•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 33
  • 34
  • 35(current)
  • 36
  • 37
  • ...
  • 44
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امیتازات : 4.43
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
تجربه شخصي - چرایی ابتلا به ام اس
استرس، فشار عصبی و خودخوری
اینا بودن که ام اس و تقدیم من کردن ولی دست از سرم بر نمی دارنDodgy
روزام سخته ولی دنیام شیرینicon_cryicon_cry
 تشکر شده توسط : Masi 93 , arezooo82 , زیبا* , پریا حقیقت پور
به نظر من 1- استرس و خودخوری و اینکه بواسطه حجب و حیا و ادب درمقابل ظلم،تبعیض، بیعدالتی و حرف زور سکوت میکنی اما از درون میشکنی و یک بغض فروخورده همیشه همراهته
2- زندگی در شهرهای صنعتی و آلوده که انرژی و ویتامین D خورشید به شکل مطلوب به بدن نمیرسه
3 - زمینه ارثی آشفتگی های عصبی و عدم آرامش
 تشکر شده توسط : محمد جواد , arezooo82 , kohedard , عروس , movahedi , habibe , زیبا* , پریا حقیقت پور
سلام دوستان گلم خدا قوت icon_biggrinچیزهاییکه به نظر من باعث این بیماری هستند استرس، فشار عصبی و روحی وخودخوری ,غم وغصه است که من هم از 18سالگی درگیر بودم icon_cryوبرای اینکه مداوا شویم باید قرص بیخیالی پیدا بکنیم Huhولی من باز از این نعمت خدا شاکرم که فقط ام اس دارم فکر کنید به حال اونایی که شیمی درمانی . دیالیز و .......................دعا برای سلامتی اونها و تمامی مریضا بعد خودم icon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_question

خستگی را تو به خاطر مسپار که افق نزدیک است...
و خدایی بیدار که تو را می بیند...
و به عشق تو، همه حادثه ها می چیند...
که تو یادش افتی... Huh

 تشکر شده توسط : movahedi , پریا حقیقت پور
سلام به همگی شاید این یکی از دلایل باشه من خودم هیچکدوم از این رفتارها رو نداشتم ولی مبتلا شدم حالا دلیل رو نمیدونم شایدهمین خودش یک نوع دلیل باشهangry2angry2
آنچیز که مرا قویتر نمیکند، نمیتواند مرا نیز از پای درآورد
 تشکر شده توسط : مرجان مولایی نژاد , پریا حقیقت پور
چرایی ابتلا که فکر نکنم اینایی باشه که میگیم،شاید چرایی تشدید و بروزه
من فکر میکنم به خاطر اینکه همه چیو میریختم تو خودم،یعنی همون درون گرا بودن،و اون موقع ها حال روحیم خیلی خیلی بد بود،این اتفاق بیشتر باعث شد به خودم بیام و حال خودمو به اجبار هم که شده خوش کنم،ولی هنوز خود خوری هست
یه نکته جالب اینه که آدمای اطرافم حالا چه خانواده چه دوستام برا خودشون نظریه ها و دلیل ها دارنlaughing3
هیشکی هم از من تاحالا نپرسیده خودت فکر میکنی چرا Confused
 تشکر شده توسط : movahedi , parva , kohedard , مرجان مولایی نژاد , nilan , 0MID , زیبا* , پریا حقیقت پور
گناه .خود پسندی. غرور .خود خوری.تنهای. بیکاری. سیگار. سرزنش.استرس. کنایه شنیدن. حرص الکی خوردن. کارهای اجباری سخت. چای داغ. غذاهای فس فودی. دیدن غم اطرافیان. دیدن و نتونستن حرف زدن.فکر خانواده بودن با گرفتاریهای زمانه.امتحانات دانشگاه و کنکور. رفتن معشوق به خاطر مال دنیا به رقیب زندگی. سکوت تلخ. و ... هزاران ... دیگر
 تشکر شده توسط : sayeh n , _na_ , helli , ساناز66 , جلال علایی موسوی , مرجان مولایی نژاد , shaytoon , nilan , niloofary , 0MID , silent , شیوا ای , elham 66 , پریا حقیقت پور
من هم خیلی آدم خود خور و عصبی بودم و هستم . تا یه چیزی سر جای خودش نبود و درست اجرا نمیشد کلی عصبی میشدم همه چیز باید اونجور که من میخواستم و فکر میوردم اجرا میشد سر هر چیزی کلی حرص میخوردم و بعضی وقتا داد و بیدادی راه مینداختم که نگو البته فقط سر خانواده اینجوری بودم. بیرون از خونه اگه چیزی میشد نمیتونستم حرفی بزنم می اومدم خونه کلی گریه میکردمو حرص میخوردم. من فک میکنم واسه همین رفتارام این بیماری رو گرفتم. راستی اینم بگم که این آخریا هم کلی به این بیماری فک میکردم معمولا هم به هرچی فکر میکنم اتفاق می افتهconfused
 تشکر شده توسط : زهرا93 , مرجان مولایی نژاد , shaytoon , Reza_N , مینا میلانی , nilan , 0MID , elham 66 , زیبا* , پریا حقیقت پور
من خیلی آدم جدی و وسواسی هستم. قانونایی که الان میفهمم مسخره بودش.حرفایی که نمیشد به پدر و مادرم بزنم چون معلمن انتظار داشتن همیشه عالی باشم چون بچه فرهنگیم. من اصلا کودکی خوبی نداشتم همه خاطرات خوبشون از کودکیشونه بهترین دوران زندگیشون کودکیشونه ولی من از کودکیم متنفرم نمیخوام بهش فکر کنم.بعدشم که بزرگ شدم همش باید مواظب میبودم دست از پا خطا نکنم چون مجاز اتش خیلی سنگین بود. تو رشته ای درس خوندم که اصلا نمیخواستم فقط عمرم بر باد رفت... خب کم کم عصبی شدم و نهایتا به درجه رفیع ام اس نائل شدم. نمیدونم شاید تمام این دلایل واسه محکوم کردن ام اس باشه ولی گاها اعتقاد دارم حتی اگه خیلی زندگی پرفکتی هم داشتم چون تقدیرم این بوده ام اس بگیرم پس اگر حتی یروز به آخر عمرمم مونده بود بازم ام اس میگرفتم. و نهایتا چی میتونم بگم جز اینکه خدایا شکرت. هرچی تو بخوای همونهsad2
......
 تشکر شده توسط : alireza1111 , Parla , Reza_N , zahra :) , مینا میلانی , nilan , 0MID , elham 66 , پریا حقیقت پور
کامنتهای شما دوستان را که خوندم کلی تشابه با خودم پیدا کردم. من اساسا ادم خیلی مهربونی هستم اگه کسی دمم رو لگد نکنه. بعضا اگه این اتفاق هم بیفته بعد ی مدتی طرف رو میبخشم اما بودن تو زندگیم ادمهایی که خیلی تحملشون کردم بعد یهویی گذاشتمشون کنار چون خیلی باهاشون راه اومده بودم و کاراشون رو ندید گرفته بودم. من خیلی ادم حساسی هستم و خیلی ریزبین و خیلی همه کار رو دوست دارم ایده ال انجام بدم . تو همه کارام این مطلب وجود داره. در کل خیلی قلب مهربونی دارم .یادم نمیاد تا حالا ازارم حتی به یک مورچه رسیده باشه. دروغ نمیگم هیچوقت و خیلی در این مورد ضعیفم . هیچوقت قولی نمیدم که انجام ندم و به خیلی اصول اخلاقی دیگه در زندگیم پا بندم . از بس که خوبم دلم میگیره که چرا ام اس گرفتم . الان هم که این مطلبو مینویسم اشکم داره جاری میشه. بیشتر دلم برای خودم میسوزه ،چون اگه این بیماری رو نداشتم کوه رو جابه جا میکردم، خدا خیلی دوستم داشته همیشه و همه چیز بهم داده، با اینکه سن زیادی ندارم اما تمام انچه ارزو میکردم تا 100سالگی داشته باشم دارم(بجز بچه که هنوز ندارم وتنها ارزوی من است) ، اما ته دلم همیشه غصه این بیماری رو دارم.هر کس زندگی منو از بیرون میبینه فکر میکنه من هیچ غصه ای ندارم اما از ته دل من خبر نداره. من چه قبل از ام اس چه بعد از ام اس با همه سختیهای روزگار با وجود ازارهای ادمهای مریض ، حسادتهای خنده دار ادمها ،بی عدالتیهای جور واجور دنیا و نامهربانی انسانها همچنان قلبم صاف است و مثل یک تیکه جواهر میدرخشد، چیزی از خداوند بجز برگردان سلامتیم نمیخواهم.سلامتی کامل. انقدر درش رو خواهم زد و انقدر خواهم خواست تا در را برویم باز کند و با لبخندش پاسخ مثبتی به من دهد. یا حق.
 تشکر شده توسط : nilan , 0MID , elham 66 , Roja_66 , پریا حقیقت پور
استرس به نظرم خودش عامل نیست بلکه زمینه سازه.
اعصاب مثل یک سپر موشکی میمونه و وقتی ما استزس و اظطراب و تنش میگیریم سپر موشکی ما از کار میوفته و زمینه شروع بیماریها در بدن ما اغاز میشه ...
ضمنا محیط های زندگی ما هم پر شده از سموم غذایی و محیطی که اینا هم تاثیر داره
ذر ادامه تغییر سبک زندگی که مثلا باعث شده بیشتر در محیطهای بسته باشیم و افتاب بهمون نمیرسه و اگه برسه هم ضد افتابها نمیزارن اثر کنه ... در صورتی که خلقت خورشید بی حکمت نیست ...
 تشکر شده توسط : kohedard , عروس , nojan.mrs01 , mohammad mehdi , خاطره68 , elham 66 , جلال علایی موسوی , پریا حقیقت پور
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 33
  • 34
  • 35(current)
  • 36
  • 37
  • ...
  • 44
  • بعدی 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  یک تجربه شخصی از نقش تابستان در تشدید خستگی ArashFN 2 1,210 2024/10/08, 11:42 AM
آخرین ارسال: mo.gh
  تجربه ی کسی که ام اس ندارد. obria_123 5 3,385 2018/08/01, 01:34 AM
آخرین ارسال: پروانه
  بيان تجربه ها در مورد نظريه دكتر زامبوني kaj 55 44,512 2017/01/22, 06:00 PM
آخرین ارسال: Aydanima
  چرایی علم فیزیک از بیماری و روش درمان آن arhpir 9 44,648 2016/11/01, 01:24 PM
آخرین ارسال: الهه درد
  چه مدت زمانی طول کشید که از زمان تشخیص cis حمله دوم رو تجربه کنید prosperity 7 9,502 2014/11/12, 11:25 PM
آخرین ارسال: prosperity



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
23 مهمان

علت بوجود آمدن بیماری ام اس چیست