ارسالها: 4
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2011
تشکر های اهدا شده: 0
تشکر های دریافت شده :2 بار در 1 پست
سال تشخيص بيماري : 83
دكتر معالج : دکتر شيخ السلام
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
سلام دوستان خوبيد خيلي دلم گرفته خيلي يکي با من حرف بزنه
ازدواج کردم همسر خيلي خيلي خوبيم دارم يه کوچولوي شيطون دو ساله هم دارم دوران بارداري بهترين روزهاي عمرم بود ولي بعد از اون فکر مي کونم خيلي خيلي از لحاظ جسمي ضعيف شدم هم به خاطر خودم وهم به خاطر بچم 3 ماه مرخصي استعلاجي گرفتم بعد اومدم که بگم ديگه نميام سر کار رئيس وجو موجود نظرمو عوض کرد ولي دوباره بعد از2 ماه کار درخواسن مرخصي بدون حقوق کردم که رئسم با 1 ماهش موافقت کرد ولي خيلي خردم کرد تا موافقت کرد ميگفت تو چرا ميشيني پشت ماشين يا چرا ميري مسافرت نميدونم منضورش اين بود که سرمو بذارم زمين بميرم يا اينکه فکر ميکرد چون ظاهرم سالمه روي دو پام راه ميرم دارم سر کارش ميزارم نميدونم چه کار کنم 5 سال سابقه دارم احتياج مادي هم ندارم نميدونم ترک کار کنم يا نه خيلي سردرگم وخستم و دلگيرم تورو خدا کمکم کنيد.
ارسالها: 323
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Feb 2011
تشکر های اهدا شده: 3392
تشکر های دریافت شده :4608 بار در 2060 پست
سال تشخيص بيماري : 1389
دكتر معالج : تقاء
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
سلام ساناز جان
عزيزم ضعف جسميت كه طبيعيه ، بخاطر دوران بارداري و شير دهيت هستش
خودتو تقويت كن ، ورزش كن و شاد باش
تو اين يكماه مي توني حسابي به خودت برسي
و اگه خواستي دوباره پر انرژي برگردي سركارت
منم يه همسر خوب و يه پسر شيطون شش ساله دارم كه لذت شاد بودن در كنار اين دونفر رو با هيچي تو دنيا عوض نمي كنم
بيا با من مدارا كن ، كه من مجنونم و مستم ...
ارسالها: 52
موضوعها: 4
تاریخ عضویت: Mar 2011
تشکر های اهدا شده: 29
تشکر های دریافت شده :151 بار در 33 پست
سال تشخيص بيماري : اسفند89
دكتر معالج : صحراییان
داروي مورد استفاده : دالفیرا
ریتوکسی ماب
نوانترون
محل سکونت : تهران , مازندران
سلام دیشب خیلیی ... خیلی دیگه بهم ریختم ... و دیگه نمی خوام بتافرون بزنم . از دیشب نزدم ... کمی پاهام بخصوص راست ازیتم می کنه اما ... دیگه نمی زنم اینو می دونم ....
ارسالها: 638
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Sep 2011
تشکر های اهدا شده: 10876
تشکر های دریافت شده :8350 بار در 2587 پست
سال تشخيص بيماري : 1389
دكتر معالج : دکتر نسترن مجدي نسب
داروي مورد استفاده : مب ترا - Roche Pharma
محل سکونت : اهواز
(2011/09/21, 10:35 AM)sanazkhazaee نوشته است: سلام دوستان خوبيد خيلي دلم گرفته خيلي يکي با من حرف بزنه ازدواج کردم همسر خيلي خيلي خوبيم دارم يه کوچولوي شيطون دو ساله هم دارم دوران بارداري بهترين روزهاي عمرم بود ولي بعد از اون فکر مي کونم خيلي خيلي از لحاظ جسمي ضعيف شدم هم به خاطر خودم وهم به خاطر بچم 3 ماه مرخصي استعلاجي گرفتم بعد اومدم که بگم ديگه نميام سر کار رئيس وجو موجود نظرمو عوض کرد ولي دوباره بعد از2 ماه کار درخواسن مرخصي بدون حقوق کردم که رئسم با 1 ماهش موافقت کرد ولي خيلي خردم کرد تا موافقت کرد ميگفت تو چرا ميشيني پشت ماشين يا چرا ميري مسافرت نميدونم منضورش اين بود که سرمو بذارم زمين بميرم يا اينکه فکر ميکرد چون ظاهرم سالمه روي دو پام راه ميرم دارم سر کارش ميزارم نميدونم چه کار کنم 5 سال سابقه دارم احتياج مادي هم ندارم نميدونم ترک کار کنم يا نه خيلي سردرگم وخستم و دلگيرم تورو خدا کمکم کنيد.
ناامید باش ساناز جون.این حالت تو طبیعیه.یک نفر رو میشناختم که بعد از زایمانش دچار خستگی مفرط شده بود.
به نظر من با یه روانشناس مشاور کن
براى تو
براى چشمهايت..
براى من
براى دردهايم..
براى ما
اى كاش خدا كارى بكند...
ارسالها: 308
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Jul 2011
تشکر های اهدا شده: 13759
تشکر های دریافت شده :13030 بار در 3593 پست
سال تشخيص بيماري : 1390
دكتر معالج : دکتر محمد علی صحراییان
داروي مورد استفاده : زیفرون - زیست دارو دانش
محل سکونت : تهران
(2011/09/23, 08:06 PM)negar_negar92 نوشته است: سلام دیشب خیلیی ... خیلی دیگه بهم ریختم ... و دیگه نمی خوام بتافرون بزنم . از دیشب نزدم ... کمی پاهام بخصوص راست ازیتم می کنه اما ... دیگه نمی زنم اینو می دونم ....
سلام نگار جون
منم خیلی وقتها به هم میریزم
منم مثل تو بتافرون میزنم
کاملأ درک میکنم که وقتی بگی خسته شدم یعنی چی
منم تا حدودی پای راستم درد می کنه
اما میدونی ؟؟!!!
من همیشه هروقت کم میارم به این فکر می کنم که خدا همچین چیزی توی زندگیم گذاشته که همیشه صداش کنم
شاید هر باری که ما از آمپول درد میکشیم خدا بخاطرش کلی از گناهامونو ببخشه
شاید از بس مارو دوست داشته خواسته که توی دنیایی که اکثر آدمهاش توی گناه غرق شدن ما مثل فرشته ها پاک پاک بمونیم
با هر درد آمپول از نگاه کردن به خودت به خدای مهربونی برس که این همه واسش مهمی و دوستت داره
بعد انقدر قوی میشی که آمپول رو هدیه خدا میدونی و حتی خیلی وقتها به خاطر خدا دوستش داری
If you live to be a hundred
I want to live to be
,a hundred minus one day
so I never have to live
.without you
ارسالها: 128
موضوعها: 4
تاریخ عضویت: Apr 2011
تشکر های اهدا شده: 363
تشکر های دریافت شده :1216 بار در 454 پست
سال تشخيص بيماري : مهر ماه 86
دكتر معالج : دکتر محمدیان نژاد
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : اهواز
منم خیلی وقت ها موقع تزریق گریه میکنم و اعتقاد دارم خدا اشکامو پاک میکنه و بهم میگه من اینجام کنارت وایسادم همیشه.... صبر داشته باش!
حالا یاد گرفتم موقع تزریق به خاطرات خوب و خنده دارم فکر کنم....شاد میشم و یواش و آروم تزریق میکنم زود تموم میشه گریه هم نمیکنم!
همیشه آرزو میکنم وقتی دارم تموم میشه کسی متوجه نشه ...منم نگم دارو تموم شده تا تزریق نکنم..اما ای دل غافل همه بیشتر از خودم حواسشون به تزریقامه!
وقتی احساس میکنی داری به بن بست میرسی و زندگی خیلی تخیلی شده به یاد بیار که قبلا هم اینطوری شده بود ولی گذشت. این لحظات فرصتهایی برای بزرگ شدن هستند.
ارسالها: 248
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2010
تشکر های اهدا شده: 10049
تشکر های دریافت شده :6392 بار در 2672 پست
سال تشخيص بيماري : -
دكتر معالج : ...
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
ارسالها: 447
موضوعها: 52
تاریخ عضویت: Apr 2011
تشکر های اهدا شده: 8077
تشکر های دریافت شده :5634 بار در 1545 پست
سال تشخيص بيماري : مهر 89
دكتر معالج : منشی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : کرج
خدا رو شکر همه چی خوب و آرومه
ام اس رو هم دوست دارم
اصلا ناراحت نیستم که اینطوری شدم و یه روز در میون تزریق دارم
ایمان دارم که یه روز خوب میشم
ارسالها: 47
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2011
تشکر های اهدا شده: 34
تشکر های دریافت شده :82 بار در 39 پست
سال تشخيص بيماري : 1388
دكتر معالج : farhad manteghi
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : tehran
Bichare ms koli tahala bedadam reside.dardesho dost dardm chon kheili az dardamo kam karde
ارسالها: 72
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jun 2011
تشکر های اهدا شده: 604
تشکر های دریافت شده :751 بار در 217 پست
سال تشخيص بيماري : 1390
دكتر معالج : دکتر صحراییان
داروي مورد استفاده : سینووکس
محل سکونت : تهران
من بعد از 15 روز که در دوران حمله بودم و خودم نمی دونستم رفتم دکتر برام 10 تا کورتون نوشت که روزی 2 تا تزریق کنم دیروز از درد مردم فقط گریه کردم درد داغونم کرد کی گفته خدا درد می ده درمانم می ده این که درمان نیست فقط این مریضی زشت رو تا حدی کنترل می کنه داره منو عذاب می ده چطور می شه با ام اس زندگی کرد از این مریضی از تمام آمپولام از اینکه مجبورم قرص آرامبخش بخورم اعصابم له شده دیگه تحمل ندارم..........
بگذار سرنوشت هر راهی می خواهد برود راه من جداست....
بگذار این ابرها تا می توانند ببارند چتر من خداست.....