ارسالها: 57
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2014
تشکر های اهدا شده: 864
تشکر های دریافت شده :1208 بار در 430 پست
سال تشخيص بيماري : 1390
دكتر معالج : دکتر صحرائیان
داروي مورد استفاده : فینگولیمد
محل سکونت : تهران
استرس، فشار عصبی و خودخوری
اینا بودن که ام اس و تقدیم من کردن ولی دست از سرم بر نمی دارن
روزام سخته ولی دنیام شیرین 
ارسالها: 21
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2014
تشکر های اهدا شده: 353
تشکر های دریافت شده :329 بار در 70 پست
سال تشخيص بيماري : 1393
دكتر معالج : دکتر محمدرضا معتمد- دکترمقدسی
داروي مورد استفاده : سینووکس
محل سکونت : شرق تهران
به نظر من 1- استرس و خودخوری و اینکه بواسطه حجب و حیا و ادب درمقابل ظلم،تبعیض، بیعدالتی و حرف زور سکوت میکنی اما از درون میشکنی و یک بغض فروخورده همیشه همراهته
2- زندگی در شهرهای صنعتی و آلوده که انرژی و ویتامین D خورشید به شکل مطلوب به بدن نمیرسه
3 - زمینه ارثی آشفتگی های عصبی و عدم آرامش
ارسالها: 17
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2013
تشکر های اهدا شده: 151
تشکر های دریافت شده :195 بار در 48 پست
سال تشخيص بيماري : 1385
دكتر معالج : دکتر احمدیان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : ایران
خستگی را تو به خاطر مسپار که افق نزدیک است...
و خدایی بیدار که تو را می بیند...
و به عشق تو، همه حادثه ها می چیند...
که تو یادش افتی...
ارسالها: 12
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Mar 2014
تشکر های اهدا شده: 120
تشکر های دریافت شده :54 بار در 16 پست
سال تشخيص بيماري : 89
دكتر معالج : مقبولی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : همه جای ایران سرای من است
2014/11/10, 10:27 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/11/10, 10:28 AM، توسط masiha2.)
سلام به همگی شاید این یکی از دلایل باشه من خودم هیچکدوم از این رفتارها رو نداشتم ولی مبتلا شدم حالا دلیل رو نمیدونم شایدهمین خودش یک نوع دلیل باشه 
آنچیز که مرا قویتر نمیکند، نمیتواند مرا نیز از پای درآورد
ارسالها: 9
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
تشکر های اهدا شده: 25
تشکر های دریافت شده :79 بار در 16 پست
سال تشخيص بيماري : 92
دكتر معالج : ب
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تبریز
چرایی ابتلا که فکر نکنم اینایی باشه که میگیم،شاید چرایی تشدید و بروزه
من فکر میکنم به خاطر اینکه همه چیو میریختم تو خودم،یعنی همون درون گرا بودن،و اون موقع ها حال روحیم خیلی خیلی بد بود،این اتفاق بیشتر باعث شد به خودم بیام و حال خودمو به اجبار هم که شده خوش کنم،ولی هنوز خود خوری هست
یه نکته جالب اینه که آدمای اطرافم حالا چه خانواده چه دوستام برا خودشون نظریه ها و دلیل ها دارن 
هیشکی هم از من تاحالا نپرسیده خودت فکر میکنی چرا
ارسالها: 216
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2014
تشکر های اهدا شده: 5388
تشکر های دریافت شده :2738 بار در 1149 پست
سال تشخيص بيماري : 1391
دكتر معالج : ابراهيمي
داروي مورد استفاده : رسیژن
محل سکونت : همدان
گناه .خود پسندی. غرور .خود خوری.تنهای. بیکاری. سیگار. سرزنش.استرس. کنایه شنیدن. حرص الکی خوردن. کارهای اجباری سخت. چای داغ. غذاهای فس فودی. دیدن غم اطرافیان. دیدن و نتونستن حرف زدن.فکر خانواده بودن با گرفتاریهای زمانه.امتحانات دانشگاه و کنکور. رفتن معشوق به خاطر مال دنیا به رقیب زندگی. سکوت تلخ. و ... هزاران ... دیگر
تشکر شده توسط : | sayeh n , _na_ , helli , ساناز66 , جلال علایی موسوی , مرجان مولایی نژاد , shaytoon , nilan , niloofary , 0MID , silent , شیوا ای , elham 66 , پریا حقیقت پور |
|
ارسالها: 12
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Mar 2015
تشکر های اهدا شده: 1
تشکر های دریافت شده :21 بار در 7 پست
سال تشخيص بيماري : 93
دكتر معالج : نعیمی - حجتی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
من هم خیلی آدم خود خور و عصبی بودم و هستم . تا یه چیزی سر جای خودش نبود و درست اجرا نمیشد کلی عصبی میشدم همه چیز باید اونجور که من میخواستم و فکر میوردم اجرا میشد سر هر چیزی کلی حرص میخوردم و بعضی وقتا داد و بیدادی راه مینداختم که نگو البته فقط سر خانواده اینجوری بودم. بیرون از خونه اگه چیزی میشد نمیتونستم حرفی بزنم می اومدم خونه کلی گریه میکردمو حرص میخوردم. من فک میکنم واسه همین رفتارام این بیماری رو گرفتم. راستی اینم بگم که این آخریا هم کلی به این بیماری فک میکردم معمولا هم به هرچی فکر میکنم اتفاق می افته
ارسالها: 99
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Nov 2014
تشکر های اهدا شده: 747
تشکر های دریافت شده :564 بار در 164 پست
سال تشخيص بيماري : 1387
دكتر معالج : دکتر اکبر حمزه ای مقدم
داروي مورد استفاده : بتافرون
محل سکونت : کرمان
من خیلی آدم جدی و وسواسی هستم. قانونایی که الان میفهمم مسخره بودش.حرفایی که نمیشد به پدر و مادرم بزنم چون معلمن انتظار داشتن همیشه عالی باشم چون بچه فرهنگیم. من اصلا کودکی خوبی نداشتم همه خاطرات خوبشون از کودکیشونه بهترین دوران زندگیشون کودکیشونه ولی من از کودکیم متنفرم نمیخوام بهش فکر کنم.بعدشم که بزرگ شدم همش باید مواظب میبودم دست از پا خطا نکنم چون مجاز اتش خیلی سنگین بود. تو رشته ای درس خوندم که اصلا نمیخواستم فقط عمرم بر باد رفت... خب کم کم عصبی شدم و نهایتا به درجه رفیع ام اس نائل شدم. نمیدونم شاید تمام این دلایل واسه محکوم کردن ام اس باشه ولی گاها اعتقاد دارم حتی اگه خیلی زندگی پرفکتی هم داشتم چون تقدیرم این بوده ام اس بگیرم پس اگر حتی یروز به آخر عمرمم مونده بود بازم ام اس میگرفتم. و نهایتا چی میتونم بگم جز اینکه خدایا شکرت. هرچی تو بخوای همونه
......
ارسالها: 47
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Mar 2015
تشکر های اهدا شده: 85
تشکر های دریافت شده :208 بار در 48 پست
سال تشخيص بيماري : 2013
دكتر معالج : wein
داروي مورد استفاده : تایسبری
کوپاکسون
محل سکونت : کانادا
2015/03/29, 01:20 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/03/29, 01:37 AM، توسط مینا میلانی.)
کامنتهای شما دوستان را که خوندم کلی تشابه با خودم پیدا کردم. من اساسا ادم خیلی مهربونی هستم اگه کسی دمم رو لگد نکنه. بعضا اگه این اتفاق هم بیفته بعد ی مدتی طرف رو میبخشم اما بودن تو زندگیم ادمهایی که خیلی تحملشون کردم بعد یهویی گذاشتمشون کنار چون خیلی باهاشون راه اومده بودم و کاراشون رو ندید گرفته بودم. من خیلی ادم حساسی هستم و خیلی ریزبین و خیلی همه کار رو دوست دارم ایده ال انجام بدم . تو همه کارام این مطلب وجود داره. در کل خیلی قلب مهربونی دارم .یادم نمیاد تا حالا ازارم حتی به یک مورچه رسیده باشه. دروغ نمیگم هیچوقت و خیلی در این مورد ضعیفم . هیچوقت قولی نمیدم که انجام ندم و به خیلی اصول اخلاقی دیگه در زندگیم پا بندم . از بس که خوبم دلم میگیره که چرا ام اس گرفتم . الان هم که این مطلبو مینویسم اشکم داره جاری میشه. بیشتر دلم برای خودم میسوزه ،چون اگه این بیماری رو نداشتم کوه رو جابه جا میکردم، خدا خیلی دوستم داشته همیشه و همه چیز بهم داده، با اینکه سن زیادی ندارم اما تمام انچه ارزو میکردم تا 100سالگی داشته باشم دارم(بجز بچه که هنوز ندارم وتنها ارزوی من است) ، اما ته دلم همیشه غصه این بیماری رو دارم.هر کس زندگی منو از بیرون میبینه فکر میکنه من هیچ غصه ای ندارم اما از ته دل من خبر نداره. من چه قبل از ام اس چه بعد از ام اس با همه سختیهای روزگار با وجود ازارهای ادمهای مریض ، حسادتهای خنده دار ادمها ،بی عدالتیهای جور واجور دنیا و نامهربانی انسانها همچنان قلبم صاف است و مثل یک تیکه جواهر میدرخشد، چیزی از خداوند بجز برگردان سلامتیم نمیخواهم.سلامتی کامل. انقدر درش رو خواهم زد و انقدر خواهم خواست تا در را برویم باز کند و با لبخندش پاسخ مثبتی به من دهد. یا حق.
ارسالها: 39
موضوعها: 5
تاریخ عضویت: Mar 2015
تشکر های اهدا شده: 38
تشکر های دریافت شده :98 بار در 36 پست
سال تشخيص بيماري : cis , 12/93
دكتر معالج : دکتر صحرائیان
داروي مورد استفاده : سینووکس
محل سکونت : TehRoon
استرس به نظرم خودش عامل نیست بلکه زمینه سازه.
اعصاب مثل یک سپر موشکی میمونه و وقتی ما استزس و اظطراب و تنش میگیریم سپر موشکی ما از کار میوفته و زمینه شروع بیماریها در بدن ما اغاز میشه ...
ضمنا محیط های زندگی ما هم پر شده از سموم غذایی و محیطی که اینا هم تاثیر داره
ذر ادامه تغییر سبک زندگی که مثلا باعث شده بیشتر در محیطهای بسته باشیم و افتاب بهمون نمیرسه و اگه برسه هم ضد افتابها نمیزارن اثر کنه ... در صورتی که خلقت خورشید بی حکمت نیست ...
|