگ من اون کار انجام داده بود قدردانی می کنم اره خدايي هر چي باشه پدر بزرگ تو ارجع تر و قديمي تر از پدر بزرگ من بودن دستشون درد نكنه واقعا اگه تو هر سفري يكي دوتا از اين پدر بزرگا حضور داشته باشن ديگه غصه نداره مملكت و فرزندان آن بعدش هم موزي كه ما ميل كرديم از كربلا تشريف آورده بودن يعني؟!!!! راستي من اخرش هم نفهميدم تو ديدار كاشان كيا ام اس داشتند كيا نداشتند مجيد و ميدونم كه داشت بقيه رو موندم توش
"چقدر ابد زمان اندکی ست برای آنکه به کفایت کنارت باشم...
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: |
3 مهمان |