ارسالها: 191
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Oct 2011
تشکر های اهدا شده: 5737
تشکر های دریافت شده :5556 بار در 1532 پست
سال تشخيص بيماري : -
دكتر معالج : -
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تبریز
تشکر شده توسط : | shokolat , N00shin , baran1390 , fireboud , Ghost , maede , Hasty , parisa2011 , Sina , بنده خدا , blue sky , جامعه حمایت از بیماران M.S , nead , anaram , neda.n , hamid t |
|
ارسالها: 296
موضوعها: 127
تاریخ عضویت: May 2010
تشکر های اهدا شده: 2428
تشکر های دریافت شده :1543 بار در 478 پست
سال تشخيص بيماري :
دكتر معالج :
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
بچه ها خدا قوت...خیلی مواظب خودتون باشین...
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
ارسالها: 3,460
موضوعها: 262
تاریخ عضویت: May 2009
تشکر های اهدا شده: 20628
تشکر های دریافت شده :23484 بار در 6265 پست
سال تشخيص بيماري : 88
دكتر معالج : -
داروي مورد استفاده : تبازیو
محل سکونت : تهران
بچه ها امیدوارم همیشه پر انرژی و شاد باشید
خوشحالم که حالتون خوب خوب و بهترتره !
تلفاتتون هم که یه مورد مسمومیت با غذا بوده که خدا رو شکر به خیر گذشت
در مورد خوراک مواظب باشید مسموم نشین .میگن پیاز جلوگیری میکنه از مسمومیت ، میشه فقط پیاز بخورین ؟
آقای سید رضا ، دستتون درد نکنه ولی حتما باید سینا ترجمه کنه ؟ میشه یکی دیگه از بچه های سایت مسلط به زبان ترکی و موزون ساز ترجمه کنه ؟
چشم ها را بـایـد شست . ، . جـــور دیـگـر بـایــد دیـــد
ارسالها: 1,103
موضوعها: 40
تاریخ عضویت: Jan 2011
تشکر های اهدا شده: 7629
تشکر های دریافت شده :11823 بار در 2607 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : تقاء
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
حیات وحش- سبزوار- جمعه 29-2-91
خوب فعلا که وقت داریم من یکم از خودمون بگم. (کسایی که ما رومیشناسن می تونن نخونن)
تو پست بالا اولین عکس جای که ما دور یک میز نشستیم. از راست اولی فربوده دومی من (علیرضا) سومی سینا و آخری حسین.
فربود کم حرف و متفکره و ابدا غر نمی زنه. تو راه هم همیشه بجای عینک از لنزش استفاده میکنه. یه دوربین کوچولو هم داره که چق چق داره عکس می اندازه. فرقی نداره براش سرعت پا زدن چطوره چون اون همیشه از کمتر از توانش استفاده میکنه.دوچرخه فربود سفیده و همونیه که تو عکسه. (همه یجور خریدیم.)
دومی منم. من درسته اسم مستئارم چیز دیگه ایه اما مث یه لاک پشت با سرعت ثابت پا میزنم. بچه ها میرن جلو می مونن عقب من همیشه هستم. دوچرخه ی من مشکیه.
سینا بموقع حرف می زنه. کاری به کسی نداره و مث یه شیر همیشه تنها پا می زنه. سریع میره سریع میاد. دوچرخه اش طوسیه و زینش زین کوچیکیه. همچنین دوچرخه اش جک نداره و همیشه به یه جا تکیه میده.
حسین معمولا با این جملات حرف میزنه "آقا بریم" "وا نستا" "پابزن برس به جلویی" و با غیرت پا میزنه. کنارش پا زدن خیلی خوبه چون در حین صحبت نمی فهمی چند کیلومتر اومدی و همیشه حواسش به سرعت مون هست. دوچرخه ی حسین هم مث من مشکیه و ما از رنگ قمقمه و اشیای درون کیفمامون دوچرخه هامون رو پیدا میکنیم.
اون کفش هایی هم که پامونه مخصوص دوچرخه است و با یه ضامن قفل میشه به رکاب. حسن این کار اینه که موقع بالا اومدن پا هم نیرو وارد میشه. حسن دیگه اش اینه که اگر قبلا جلوی پا می گرفت الان عضله ی پشت پا می گیره. سر این قفل شدن ها تا الان کلی خوردیم زمین. مشکل اینه وقتی میخوای وایسی زیر سایه درختی چیزی یادت نیست که پات قفله و با دوچرخه یه وری می افتی زمین. خیلی خنده داره. صداش اینطوریه... ای وای ...نه... آخ.
سفرنامه
صبح زود ساعت 6 ما از نیشابور راه افتادیم . نیشابوری ها مردم خونگرم و خوبی اند. شهر سرسبزی هم دارند. یه 8 کیلومتری تو شهر رکاب زدیم که به اول جاده رسیدیم. از نیشابور به سمت سبزوار ما از سرسبزی به کویر حرکت می کردیم. تا ساعت 9 صبح هیچ مشکلی نبود و هوا عالی بود. از زور گرسنگی مجور به ایستادن شدیم. بعد از حدود 45 کیلومتر. ساقه طلایی و آبمیوه و خرما تغذیه ی زنگ های تفریح 20 دقیقه ای ماست.
نمی دونم حتما دعای شما بود که تقریبا تا نصف مسیر باد موافق ما بود و خیلی راحت تونستیم 60 کیلومتر رو طی کنیم. اطراف پر بود از مراتع و زمین های کشاورزی خصوصا گندم. یه ویو (نما) هم تقریبا 2 ساعت جلوی ما بود. یه دهکده ی قدیمی در دامنه ی کوه های سرسبز. یه زمانی بود که من جلو افتاده بودم و داشتم موسیقی گوش میدادم. بچه ها می گفتن از خود بی خود شده بودی و هرچی پا میزدن به من نمی رسیدن. (منی که معمولا عقب ترم.) وقتی که جلو تر از همه باشی تمام دیدت میشه دشت ها و انگار تویی و این همه فضای باز که باید بری و بری و بری... این رو به آهنگ های سلین دیون اضافه کنید.
تو راهمون همیشه کلی حیوون می بینیم. خصوصا گله های گوسفند و بز. اما اینبار واستادیم. هر کدوم از عوامل (بجز سینا) به طرف یکی از گوسفند ها حمله کردیم خصوصا بره ها و بزغاله های خوشگل. دوتا با نمکشون رو گرفتیم و کلی عکس گذاشتیم و من حداقل چند تایی رو به عشق گذاشتن تو اینجا انداختم. خیلی ملوس بودن و همش بع بع می کردن. بره هه که تو صورت من نگاه میکرد و یه بع طولانی میگفت. آخرش که ولش کردیم. دوید دنبال مامانش و پشتشم نگاه نکرد حیونی ترسیده بود.
الاغ هم دیدیم. یه سری سمور که قبلا گفتم فربود دیده. اونا موش خرمایی بودن. از اونایی که تو کارتن "عصر یخبندان" دوتا بودن. سه چهار تا دیدیم. دنبال هم می کردن و یهو بلند میشدن وا میستادن و به اطرا ف نگاه میکردن. کلا موجود دلقکیه. یه طوطی خیلی خوب هم دیدیم. شاپرک و پشه و کلی حشره هم تو راه بهمون می خوردن. من و فربود مسابقه ی "پشه خوری" داریم. (متاسفانه) من جلو هستم.یه سری سگ هم بودن که زیاد قیافه و لحن پارس دوستانه ای نداشتن. خصوصا وقتی ما می خواستیم تو اول یه جاده ی فرعی فیلم بگیریم.
مردم توی راه کلی برامون بوق میزنن. اصولا بوق ها تنوع زیادی دارند. یه سری بوق می زنن که برو کنار... یه سری بوق که شما دیوونه اید. و با دست ما رو به بغل دستی نشون میدن. تازه خبر ندارن ام اس هم داریم. اما اکثرا دست تکون میدن با بوق و برامون احتمالا آرزوی موفقیت میکنن. خیلی ها هم سرشون و بیرون میارن و خسته نباشید میگن و بعضی سوال می پرسن از کجا میایم؟ کلا همین که دوچرخه سوار باشی کافیه که مردم ابراز علاقه ولطف کنن.
چشمتون روز بد نبینه 45 کیلومتری سبزوار همان و بدبختی ما شروع شدن همان. هوا داشت گرم می شد. ما از جاده ی 44 به سمت غرب رکاب می زنیم. اگر تا ساعت 10 کمرت با اشعه ی آفتاب گرم میشه و احساس خوبی داری از 10 و یک دقیقه گرما روی دیگه اش رو نشون میده. زمین هم کم کم به بیابون تبدیل شد و حتی حاشیه ی امن جاده که آسفالت خوبی داشت دیگه خاکی شد و ما مجبور شدیم بیایم تو جاده. خلاصه باد موافق رو هم از دست دادیم و با اینکه جاده کفی بود اما باد دوست داشت به سمت مشهد بره.
دو ساعت و نیمی طول کشید که به هم بگیم " چیزی نمونده"...."ماشالا" .... من اگر جای مدیر موزه ی لوور بودم حتما در اولین روز ریاستم تابلوی "به شهر سبزوار خوش آمدید" رو می خریدم. البته از اونجا تا محل اسکانمون یعنی دانشگاه آزاد سبزوار یه 12 کیلومتر هم سربالایی راه بود. من نمی دونم دانشگاه آزاد چرا اینقدر بلندی دوست داره. با کلی اشتباه رفتن و دوباره کاری زیر آفتاد و غر زدن من بلاخره رسیدیم.
جامون خیلی عالیه خوابگاه اساتید دانشگاه آزاده و تر و تمیز و باحاله. من و فربود رو تخت دونفره ایم و حسین و سینا همچنین. اینترنت هم داره که پسورد داره ما نداریم. موندیم و همین اینترنت موبایلی خودمون. امروز روز شستن لباس ها هم هست. باید اعتراف کنم بجز جورابام تا الان لباسم رو نشسته بودم. خبر خوب تر اینکه همه ی غذاهای کنسروی که گرفتیم خراب شدن. (دربسته ها هم) و ما دیگه باید غذای تازه تهیه کنیم. ناهار رو عمو حسن (آقای مکاری راننده) بهمون املت طوفانی و خوشمزه ای داد. امروز تو کیفم یه سری برگه ی زردآلو و هلو پیدا کردم. فکر کنم با نوشتن این گزارش دیگه تو کیفم نباشه ولی خوب چه کنیم.
من فکر کنم سبزوار هم دو شب واستیم و از اونور کاروانسرای عباسی رو که وسط بیابونه وا نستیم یه تیکه پا بزنیم.
فربود هم مسمومیتش خوب شده و دیگه داره خودش رو لوس میکنه. حالا اگر من و مار میزد کسی پیگیر نمیشد. بالا حال فربود خوبه! اما فیلم بردار و صدا بردار که اونا هم همبرگر خوردن هنوز مشکل دارن. فکر کنم تب کونگو گرفته باشن.شوخی کردم. خلاصه نگران ما نباشید. دو روزه با سینا کتک کاری نکردم. حس بدی دارم. دست همه درد نکنه که اینقدر انرژی مثبت میدید به ما. بخدا همه کارامون به عشق شما شده. همه ی پست ها تون رو می خونیم. اینطوریه که یکی میره تو نت همه کله هامون رو میاریم ببینیم چه خبره. خیلی دوستون داریم و شما ها بخدا بهترین هستید. بعضی از شما هر روز میاید و تو تاپیک ابراز علاقه و لطف میکنید و ما کلی ذوق می کنیم و انرژی می گیریم. بین ما همش حرف شماست.
در نهایت خیلی خوشحالم که تونستیم مسیر امروز رو که رکورد بیشترین مصافتمون بود رو عبور کنیم. جاده کفی بود نه سربالایی خاصی داشت نه سرازیری خاصی بیشتر جهت وزش باد تعیین کننده ی سختی کار بود که اونم نصف به نصف بود. مسیر بعدی انشالا فردا به سمت شهر "داورزن" هست که در حدود 76 کیلومتر خالصه که با مخلفات به نظرم روی 90-95 تا واسته.
از ساعت 12 به بعد من روی تخت بیهوش شدم وخوابیدم و دیگه نمی دونم تا شب بچه ها چه کردن. موفق و پیروز باشید.
اگه تلخم مثل گریه اگه تنهام اگه تاریک
اگه از ترانه دورم اگه با مرثیه نزدیک
اگه ناباور چشمام تو تماشای تو مونده
اگه اون نگاه اول منو پای تو نشونده:
How wonderful life is while you're in the world
تشکر شده توسط : | naz.gigili , earth , fireboud , baran1390 , بی تـــا , nanaz , nahid , O#!!! , شیرین , najva , neda.n , MFhealth , شهرزاد , kaveh_plus , hanie , maede , Ghost , Hasty , MAHDI , parisa2011 , seyyed reza , بنده خدا , شيدا رها , nafass , بهــار , N00shin , shokolat , مستانه , rad007 , blue sky , سـاناز , aalieh , جامعه حمایت از بیماران M.S , shahrzad , marmar , nead , anaram , khatoon25 , hamid t , پویش , هاجی , toktam* , رنگین کمان , edarzi , Aram , Narges , paeazan |
|
ارسالها: 789
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Dec 2009
تشکر های اهدا شده: 5858
تشکر های دریافت شده :14982 بار در 3330 پست
سال تشخيص بيماري : 1384
دكتر معالج : همون طوفانیان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
وقتی تنها شدی تنها تر از تمام غریبان روزگار
از قیل و قال حادثه باری دلت گرفت
بر خویش تکیه کن برعرش
ارسالها: 170
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Oct 2011
تشکر های اهدا شده: 1125
تشکر های دریافت شده :1042 بار در 318 پست
سال تشخيص بيماري : 1378
دكتر معالج : دکتر عباس نوریان
داروي مورد استفاده : زیتاکس - آریوژن فارمد
محل سکونت : مشهد
2012/05/19, 09:42 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2012/05/19, 09:44 AM، توسط baran1390.)
آقا علی رضا کلی حال میکنم با گزارشاتت
تو سایت که میام مستقیم میام اینجا
همش منتظرم
خیلی همتون خوبید
امیدوارم خوش و خرم و پیروز باشید
زندگی را فقط با فصل های دشوارش نبین ؛
در راه های سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه می رسند.
ارسالها: 789
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Dec 2009
تشکر های اهدا شده: 5858
تشکر های دریافت شده :14982 بار در 3330 پست
سال تشخيص بيماري : 1384
دكتر معالج : همون طوفانیان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
خدا، خداوندگار شجاعان است.
اگر راه پیش رویت،
راه رویاهایت است،
به آن متعهد باش
به این بهانه راه خروج را باز مگذار:
هنوز وقت رفتن به دنبال رویایم نیست.
این جمله،
که بسیار به کار می رود،
بذر شکست را در خود دارد
راهت را پی گیر
حتا اگر گام هایت
نا استوار است.
حتا اگر می دانی
وضع کنونی ات
بهتر است
اگر امکانات خود را
هم اکنون بپذیری،
به یقین در آینده بهتر خواهی بود.
اما اگر اسیر مرزهایت شوی،
هرگز از آن ها رها نخواهی شد.
با شهامت به راهت قدم بگذار،
از انتقاد دیگران نترس،
و از همه مهم تر، نگذار منتقد درون خودت، فلجت کند.
در شب های بی خوابی و بی قراری،
خدا با توست،
با عشقش،
و اشک های پنهانش
خدا، خداوندگار شجاعان است.
پائولو کوئلیو
وقتی تنها شدی تنها تر از تمام غریبان روزگار
از قیل و قال حادثه باری دلت گرفت
بر خویش تکیه کن برعرش
تشکر شده توسط : | maede , Hasty , seyyed reza , شيدا رها , shokolat , fireboud , anaram , neda.n , hamid t , هاجی , edarzi |
|
ارسالها: 280
موضوعها: 15
تاریخ عضویت: Jan 2012
تشکر های اهدا شده: 5069
تشکر های دریافت شده :6557 بار در 1254 پست
سال تشخيص بيماري : 1389
دكتر معالج : دكتر صحراييان
داروي مورد استفاده : دارو مصرف نمیکنم
محل سکونت :
زنـــــــــــــــــــــده ام با نفـــــــــــــــــــس تو...!
ارسالها: 82
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
تشکر های اهدا شده: 1616
تشکر های دریافت شده :1393 بار در 499 پست
سال تشخيص بيماري : ...
دكتر معالج : ...
داروي مورد استفاده : ام اس ندارم
محل سکونت : یزد (اما اهوازی هستم)
دمتون گرم خسته نباشید بچه ها...روز بدون آفتاب همراه با باد موافق و انرژی فراون رو براتون آرزو میکنم
چوب کبریت ...
آتش از "سرش" شروع شد و به "جانش" افتاد.
مواظب افکارت باش.
ارسالها: 191
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Oct 2011
تشکر های اهدا شده: 5737
تشکر های دریافت شده :5556 بار در 1532 پست
سال تشخيص بيماري : -
دكتر معالج : -
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تبریز
|