[paeazan]

نه پویش جان اینا (مخصوصا آقایون منظورمه) دو لپی میخورن که جون داشته باشن امشب سوسک بندازن توی اتاق دخترها
خانمها هم میخوان تاااااااا صبح بشینن با هم بحرفن

[شیرین]

واقعا چقد بی معرفتین
رفتین اونجا کنار هم گل میگین گل میشنوین نمیگین یه سرم به اینجا بزنین کلی چشم به راهتونه
البته تقصیر شماها نیست رسم زمونه اینه
هیچی......

[نارنجی مدرسه موشها]

من نمیدونم دوستامون گزارش لحظه به لحظه میدن یا گزارش بخور بخور

[بی تـــا]

شومال میرویم (من شومال تر میروم) ترش کباب میزنیم زیتون پرونده میزنیم جوجه میزنیم شیشلیگ میزنیم ماست چکیده میزنیم ایـــــــسکمـــــــــو میزنیم

آتیــــــــــــــــش روشن میکنیم

جنــــگل میریم آن هم خفن ترین دل آب کن ترین ته جنگل ترین جنگل دنیا. جنگل نیس که یه تونل درختی که آخرش میرسه به دریا ، اوفــــــــــــــــــــــــــــــــــ
...

(این فخرفروشو اگه سرشو زیر آب کنین خوشحال میشم)

نه که فکر کنی الان نشستمو حصودی میکنم همشا ، نه؛ اشکالی نداره حسابی خوش بگذره بهتون .
ترشه کباب . زیتون پرورده.. جنگل خوشگل که ندیدیم تا به حال .. دریای دوستی.. هوووووووف چه خوبه براتون اونجا الان

بچه ها ، بزارید خوش باشن وقتی برگشتن سر فرصت گزارش میزارن برامون . اینجوری وقتشون گرفته میشه ها

[شهرزاد]

بچه ها ، بزارید خوش باشن وقتی برگشتن سر فرصت گزارش میزارن برامون . اینجوری وقتشون گرفته میشه ها

منم موافقم با حرف بی تا جون مگه چند روز می مونن....؟؟

امروز که رفت میمونه فردا

مهم خوش گذشتنشونه و فراموش کردن ام اس سنتر(ستاد بر هم زدن افکار
عمومی)

[paeazan]

من گزارش میدم
یه عده از جمله حمید رفتن ساحل هوا سرده
یه عده لالا
تازه خبر میدن به اتاق ها که فردا صبحانه ساعت 7 و نیم
(ستاد "وقتی شما گزارش نمینویسین خب من مینویسم" )

[hamid_147]

بعد از کلی هنر نمایی داداش احیا ارمین.همه ساعت 1:30برگشتن سمت هتل برای خواب شبانه تا صبح زود بیدار شن بریم جنگل گیسوم و ابشار.شب قشنگی بود.
خدایا شکرت

[ahya]

گزارش روز گذشته
دوست جونیام اول از همه جاتون بسیار خالی
من اصلا در طول روز حواسم به ساعت نبود پس زمان هارو نمی گم.
سفرمون صبح زود از آزادی به خوبی آغاز شد.من و کاوه و دامون باهم رفتیم به محل قرار.
از دور چهره های آشنا که دلم واسشون خیلی تنگ شده بود دیده می شدند.
چند نفر رو هم اولین بار بود می دیدم.فربودها، حدیث، مهدیه....
تو راه شخصیتی رو سوار کردیم که همه مشتاق دیدارش بودن.درسته سجاد.آقا داداش ما هم قرار بود تو هتل به ما ملحق شه
کلی تو راه خوش گذشت.خداییش این دور هم بودنه از همه چیز قشنگتره.
آقای دنیا نورد هم بخاطر اینکه مریم (م.ه) نفر 25ام برای ثبت نام سفر بود یک فلش جایزه داد.
تو راه بازی هم کردیم.
بالاخره رسیدیم هتل.داداشمو دیدم.خیلی ذوقیدیییییم.
تا شب اتفاق خاصی نیافتاد.بعد شام رفتیم کنار دریا.4 ساعت سعی کردیم یه آتیش روشن کنیم و برای روشن کردنش از هر روشی استفاد کردیم (خوب چوبا خیس بود).
آرمین داداشم واسمون گیتار می زذ...سجاد عکس می گرفت .. فربود بهمنی آتیش رو فوت می کرد خاموش نشود...آخرشم آرزوهامون رو یه کاغذ نوشتیم و می خواستیم با یه بفرستیم هوا اما بالن سنگین بود و افتاد تو دریا
خلاصه یک یکم کنار ساحل بودیمو بعد دیگه همه رفتن لالا
میگن فردا صبح باید 7 پاشیم.من چشم آب نمی خوره اینا بیدار شن.

[hamid_147]

سلام صبح همه بخیر
خوب چرا زود بیدار میشی هاااااا
به ما گفتن 7:30همه پایین باشید صبحانه بخوریم اقا ماهم اومدیم پایین هیچ خبری نیست فهمیدیم نون ندارن
خلاصه نیم ساعت نشستیم تا نون اومد.بچه ها هم هنوز مشغول خوردن صبحانه ان همه مثل من زرنگ نیستن که

[hadisss]

ساحل گیسوم
جنگل گیسوم
خوردن غذا در جنگل
فوق العاده بود
زیر سایبونی که برو بچ ساختن ساختن نشستیم گل میگوییم و گل نیز میشنویم
صدای نم نم بارون ...
به به
هوا عالی
ریه هام دارن بندری میزنن از شادی بسکه هواش تمیزه
من حدیث
اینجا شمال
دیگه نمیام ایران
چایی روی آتیش ما در انتظار
جای دوستان خالی