ارسالها: 586
موضوعها: 269
تاریخ عضویت: Mar 2011
تشکر های اهدا شده: 7318
تشکر های دریافت شده :5524 بار در 2188 پست
سال تشخيص بيماري : .
دكتر معالج : .
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
خب اینم از سه شنبه و 26ام و این حرفا ...
آقایونِ گلِ گلاب ... لطفا هرکس مواظبِ خودش و نفر جلویی و پشتی و این وری و احیانا اون وری باشه !
جونِ من تو جاده شوخی نکنین با هم
خودتون رو خسته نکنید ..
هی به چیزای خوب و انرژی بخش فکر کنید ( این مورد برای هرکس میتونه متفاوت باشه )
امیدوارم همه چی خیلی خوب و عالی شروع بشه و همینطوری هم ادامه پیدا کنه ...
موفق باشید و پرتوان ...
... Forever trusting who we are , And nothing else matters
تشکر شده توسط : | Prime , Sina , fireboud , neda.n , shokolat , O#!!! , nafass , N00shin , nahid , بی تـــا , MFhealth , شيدا رها , edarzi , hamid t , بهــار |
|
ارسالها: 1,103
موضوعها: 40
تاریخ عضویت: Jan 2011
تشکر های اهدا شده: 7629
تشکر های دریافت شده :11823 بار در 2607 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : تقاء
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
2012/05/15, 01:05 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2012/05/15, 01:08 AM، توسط Prime.)
انجمن ام اس مشهد – 25-2-91
صبح ساعت 6 قرار بود فربود مارو بیدار کنه.... ساعت 7 با صدای "دیر شده..." حسین از خواب پریدیم. من صبحانه نخورده دوش گرفتم. دوش به صورت نوسانی بود و آب گرم و سرد میشد. که باعث شد من سرحال بشم. صبحانه بخاطر خرید دیروز از کیفیت بالاتری برخوردار بود و علاوه بر پنیر و نون مشهدی آب میوه و کره و خرما هم به اون اضافه شد. ضمن اینکه قرص های مولتی ویتامین و قرص های ویتامین C رو که دکتر تغذیه تجویز کرده بود رو هم خوردیم.
قرار شد به تمرین و نرمش در محوطه ی نزدیک بکنیم که ازش تصویر برداری هم بشه. تیشرت همراه اول مون رو با کتونی و گرمکن مشکی مو پوشیدیم و رفتیم پایین تو محوطه.
از محیط جایی که هستیم بگم. یه جورایی وسط یه اداره ی بزرگ هستیم که یه گوشه اش باغه وتو این باغچه و باغ دو سه تا ساختمون دو طبقه ی نقلی هست. ما در واحد 31 هستیم که طبقه ی دوم ساختمان وسطی میشه. جلوی ساختمان ما یه محوطه با صندلی و نیمکت هست. چند تا درخت توت و یه درخت آلبالوی کال هم کار شده. دقیقا روبروی درب یه بوته ی یاس با کیفیت رشد کرده که بوش تا چند متر اونورتر میره. کلا جای جالبیه.
این فیلم بردارا یه سری وسایل دارن که خیلی خفنه یکی شون اسمش کرینه. که دوربین رو به حالت دورانی بالا و به اطراف هدایت میکنه برای گرفتن صحنه های خفنگ!!! حمله ی دو لشکر تو فیلم تروی مثلا" این کرین رو یه جایی بر پا کرده بودن که ما از جلوی ساختمون به سمتش بیایم و یه دور بزنیم و بریم نرمش.
صبح من فهمیدم رضا حسن آبادی هم دیشب اومده. قبلا گفتم که رضا مسئول فنی دوچرخه ها و مربی دوچرخه سواری ماست. صبح که رفتیم برای فیلم برداری دیدیمش داره دوچرخه ها رو ردیف میکنه و در جزئیات کادر فیلم بردای ماست. رضا مردی بلند قد سبزه و با صورتی درشت است . کلا مرد تنومندیه. قهرمان استقامت دوچرخه سواری دنیاست. البته مثل خیلی از رکوردداران ایرانی غیر رسمی! البته 5 سالی است که از وادی حرفه ای جدا شده. بیش از 30 بار این مسیر (تهران مشهد) رو رفته و از این بابت دلیل اصلی استفاده ما از اونه. رضا اون روز با لباس فرم تعمیرکاران با دوچرخه ها مشغول بود.
بعد از کمی نرمش و گرم کردن یک سری حرکات کششی هم کردیم . البته بیشتر برای فیلم بود و با نگاهی که به ساعت داشتیم سریع به این نتیجه رسیدیم که قرار ساعت 10 ما در انجمن ام اس مشهد در حال شروع است. بعد از تعویض لباس همگی به سرعت سوار ون شدیم و به خیابان قائم 12 محل انجمن ام اس رفتیم.
انجمن ام اس مشهد امروز خیلی شلوغ بود من تعجب کردم. اما خانمی جا افتاده که در برخورد اول مهربان بود از ما پرسید شما ورزشکاران هستید؟ (گمان کنم خانم لطفی نامی بود) ما هم که تا الان با این عنوان خطاب نشده بودیم حسابی جا خوردیم. در این بین چشممون به رضا راد عزیز خورد که حس خوبی داشت. ما رو به اتاق مدیریت بردند و تو اون اتاق آقای دکتر نیکخواه مدیر عامل انجمن ام اس مشهد از ما استقبال کرد. آقای دکتر نیکخواه مردی لاغر اندام بود با سبیل مهربانانه که بسیار خوب صحبت می کرد. یه خبر نگار هم از فارس اونجا بود. که نمی دونم چرا منو یاد بیخودی الملک می انداخت. میلو (توت فرنگی) و بلو اسکای هم کمی بعد اومدند که این خیلی به بهبود احساس غریبی ما کمک کرد.
کمی گپ و گفتگو کردیم تا اتاق کنفرانس حاضر شد. انجمن ام اس مشهد به نظرم یکی از بزرگ ترین ساختمان ها رو داره. در هر حال در اون اتاق یا پذیرایی ای که یک بار قبلا با بچه های ام اس سنتر ازمون استقبال شده بود دور یک میز نهار خوری بزرگ نشتیم. انجمن ام اس مشهد یک ساختمان یک طبقه است که زیر زمین بزرگی داره که ازش جهت توانبخشی استفاده میشه. شامل یک ورودی چند اتاق و یک سالن پذیرایی میشه. آقای دکتر اعتمادی هم رئیس انجمن ام اس بعد از چند دقیقه آمدند. دکتر اعتمادی مردی قد کوتاه با کت و شلوار طوسی پر رنگ، ریش شش تیغ و چهره ای دوست داشتنی است.
صحبت های ما با آماده کردن چند بروشور و چسبودن چند پوستر بعد از اعلام آمادگی احمد شروع شد. دکتر اعتمادی به ما حرف های امیدوارانه ی خوبی زد. همچنین دکتر نیکخواه هم از اهداف فرهنگی کارمون گفت . در مشهد کلی از مراجعین به انجمن اومده بودند و شاید کار ما ناخواآگاه باعث به تعویق افتادن کارشون شده بود. که بعد از صحبت یکی از حضار بحث به سمت چالشی و جو جالب تری نسبت به یک مصاحبه ی خبری رفت. آنها از دغدغه ها و ما از اهدافمون گفتیم. و بعد از تموم شدن مصاحبه تا آخر وقت اونجا موندیم و با بچه ها حرف زدیم. من حس میکنم ام اسی ها از یه خون و نژاد اند که فقط چند لحظه میخوان که با هم دوست بشن.
بعد از اون بخاطر جشن و شور و شادی و انرژی ای که داشتیم به خودمون قول دادیم بریم شاندیز. پدیده شاندیز که پولمون نمی رسید رفتیم یه شاندیز دیگه و ناهار زدیم به بدن. که کلی چسبید من که با اینکه به معده ی پولادین معروفم از بس خوردم دیگه نفسم بالا نیومد. یکم ولو شدیم که بارون زد و کاسه کوزمون رو .... بله جمع نکردیم. خیلی پر رو نشستیم زیر بارون که بخاطر شاخ و برگا، زیاد اذیت نمی کرد. چایی هم زدیم آخرش. تا اینکه یارو اومد بعد نیم ساعت ما رو بیرون کرد. برگشتنی من یادم اومد که همه ی دفتر دستک های حسین رو توی تاکسی قبلی (اومدنه) جا گذاشتم. حسین هم بعد از اون مدام از سر ناچاری چند بار آه کشید.
تو راه اینقدر خسته بودیم که من تو ماشین خوابم برد. رفتیم بالا خوابیدیم. بعد من و سینا تصمیم گرفتیم بریم حرم خداحافظی کنیم. اینبار دیگه بدون لباس تبلیغاتی و با لباس ساده خودمون. من چهارخونه ی آبی با شوار کرم رنگ باراه های طوسی پوشیدم و سینا جین و تی شرت قهوه ای رنگ پوشید. خوش خوشان مسیر نه چندان کوتاه اسکان- تا حرم رو پیاده رفتیم و حرف زدیم. گویا ضریح رو برای شستشو بسته بودند که نتونستیم ضریح رو ببینیم و من زیاد خوشم نیومد.
در راه برگشت هم کمی سیب زمینی خریدیم . تاکسی رو هم اشتباهی زود پیاده شدیم و کلی باز پیاده رفتیم. حسین تماس گرفت که شب دوباره از حرم باید کمی فیلم بگیرند و فربود هم قرار شد به ما بپیونده. خونه زود شام خوردیم و دوباره جو کتک کاری بالا گرفت. اینبار لب سینا ضرب دید و آرنج دست من ساییده شد. تصمیم گرفتیم فشار تمرینات کتک کاری رو کم کنیم. حسین اومد خونه و بعد از کارای شخصی دوباره به حرم رفتیم. در خیابان و جلوی درب حرم کمی فیلم گرفتیم که گویا چون مجوز آستان قدس نبود نشد در داخل هم فیلم بگیریم.
فردا روز آغازه... استرس عجیبی تو بچه هاست. سینا میخواد زود شروع شه و فربود میخواد زود به تهران برسه. من فکر میکنم فردا رو باید با اراده ی قوی تری شروع کنیم. انرژی ای که بچه ها به ما میدن خیلی بالاست و دلم میخواد کاری رو که به من سپردن به نحو احسن انجام بدیم. صبح باید بریم انجمن ام اس و از اونجا به سمت حرم و در اخر به سمت اولین شهر "ملک آباد" حرکت کنیم. این متن رو در زمان هم دما شدن آمپولم براتون نوشتم. بریم برای تزریق!
+تشکر ویژه ی امروز از شیما (توت فرنگی) و رضا راد و بلو اسکای و بی تای عزیز جهت همدلی و همکاری همه جانبه با ماست.
یک سوال اگر زیاد یا پر حاشیه می نویسم بگید من کم اش کنم. البته فکر میکنم چون در لحظه می نویسم این مشکل پیش میاد و در این مورد کاری نمیشه کرد.
اگه تلخم مثل گریه اگه تنهام اگه تاریک
اگه از ترانه دورم اگه با مرثیه نزدیک
اگه ناباور چشمام تو تماشای تو مونده
اگه اون نگاه اول منو پای تو نشونده:
How wonderful life is while you're in the world
تشکر شده توسط : | سـاناز , شهرزاد , فرناز , Sina , fireboud , anaram , جامعه حمایت از بیماران M.S , khatoon25 , بنده خدا , neda.n , shokolat , fafa , O#!!! , nafass , N00shin , kaveh_plus , هيوا , رنگین کمان , بی تـــا , rad007 , nead , nahid , paeeze , MFhealth , hanie , blue sky , f.karamzadeh , شيدا رها , i3aran , rose abi , parisa2011 , edarzi , hamid t , earth , naz.gigili , baran1390 , yummy , nanaz , Hasty , بهــار , Narges |
|
ارسالها: 1,618
موضوعها: 71
تاریخ عضویت: Sep 2011
تشکر های اهدا شده: 7897
تشکر های دریافت شده :16585 بار در 4448 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : دکتر امیررضا عظیمی
داروي مورد استفاده : فینگولید - داروسازی اسوه
محل سکونت : تهران
2012/05/15, 01:22 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2012/05/15, 02:04 AM، توسط شهرزاد.)
مرسی از دوستان بابته این همه زحمت برای گزارش دادن
واقعا میشه راحت تجسمش کرد
حالا به صِرف اینکه زود تهران بیاین مبادا تند تند پا بزنیدا ..... به فکر سلامتیتون هم باشید( کلِ تیم)
ما هم تهران در تالار میخوایم پُز بدیم که اینا (4 نفر) بودن از مشهد تا تهران اومدن
پس مراقبه هم باشید
سه شنبه (26 اردیبهشت) روزه خداحافظی با یارای ام اسِ مشهد (که صمیمانه ازشون ممنونیم که آبرو داری کردن) و روزه شروع ...............
خیلی مراقب باشید به قوله ساناز تو راه مبادا شوخی هایی بکنید که خطرناک باشه
سینا خان شما هم ایشاله کارتون زود زود تموم شه که در سفرتون ، فقط فکرتون متمرکز ورزش و هدفتون باشه....
به امید حق در پناه خدا
راهه طولانی در پیش دارید اما امیدوارم براتون سهل باشه که میدونم هست...
موفق باشید
فعلا سکوت را برگزیدیم ............
تشکر شده توسط : | Sina , fireboud , جامعه حمایت از بیماران M.S , بنده خدا , neda.n , shokolat , O#!!! , kaveh_plus , سـاناز , rad007 , nead , hamid t , Hasty , بهــار |
|
ارسالها: 1,072
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: Oct 2009
تشکر های اهدا شده: 5014
تشکر های دریافت شده :5558 بار در 2066 پست
سال تشخيص بيماري : 1384
دكتر معالج : دکتر نسترن مجدي نسب
داروي مورد استفاده : ریتوکسی ور - اکتوورکو
محل سکونت : اهواز
نه علی
عالی مینویسی و من نمیدونم چرا هربار با خوندن پستات کلی گریه ام میگیره
خیلی دوستون دارم
براتون کلی آرزوی موفقیت میکنم
آنارام باشید
ارسالها: 1,185
موضوعها: 55
تاریخ عضویت: Jun 2009
تشکر های اهدا شده: 2761
تشکر های دریافت شده :7724 بار در 1749 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : دکتر صحرائیان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
2012/05/15, 01:57 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2012/05/15, 02:44 AM، توسط Sina.)
باز هم شب و اومد و کار من شروع شد ... دیروز که ساعت ۵ صبح خوابیدم و ساعت ۷ هم با فریاد حسین از خواب بیدار شدم
متاسفانه نمیتونم صبح ها کار کنم
چون هم وقت نمیشه ... هم اینکه برنامه نویسی نیاز داره به تمرکز ... واسه همین تا همه نخوابن نمیتونم کاری انجام بدم
دوستای عزیز دعا کنین این کارای اضافی من زودتر تموم شه تا بتونم تو طول مسیر فقط دغدغه ورزش و هدف اصلیمون رو داشته باشم
امروز هم فکر کنم همین حالت رو باید داشته باشم با این تفاوت که صبح باید ساعت ۶ بیدار بشیم
محتاج دعای خوب دوستای گلم .......................
خدا پدر موسیقی و به خصوص جدیدا لینکین پارک رو بیامرزه که اگه نبود نمیدونم چجوری باید بیدار میموندم
در ضمن شهرزاد جان درسته این تیم متعقل به ام اس سنتر و تمام ام اسی هاست ... ولی اسم تیم دوچرخه سواری ... تیم دوچرخه سواری آوای امید هست
......
من دو تا خاطره خیلی قشتگ تعریف کنم که فکر کنم علی تعریف نکرده
یکیش اینکه چون محل اسکان ما مربوطه با مخابران هستش و روی پیراهنامون آرم همراه اول زدیم
پست پیراهنمان شعار تیم رو زدیم که نوشته : با ورزش سبک و مداوم بر ام اس غلبه کنیم
یکی از کارمندان عزیز مخابران سوال کرد که از ورزش چه ربطی به اس ام اس داره ؟؟؟ که در جوابش من توضیح دادم که برای اینکه اس ام اس هامون بهتر ارسال بشه باید ورزش کنیم اونم به صورت مداوم و سبک
دومیش هم یه راننده عزیز یه پیرمد ۷۵ ساله بود که ما رو داشت میبرد پروما ... یه فروشگاه زنجیره ای ... تا ما خریدهامون رو انجام بدیم ... حسین ازش پرسید که حاج آقا از اینجا چجوری میشه رفت تهران
گفت: از ترمینال
گفتیم نه مسیر رو میخوایم نشون بدی ...
گفت: از اینجا سوار ماشین میشی دو تا چهار راه بعد هم سواری داره هم اینکه ترمینال اونجاست
حسین گفت : حاج آقا مسیر رو میخوایم بدونیم ترمینال رو بی خیال شو ... ما میخوایم با دوچرخه بریم
یه نگاهه عاقل اندر سفیه به حسین انداخت و گفت ... آره ورزش خوبه ... ایشالا میرین ...
با اصرار ما بالاخره گفت : اگه با دوچرخه میخواین برین سوار دوچرخه میشین و دو تا فلکه بعد ... هم سواری داره هم اینکه از ترمینال با اتوبوس میتونین برین
آخرش حسین سوال کرد که حاج آقا ام اس میدونی چیه ؟ گفت آره ... یه اشاره کرد به مخ و گفت روانین ... قاطی دارن ... من و علیرضا هم اون پشت از خنده روده بر شده بودیم
کارتامون و نشون دادیم و گفت : شما من و مسخره کردین ... این کارت و گرفتین که اگه تو خیابون یکی رو زدین لت و پار کردین کارت و نشون بدین و بگین ما قاطی داریم
خلاصه باورa نشد ... بالاخره من گفتم حاج آقا ما از انجمن ام اس هستیم و ام اس هیچ مشکلی نداره و اینا ... گفت من خودمم انجمن میرم ... ۵ ساله که پاکم ... ۵۰ سال بود که معتاد بودم
جالبترش اینجاست که بعد از کلی راه اومدن یه جا وسط خیابون یهو وایستاد و گفت ... اینجاست ... اینجا ترمیناله ... اینا هم ماشینای شخصیه ... ار اینجا سوار میشین میرین تهران
..............................
:: Livin' In A World Without You ::
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2
تشکر شده توسط : | شهرزاد , fireboud , جامعه حمایت از بیماران M.S , khatoon25 , بنده خدا , neda.n , shokolat , fafa , hamid , O#!!! , سـاناز , nanaz , nafass , هيوا , paeeze , N00shin , kaveh_plus , goli61 , hanie , رنگین کمان , بی تـــا , rad007 , nead , nahid , naz.gigili , MFhealth , blue sky , شيدا رها , i3aran , rose abi , parisa2011 , edarzi , hamid t , earth , yummy , Hasty , بهــار , seyyed reza , Narges , paeazan |
|
ارسالها: 1,072
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: Oct 2009
تشکر های اهدا شده: 5014
تشکر های دریافت شده :5558 بار در 2066 پست
سال تشخيص بيماري : 1384
دكتر معالج : دکتر نسترن مجدي نسب
داروي مورد استفاده : ریتوکسی ور - اکتوورکو
محل سکونت : اهواز
ارسالها: 282
موضوعها: 11
تاریخ عضویت: May 2009
تشکر های اهدا شده: 1726
تشکر های دریافت شده :1541 بار در 519 پست
سال تشخيص بيماري : -
دكتر معالج : دکتر لطفی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
ارسالها: 106
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Feb 2012
تشکر های اهدا شده: 911
تشکر های دریافت شده :1209 بار در 341 پست
سال تشخيص بيماري : 1388
دكتر معالج : پرفسور زارعي
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
سلام به دوستان گل صبح اعضاء تیم دوچرخه سواری آوای امید بخیر ونیکی.
علیرضا و سینای عزیز ممنون از گزارشهای جالب و بینظیرتون.
واقعاً فوق العادس.به امید موفقیت و سلامتی شما بزرگواران.
دل به کف غصه نباید سپرد ...... اول و آخر همه خواهیم مرد
ارسالها: 10
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2009
تشکر های اهدا شده: 6
تشکر های دریافت شده :30 بار در 8 پست
سال تشخيص بيماري :
دكتر معالج :
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
آفرین آفرین آفرین...................من هم تصمیم گرفتم همین روزها دوچرخه ام رااز پارکینگ دربیاورم واز نو شروع کنم .سپاسگزارم که به ما انگیزه میدهید .حق یارتان hammae
ارسالها: 3,364
موضوعها: 243
تاریخ عضویت: May 2009
تشکر های اهدا شده: 18940
تشکر های دریافت شده :37267 بار در 6969 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : دکتر امیررضا عظیمی
داروي مورد استفاده : فینگولید - داروسازی اسوه
محل سکونت : تهران
سلام به همگی
من تا امروز ( به غیر از چند روز اول ) نتونستم به اینجا سر بزنم و فکر میکنم این تاپیک پست ندارم . ( بچه های هیئت مدیره در جریان برنامه کاریم هستن که وقت ندارم سرمو بخارونم )
حرکت بچه ها فوق العادس و قابل تحسین
الان با سینا صحبت کردم . همه چی اوکیه . هنوز انجمن مشهد هستن و شاکی بودن که تو این گرما ولمون نمیکنن بریم . ما میخواستیم وقتی هوا خنک تر هست بریم ولی انقدر اینجا نگهمون داشتن و باهامون حرف زدن که ظهر شد .
گفت تلاش میکنیم تا نیم ساعت - یک ساعت دیگه راه بیوفتیم .
با آرزوی موفقیت برای بچه ها
مث حس ی عشق تازه بودی
مث افسانه بی اندازه بودی ...
تشکر شده توسط : | Ghost , O#!!! , fafa , MAHDI , سـاناز , بنده خدا , nafass , N00shin , nanaz , neda.n , kaveh_plus , hanie , khatoon25 , nahid , shokolat , MFhealth , جامعه حمایت از بیماران M.S , blue sky , شيدا رها , fireboud , anaram , hamid t , Hasty , Sina |
|
|