ارسالها: 282
موضوعها: 11
تاریخ عضویت: May 2009
تشکر های اهدا شده: 1726
تشکر های دریافت شده :1541 بار در 519 پست
سال تشخيص بيماري : -
دكتر معالج : دکتر لطفی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
سلام دوستای خوبمون. حسین جان تولدت مبارک. با آرزوی بهترینها. خیلی دلمون می خواست بیاییم پیشتون ولی متاسفانه از قبل برنامه داشتیم و هر کاری کردیم نتونستیم کنسلش کنیم دلمون با شماهاست لحظه لحظه
ندا و امیر
تشکر شده توسط : | nazii , بهــار , ساغر , Hasty , anaram , fireboud , Prime , nafass , hanie , MAHDI , Sina |
|
ارسالها: 52
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2011
تشکر های اهدا شده: 384
تشکر های دریافت شده :332 بار در 69 پست
سال تشخيص بيماري : 1388
دكتر معالج : دکتر کچویی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
گروه دوچرخه سوار موفق باشید
خدا به همراهتونه مابراتون دعا میکنیم
شما هم رکاب بزنید+1
گفت: احوالت چطور است؟
گفتمش:عالی است،
مثل حال گل!
حال گل در چنگ چنگیزمغول!(قیصر امین پور)
ارسالها: 789
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Dec 2009
تشکر های اهدا شده: 5858
تشکر های دریافت شده :14982 بار در 3330 پست
سال تشخيص بيماري : 1384
دكتر معالج : همون طوفانیان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
وقتی تنها شدی تنها تر از تمام غریبان روزگار
از قیل و قال حادثه باری دلت گرفت
بر خویش تکیه کن برعرش
ارسالها: 92
موضوعها: 12
تاریخ عضویت: Dec 2010
تشکر های اهدا شده: 1488
تشکر های دریافت شده :490 بار در 115 پست
سال تشخيص بيماري : 1389
دكتر معالج : دکتر محمدعلی صحراییان
داروي مورد استفاده : بتافرون - Bayer Ag
محل سکونت : تهران
دوستان قهرمان سلام
برايتان آرزوي موفقيت ميكنم
همگی خسته نباشید از دور همتونو می بوسم
كار شما وصف ناپذير هست خدا قوت
ارسالها: 274
موضوعها: 15
تاریخ عضویت: Aug 2011
تشکر های اهدا شده: 2685
تشکر های دریافت شده :1747 بار در 503 پست
سال تشخيص بيماري : 75
دكتر معالج : دکتر معتمدیان - دکتر نظرباغی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : ارومیه
دوستان ورزشکار امیدوارم بهتون خیلی خوش بگذره
اس ام اس هاتون میاد و خوشحالمون میکنه
من توی موبایلم یه فولدر باز کردم به نام آوای امید . اس ام اس ها تونو توی اون پوشه ذخیره میکنم .
ارسالها: 711
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Aug 2011
تشکر های اهدا شده: 4789
تشکر های دریافت شده :11908 بار در 4627 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : -خدا
داروي مورد استفاده : سینوتک
محل سکونت : سرزمین خدا
موفق باشید وسعی کنید اقتدار بیماران ام اسی را به همه نشان دهید تا دیگر هیچ کس آنان راناتوان نخواند وهیچ کس از اینکه برایش ام اس تشخیص داده شده ماتم نگیرد ودنیا را تمام شده بحساب نیاورد.
دعای همه دوستان بدرقه راهتان خداقوت
دردوعالم جلال ما زهراست/رمزتغییرحال ما زهراست/عیدبافاطمیه می آیدذکرتحویل سال مازهراست
السلام علیک ایتهاالصدیقه الشهیده
ارسالها: 272
موضوعها: 5
تاریخ عضویت: Apr 2011
تشکر های اهدا شده: 2988
تشکر های دریافت شده :1696 بار در 436 پست
سال تشخيص بيماري : تیر 89
دكتر معالج : -----------
داروي مورد استفاده : سینووکس
محل سکونت :
بلاخره قضیه انگشتر روشن شد و صاحبش معلوم شد. انگشتر خوشگلیه.
با درد بساز چون دواي تو منم، در كس منگر كه آشناي تو منم
ارسالها: 27
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2012
تشکر های اهدا شده: 489
تشکر های دریافت شده :732 بار در 331 پست
سال تشخيص بيماري : ...
دكتر معالج : ...
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
امیدوارم موفق تر از همیشه ببینیمتون
خون که قرمزه رنگ عشقه اما اشک که بیرنگه درد عشقه
ارسالها: 1,103
موضوعها: 40
تاریخ عضویت: Jan 2011
تشکر های اهدا شده: 7629
تشکر های دریافت شده :11823 بار در 2607 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : تقاء
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
جمعه – 5-3-91 – چشم چشم دو ابرو دماغ دهن یه گردی
امروز صبح با کلی کش و قوس بیدار شدیم. 10 قرار بود بریم گردش. جامون تو یه هتل سرنبش یه خیابونه طبقه سوم. من و سینا و فربود تو یه اتاق هستیم. یه تلویزیون فسقلی داریم. جامون تر و تمیز و راحته و دستشویی و حمام هم داریم تو اتاق. یه یخچال کوچیک و یه جا کفشی داریم. و یه صندلی و جالباسی آیینه دار. جامون خیلی خوبه.
فهیمه یکی از آشنایان حسین دامغانیه و اومده بود هتل تا مارو ببره به چشمه علی. مهدی و هانیه هم سر راه از هتلشون به ما ملحق شدن. چشمه علی یه جای تفریحی تو 25 کیلومتری دامغانه. تو راه باد داشت ماشین رو از جا می کند. سر راه تو جاده یه دریاچه ی باکیفیت هم دیدیم. چشمه علی یه جای بزرگ گوده که یه استخر کم عمق خیلی بزرگ داره که ساختمون هم وسط این استخره از گوشه اش یه ورودی آب داره که پله می خوره مردم میرم آب برمیدارن. اطراف هم درختای کهن سال قرار دارند. آب شفافی داره و برای رفتن به اون ساختمون وسط باید یه فاصله ی یک متری رو بپری.
با ورود به محوطه ی چشمه علی من یادم افتاد قبلا اومده بود. خیلی چسبید. رفتیم روی یکی از پله های عریض روبروی استخر زیرانداز انداختیم و نشستیم. کلی بازی کردیم و حرف زدیم. بعد متوجه شدیم یادمون رفته برای ناهار کاری کنیم. رفتیم دنبال تن ماهی!!! فهیمه با مادرش و یکی از آشناهاشون اومده بود که زیاد با هم قاتی نشدیم. اولش خیارگوجه وپنیر خوردیم. با نون محلی "تافتون" که هیچ شباهتی به تافتون نداشت بیشتر شبیه نون های کارتون "پرین" بود.
بعد در زمانی که هیچ فکرش رو نمی کردیم و ولو شدیم. سه نفر از اون گوشه اومدن سمتمون. شیما (نازگیگیلی) و مادر و پدر مهربونش. بابای شیما با همه دست داد. یه مرد عینکی با موهای جوگندمیه و پیراهن قرمز وچهره ای بسیار باهوش. مادرش هم یا مانتو خاکستری داشت با یه شال مشکی خود شیما هم مانتو قهوه ای داشت با شالی که طرح اسلیمی رنگ رنگی داشت. کلا چهره ی این خانواده خونگرم و مهربون و خندانه. جدا غافلگیر شدیم.
خانواده شیما در اولین برخورد به ما متذکر شدن که چقدر لاغر و سوخته ایم. مطابق معمول کلی برامون خورد و خوراکی آورده بودن. گوجه سبز های خوشمزه و زردآلو و خیار و هلو و هندونه و موز. با یه سری شکلات که فربود بهمون داد خوردیم. بعد هم ناهار نون و تن ماهی خوردیم. تن ماهی ها رو تو کتری خانواده بغلی گرم کردیم که چون زیاد بود یارو هر چشم غره بهمون میرفت. یه خانوده پلکان بالایی ما بودن و یکی پایینی.
چیز دیگه ای که شیما اینا آورده بودن کیک تولد بود. چون شیما دیشب گزارش رو نخونده بود. نمی دونست ما تولد حسین رو گرفتیم. برای همین دوباره براش تولد گرفتیم. این دفعه کلی جیغ و داد کردیم. برف شادی هم آورده بودن که داستانی شد. اول زدیم باد برد تو سر و کله ی پلکان بالایی بعد هم من اومدن به سمت فربود بزنم که زدم تو چشم هانیه. بعد زدم تو یه لیوان که مث کاپوچینو کف کرد. به کف فندک گرفتم و آتیش گرفت. حسین اومد فوت کنه رفت رو سرو صورتش و ابروی چپ اش سوخت. کلی خندیدیم. شیما هم یه نقاشی برای حسین هدیه کرد. ما هم دوباره اون انگشتر و دادیم.
یه سری سیب زمینی توی آتیش همسایه پایینی و یه سری هم بالایی گذاشتیم که زیاد استقبال نشد. ولی من دو تا خوردم. کم کم خانواده ی فهیمه رفتن و جمعمون خودمونی تر شد. یکم مافیا (بازی گروهی) بازی کردیم و یکم هم بازی های کارتی تا اینکه دیگه مهدی اینا خداحافظی کردن. شیما اینا هم کم کم اومدن برن ما هم وسایل رو جمع کردیم. اما تا اونا برن و ما حرف بزنیم یه نیم ساعتی باهاشون بودیم. واقعا زحمت کشیدن و ما تا دم پله ها بدرقه شون کردیم.
بعد پریدیم توی خونه ی روی آب و از دور احمد (فیلم بردار) ازمون فیلم گرفت حسین و فربود خواستن در مورد چشمه علی تو فیلم توضیح بدن. 30 بار خندیدن و فیلم قطع شد. آخرش من بعد از 3 بار خندیدن فربود و حسین مطلب رو گفتم. کلی دلقک شده بودیم. چند نفر کنجکاو شدن که ما در مورد ام اس توضیح دادیم و بروشور و کاتالوگ دادیم. یه خانمه هم بود که پزشک آزمایشگاه بود و آخر گفت من نظرم در مورد این بیماری عوض شد واقعا. با دو تا خانواده که قرمه سبزی توپی داشتن هم حرف زدیم که هیچی در مورد ام اس نمی دونستن.
تو راه برگشت رفتیم دم اون دریاچه.راهش خاکی بود. یه سد بود. دور تا دور کوه بود. زیاد درخت نداشت ولی رنگ خاک خوشرنگ و قرمز بود. مردم جمع شده بودن تو کناره ی برکه اش. ما هم یه جا رفتیم. هوا داشت غروب می کرد که خیلی زیبا شده بود. یکم چرخ زدیم و احمد تک تک از ما روی یه صندلی پشت به آب مصاحبه گرفت. سوالا احساسی بودن. بعد تو ضد نور و فضای غروب یکم عکس پرشی انداختیم که خوب نشد. یکم فیلم گرفتیم و بازی در آوردیم. بعد هم من و سینا با عمو حسن حرف زدیم و نصیحتمون کرد که بریم زن بگیریم. عمو حسن یه مرد سرد و گرم چشیده است و صداش خیلی خیرخواهانه و گرمه. بمب تجربه است.
کم کم ستاره ها تو آسمون ظاهر می شدن و ماه یه حلال خوشگل داشت . مردم رفته بودن و ما دیگه تنها کنار آب بودیم. صدایی نبود جز قور قور صد ها قورباغه تاریک که شد دیگه رفتیم تو ماشین. من و سینا و فربود کز کردیم ته ون و حس غروب جمعه رو گرفتیم. اومدن مهدی و شیما باعث شد بفهمیم چقدر دلتنگ بچه ها ییم. بچه های سایت دوستای خودمون و خانواده هامون. درسته دلتنگی مون بیشتر شد اما اگر نمی اومدن هم دیگه داشتیم می پوسیدیم.
شام و که زدیم. آخر شب تو هتل من و سینا بلاخره کتک کاری مون رو بعد از چند روز وقفه شروع کردیم. که با برخورد زانوی سینا به دماغ من و صدای تررررق! خاتمه یافت. عمو حسن میگه نشکسته. در کل هم بجز بادی که داره چیزی نیست و کاریش نمی شه کرد. یخ گذاشتم بادش خوابید. زیاد دردی هم نداره و یه چسب زخم بی خودی زدم روش. باید خوب بخوابیم که فردا مسیر سخت آهوان رو داریم. گردنه های وحشی آهوان.
+مرسی از شیمای عزیز و خانواده اش که همیشه ما رو شرمنده کردن . مرسی از مهدی و هانیه ی عزیز که اینقدر همت و انرژی دارند دو تایی هم شده اومدن پیش ما. دوستتون داریم.
اگه تلخم مثل گریه اگه تنهام اگه تاریک
اگه از ترانه دورم اگه با مرثیه نزدیک
اگه ناباور چشمام تو تماشای تو مونده
اگه اون نگاه اول منو پای تو نشونده:
How wonderful life is while you're in the world
تشکر شده توسط : | بی تـــا , naz.gigili , yummy , بهــار , neda.n , nafass , Aram , N00shin , TootFarangi , nead , سحــــــــر , kaveh_plus , anaram , atefe , nazii , arezoo_azizi , nahid , toktam* , ساغر , khatoon25 , جامعه حمایت از بیماران M.S , hanie , بنده خدا , baran1390 , Ghost , MAHDI , shokolat , رنگین کمان , edarzi , Narges , Hasty , earth , fireboud , parisa2011 , O#!!! , blue sky , Ali 324 , hamid t , chipchip , Mahdieh , MFhealth |
|
ارسالها: 147
موضوعها: 17
تاریخ عضویت: Sep 2011
تشکر های اهدا شده: 3780
تشکر های دریافت شده :5819 بار در 1147 پست
سال تشخيص بيماري : -
دكتر معالج : -
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
وای چقدر خوشحالم که کلی بهتون خوش گذشته
جای ماها رو هم خالی کنین
ایی شیما ی بد جنس نمیگی ماهم دلمون می خواد اونجا باشیم بعد یهو ناغافل میری
دختر یه ندا به ما میدادی!!!
ایشالا که مثه روزه اول پر انرژی و شاد و با روحیه ی مضاعف کارتون رو به سر انجام برسونین
بعد خواهشا کمتر از این شوخی های دوستانه انجام بدین
ما شما ها رو باید سالم تحویل پدر مادراتون بدیم
دوستتون داریم یه عالمه
منتظریم که برگردین و دور هم مافیا بزنیم رفقا
" Ickle me, Pickle me, Tickle me. Too "
تشکر شده توسط : | neda.n , anaram , N00shin , nazii , naz.gigili , ساغر , khatoon25 , shokolat , edarzi , Narges , Hasty , Prime , fireboud , Sina |
|
|