[کتی]

حسین جان تولدت مبارک

[earth]

باران بدلیل استمرارش سنگ را سوراخ میکند نه بخاطر قدرتش .

[شیرین]

خسته نباشید دوستای گلم
از اونجایی که دردمون مشترکه میدونم تو این گرما با وجود ام اس اونجا چه حالی دارین
ولی...............
باور میکنین هر وقت میام اینجا میمونم چه جوری ازتون تشکر کنم؟!
ازتون ممنونم
دعاتون میکنیم همگی...
آقا حسین عزیز تولدتونم مبارک

[Prime]

فكر كردم احتمالاً توي اخبار ورزشي يه اشاره اي بكنه ولي يه دفعه قطع شد و وقتي دوباره وصل شد كه وسط اخبار ورزشي بود. يعني نشونتون داده آياااااا؟؟؟

والا موقع ضبط این برنامه ها میگن فلان ساعت پخش میشه. معلوم نیست چطوریه اصلا. دیشب ما هم ندیدیم. البته یارو حتی یه گزارش هم برای یه برنامه به اسم "نمی دونم چی چی بهار" گرفت.
در کل فکر نکنم پخش شده باشه.

ایول علی . من همه اش خدا رو شکر میکنم که دوتا ماشین همراهتونه و هر وقت خسته شدین یا بهر دلیلی هر کدومتون خواست ، میتونه پا نزنه و بشینه تو ماشین و شاهانه مسیرو دید بزنه

والا عقیده ی شخصی من اینه که هدف از کار ما نشون دادن انرژی و حرکته و برای شخص من سلامتی مون در درجه اول اهمیت قرار داره. ما برای هر فشاری که به بدنمون آوردیم برنامه ریزی کردیم. و دیروز اون چند کیلومتری که من پا نزدم نه اینکه نتونم. بلکه فقط بخاطر نگرانی از گرما و آفتاب سوزان بود. هیچ ابایی هم ندارم بگم.
افتخار هم میکنم که اول به سلامتی ام فکر میکنم بعد هدف و عقیده ام.
البته اگر هم بچه ها پا زدن توان بدنی شون با من فرق داره اون ها هم سلامتی شون براشون خیلی مهمه.

اینم از اون پوستری که گفتم...امیدوارم خوشتون بیاد...اگه ایرادی هم داره بگید

مرسی دوست من. شما و همه ی کسایی که دارید زحمت می کشید. باید بعد از این حرکت هم به تبلیغ و تشویق باقی دوستان ادامه بدیم. که انشالا این آخریش نباشه.

بچه ها نمی شه یکی یه عکس واضح با کلاه دوچرخه سواریتون برامون اینجا بگذارید؟

سعیده جان! والا من به حامد گفتم بیشتر عکس های کلی و انرژی بخش بگیره نه اینکه یکی از ما بولد بشه. حالا ایشالا عکس های تکی و پورتره ای رو هم برگشتیم یا لابلای اینا میذاریم.

[anaram]

والا عقیده ی شخصی من اینه که هدف از کار ما نشون دادن انرژی و حرکته و برای شخص من سلامتی مون در درجه اول اهمیت قرار داره. ما برای هر فشاری که به بدنمون آوردیم برنامه ریزی کردیم. و دیروز اون چند کیلومتری که من پا نزدم نه اینکه نتونم. بلکه فقط بخاطر نگرانی از گرما و آفتاب سوزان بود. هیچ ابایی هم ندارم بگم.
افتخار هم میکنم که اول به سلامتی ام فکر میکنم بعد هدف و عقیده ام.
البته اگر هم بچه ها پا زدن توان بدنی شون با من فرق داره اون ها هم سلامتی شون براشون خیلی مهمه.

این دقیقا همون چیزیه که من میگم
ما باید اول سلامتیمونو داشته باشیم تا بعد بتونیم به همه بگیم ما سالمیم و کلا میتونیم
و واسه همینه که معتقدم باید ازتون کلی متشکر باشیم که حواستون به سلامتیتون هست و بی گدار به آب نمیزنید

[رنگین کمان]

درود بی انتها بر بچه های تیم آوای امید
بچه ها خسته نباشید

من خودم از یک چیز اطمینان دارم که این من نیستم که در سفر و روی دوچرخه ام ولی نمی دونم چرا من این قدر استرس دارم؟
دارم هر لحظه دعا می کنم که هر چه زودتر و به خیر 11 خرداد برسه نمی دونم چرا زمان این قدر دیر می گذره

[warrior]

اميدوارم همون قدر كه به سلامتي تون توجه ميكنيد
سالم و تندرست هم اين سفر رو به پايان برسونيد.

آفرين عليرضا.......................سلامتي بر هر چيزي ارجحيت داره.

[aghaghi]

بچه ها خسته نباشین.
دیشب داشتم به همسرم می گفتم شما کجایین و چی کار می کنین. کلی عصبانی شد که اینها چرا به فکر خودشون نیستن این موقع تو این گرما حالشون بد می شه براشون ضرر داره و از این حرفها من هم مجبور شدم یه لیوان شربت بهش بدم تا حالش جا بیاد. متأسفانه بعد مسافت نمی ذاره امداد رسانی کنم و برای شما هم شربت بیارم ولی مواظب خودتون باشین هر جا هم که تونستین شربت آبلیمو برای خودتون درست کنین که نه گرما اذیتتون کنه ، نه مریض بشین. لازم به ذکر است که آبلیمو می بایست تازه باشد. لطفا لیمو تازه تهیه نمایید (کیلویی یازده هزار تومان) ولی به خدا خیلی مفیده جالا می گید نه امتحان کنید. ضرر کردید خودمان جبران مافات می کنیم.

[Mehdi Marjani]

القصه...........
یاران چندی در دامغات بماندند و پیغام بیاورد پیک که فیروزه خانم ویار نان بکردندی و از آن رو سوی به سمنان نهادندی و هی هی رکاب بزدندی تا در سمنان جویای نان بگردندی و در راه از رهگذرطلب نان بکردندی و التماس بکردندی که جون مادرت یارانمو میدم یه تیکه نون بده ببریم .....
در این بین ندا در آمد که چه کاریه بریم نانوایی بزنیم و این چنین شد که تصمیم گرفتندی که در یکئ عملیات انتهاری در یک شب تاریک که مهتاب نبودندی اقدام به سرقت نانوایی بکردندی .
خب دوستان عزیز تا اینجای داستان همه چیز خوب پیش میرفت که عشق آمد جفتک به همه یاران زد علیرضارو که خاطرتون هست عاشق بره شد ،حسین در پی درخواست های مکرر فیروزه خانم از این دیار به دیار دیگر مشتابد فقط مونده سینا و فربود....................
ادامه دارد

[ساغر]

چقد دلم میخواس واسه مراسم استقباتون میومدم
هی داااااد ازین دوری! هـــــــــــــــــی!