امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امیتازات : 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ام اس در محيط کار
#11
منم این ترم حال نداشتم برم دانشگاه یکی دو تا از اساتید که اصولا حضور و غیاب نمیکنن به اون دو تای دیگه تا گفتم ایجوریه قضیه کارتم رو هم نشون دادم که محکم کاری شه سریع گفتن اشکال نداره



تازه واسم وقت رفع اشکال خصوصی هم گذاشتنlaughing3laughing3laughing3

یکی از استادام میگفت به زودی درمانش پیدا میشه تو دلم گفتم نه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نمیدونم شاید واسه دلداری میگفت!

خدایا منو ببخشsmiling

دیگه بعضی وقتا لازمهTongue


به خود آی,خود تو جان جهانــــــی...













 تشکر شده توسط : fireboud , TootFarangi
#12
من همینجا به عنوان مجتهد مسائل مربوط به ام اس باید عرض کنم
به خاطر پایین بودن سطح آگاهی عموم آزادین هر نوع سوءاستفاده ای که تونستین انجام بدین ....
اینایی که گفتین چیزه خاصی نیست خیلی از این شدیدتراشم شنیدم و دیدم و انجام هم دادم
... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2

 تشکر شده توسط : fireboud , Mahdieh , maya , sargol , Amir
#13
منم از روز اول گفتم، البته فقط به رئيسم!
اونم خيلى غصه خورد!
وحالاهر وقت ميگم حالم خوب نيست ميگه شما استراحت كن! سلامتيت مهمتره.
خدا خيرش بده.
البته من پاره وقت كار ميكنم.
اما ظاهرا كسى از گفتنش ضرر نكرده كه هيچ، منفعت هم داشته!
ام اس از سلامتى ما سوء استفاده كرد، ما هم ازش سوء استفاده ميكنيم!
فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین
 تشکر شده توسط : Sina , fireboud , بهــار
#14
یک مورد جالبی که من دریافتم، از روی تجربه شخصیم و گفته‌های شما این هست که در یک محیط غیر پزشکی گویا با بیماران ام.اسی رفتار بهتری می‌شود تا محیط پزشکی[درمانی]
من در بیمارستان کار می‌کردم و ابداً درکی از موقعیت من نداشتند. وقتی برای استراحت من در نظر نمی‌گرفتند. وقتی کارم تمام می‌شد همکارانم انتظار داشتند به‌شان کمک کنم حتی و وقتی می‌نشستم چپ‌چپ نگاهم می‌کردند. بعد از نه سال کار با ام.اس در اتاق عمل، وقتی احساس ناراحتی کردم و درخواست تغییر محیط کاری به بخش اداری دادم، چهار پنج ماه مرا سر دواندند و گفتند از کجا معلوم ام.اس داری؟! توی چشمام نگاه می‌کردند و بازی‌م دادند. آنقدر گریه کردم که حد ندارد! از این جهت که چرا با یک مشت دکتر و پرستار حرف نفهم طرف شده‌ام!
آخر سر وقتی کار به استانداری [که بر حسب تصادف در روز پرستار فهمید] و حراست دانشگاه کشیده شد، با این تهدید که حقوقت را کم خواهیم کرد، مرا با کلی منت فرستادند بخش اداری!
تقصیر خودم بود چون از اول نگفتم ام.اس دارم و نق و نوق نکردم و سرسختانه از خودم کار کشیدم و اینها باورشان شد من چیزیم نیست!

در دانشگاه هم مربی تربیت بدنی 1 گفت باید بنشینی توی کلاس ولی تمرین نکنی! بعد هم ازم امتحان گرفت!!! ولی مربی تربیت بدنی 2 فقط ازم تحقیق خواست و نمره خوبی بهم داد!

rolleyes
مرا آفرید، آنکه دوستم داشت.
#15
من وقتي متوجه بيماريم شدم كارمند بودم وچون اولش دكتر برام استعلاجي نزديك به 10 12روز داد معاونت ورئيس رو در جريان گذاشتم ولي فقط همون روزاي اول مراعات كردن چند وقت بعد دوباره همه كارا خراب شد سر من كه حتي بعضي از همكارا در بخشاي ديگه ميگن اگر نصر (معاونتمون)تورو نداشت كي براش كار ميكرد بقيه كه هميشه فقط نشستن با كامپيوتر ورميرنconfused2confused2
رئيس روئسا فقط ميخوان كارشون پيش بره كار ندارن كه تو مريضي سالمي يا اينكه ممكنه با اين كاراشون به تو ضرر بزننangryangryangryangryangryangryangry
صبورانه در انتظار زمان بمان، هر چیز در زمان خود رخ می دهد. حتی اگر باغبان، باغش را غرق آب کند، درختان خارج از فصل خود، میوه نمی دهند.
 تشکر شده توسط : hedieh , havaars
#16
خوشبحالتون بچه هااااااااااااا
اگه بدونيد بامن سركار چيكار كه نكردن !
بعد از سه سال تازه چندماه پيش فهميدم سنگين ترين كار رو تو شركت به من دادن باور نميكنيد شبا با گريه ميرفتم خونه. از خستگي بشدت درد ميكشيدم و به خودم ميپيچيدم.confused2
بعضي وقتا اونقدر خسته بودم كه بالباساي كارم ميخوابيدم.
خداييش خيلي اذيت شدم ولي وقتي كارمو عوض كردم و بجز رئيسم كسي نميدونه، اون يه فرشته است نمي دونيد چقدرررررررررررررررررررررررررررررر icon_smile وضعيتم بهتر شده. قبلا صبحا كه بلند ميشدم به خودم به مردم به صبح به خورشيد به.......... فوش ميدادم و نفرين ميكردم. ولي خداروشكر حالا ساعت زنگ نخورده بيدارم. بشدت حالم خوبه و همكاراي خوبي دارم . هيچكس به ديده ترحم بهم نگاه نميكنه و احترام خاصي برام قائلاً اصلا تا با چشماي خودتون نبينيد باور نميكنيد. icon_biggrin همش عشق و صفاست. smiling2 خدارو صدهزار مرتبه شكرAngel
(2011/05/23, 07:21 AM)havaars نوشته است: یک مورد جالبی که من دریافتم، از روی تجربه شخصیم و گفته‌های شما این هست که در یک محیط غیر پزشکی گویا با بیماران ام.اسی رفتار بهتری می‌شود تا محیط پزشکی[درمانی]
من در بیمارستان کار می‌کردم و ابداً درکی از موقعیت من نداشتند. وقتی برای استراحت من در نظر نمی‌گرفتند. وقتی کارم تمام می‌شد همکارانم انتظار داشتند به‌شان کمک کنم حتی و وقتی می‌نشستم چپ‌چپ نگاهم می‌کردند. بعد از نه سال کار با ام.اس در اتاق عمل، وقتی احساس ناراحتی کردم و درخواست تغییر محیط کاری به بخش اداری دادم، چهار پنج ماه مرا سر دواندند و گفتند از کجا معلوم ام.اس داری؟! توی چشمام نگاه می‌کردند و بازی‌م دادند. آنقدر گریه کردم که حد ندارد! از این جهت که چرا با یک مشت دکتر و پرستار حرف نفهم طرف شده‌ام!
آخر سر وقتی کار به استانداری [که بر حسب تصادف در روز پرستار فهمید] و حراست دانشگاه کشیده شد، با این تهدید که حقوقت را کم خواهیم کرد، مرا با کلی منت فرستادند بخش اداری!
تقصیر خودم بود چون از اول نگفتم ام.اس دارم و نق و نوق نکردم و سرسختانه از خودم کار کشیدم و اینها باورشان شد من چیزیم نیست!

در دانشگاه هم مربی تربیت بدنی 1 گفت باید بنشینی توی کلاس ولی تمرین نکنی! بعد هم ازم امتحان گرفت!!! ولی مربی تربیت بدنی 2 فقط ازم تحقیق خواست و نمره خوبی بهم داد!

rolleyes


سوسن جون حق داري ناراحت باشي ولي اينو بدون كه قبل از اينكه اونا اذيتت بكنن تو خودت خودتو اذيت كردي و اصلا تحمل كردي اين دقيقا كاري كه من كردم عزيزم و شايد باورت نشه روز آخري چجوري از شركتشون امدم Smile (52)icon_smile بيرون منم اگه خدا كمكم نميكرد خيلي بدتر از اين ميشدم ولي خداروشكر خودشونم باورشون نميشد كه به محض دراومدن از اونجا كه وابسته به نفت بود برم يه جاي هزار مرتبه بهترagreement2 ، بنظر من اگر بازم حتي به اندازه يك سر سوزن اذيتي جات و عوض كن. هيچكس و هيچ چيز حق نداره باعث دلخوري ما بشه چه سالم چه بيمار! به اندازه همه ي ادماي دنيا كاراي خوب هست عشقمicon_crylove51

باران رحمت الهي هميشه مي بارد تقصير ماست كه كاسه هايمان را بر عكس گرفته ايم
 تشکر شده توسط : Mahdieh , havaars , maya
#17
بعضی از مدیران و روسا به افراد به چشم یک ابزار نگاه میکنن یعنی تا وقتی میتونستی در جهت منافع اونها فعالیت کنی ازت استفاده میکنن و وقتی نشد عوضت میکنن بدون هیچ ترحمی.انتظار دارن برای کارشون جانفشانی کنی و از حقوقت بگذری ولی خودشون یک ذره از منافعشون نمیگذرن.angryangryangry
بادباچراغ خاموش کاری ندارد،اگردرسختی هستی بدان که روشنی...
#18
من نمیتونم بگم خیلی سخته کارمsad2sad2sad2
دارم دلشوره میگیرم
چقدر دنیات ازم دوره
پس چرا هیچ بارونی
تورو از من نمیشورهsad2sad2
#19
بستگی به محیط کارتون داره.من شخصا در محیط کار مطرح نکرده بودم وفقط اداره در جریان بود. تواین یه ماه که به خاطر حمله مرخصی گرفتم نمی دونم از کجا مدیر ها فهمیدند.(تو دو مدرسه تدریس می کنم) یکی ترحم، دلسوزی، درک یا هر چی می خواهیین اسمش رو بگذارین ولی اون یکی اصلا برخورد خوبی نداشت و گویی در دلش شاد هم شده بود که من هم غمی در دل دارم واین دانستن این مساله در دست افراد بی ظرفیت می تونه خیلی هم آزار دهنده باشه!
فقط تجربم رو براتون گفتم.
تا شقایق هست زندگی باید کرد.love28
 تشکر شده توسط : hedieh
#20
(2011/05/25, 07:45 PM)sama نوشته است: من نمیتونم بگم خیلی سخته کارمsad2sad2sad2

چقدر شماها بانمكيدconfused يعني چي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

باران رحمت الهي هميشه مي بارد تقصير ماست كه كاسه هايمان را بر عكس گرفته ايم
  




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

علت بوجود آمدن بیماری ام اس چیست