2011/09/09, 05:01 PM
من از قبل بیماریم تمایلی به جا های شلوغ نداشتم الآنم ندارم
آیا با داشتن بیماری msدر مهمانی ها وجمع های عمومی شرکت می کنید
|
||||||||||||||||||||||||||||||
2011/09/09, 05:01 PM
من از قبل بیماریم تمایلی به جا های شلوغ نداشتم الآنم ندارم
معلومه که میرم مگه میشه هیجا نرفت هرجا که بتونم میرم:
خدایا شکرت به خاط روزهای قشنگی که بهم هدیه دادی
2011/09/09, 11:53 PM
خیلی ها میگن من بیرون نمیرم چون وقتی میلنگم مردم با ترحم نگاهم میکنن
من وقتی یه پام و میکشیدم همون فرداش تصمیم گرفتم از عصبانیت و که ام اس داره من و از پا در میاره تقریبا چند کیلومتر پیاده رفتم ... بچه های تهران میدونن از آزادی تا میدون امام حسین چقدر راهه ... ولی به خدا رفتم ... وقتی به مقصد رسیدم انگشت وسط پام از انگشت شصت پام بزرگتر شده بود ... اصلا هم مهم نبود مردم چطوری نگام میکنن ... فقط میخواستم به خودم ثابت کنم که میتونم ... باور کنین ۲ روز طول نکشید که کلا برگشتم به حال اول البته دکتر بعدش که پام و دید کلی دعوام کرد که نباید خودت و خسته میکردی ... هر چیزی راهی داره ... ولی مطمئنا وقتی فرار میکنین کار بیشتر خراب میکنین ... ... وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :نگاه کنید دسته اش از جنس ماست !!. ... 1213.2
2011/09/10, 12:14 AM
من وقتی جاهای شلوغ برم فورا سردرد می گیرم
مهمونی هائی که ساکت وکم جمعیت باشه شرکت می کنم ولی عروسی و تولد نمی رم حوصلش را هم ندارم نه بخاطر اینکه به من ترحم کنند نه چون در ظاهر اصلا مشخص نیست که من ام اس دارم مگر اینکه خودم بگویم که انوقت هم فکر می کنند شوخی می کنم
2011/09/10, 02:55 AM
اره تا الان که رفتم ..من با اولین حمله ای که داشتم گردنم چوب شده بود ...
دست راستمم روزای اول با درد میتونستم بیارم بالا و غذا بخورم .. هر روزی که میگذشت علائم شدیدتر میشد.. یه مهمونی دعوت بودم که با نصف مهموناشم اصلا راحت نبودم .. موقع شام طبق معمول قاشق و دست راستم گرفتم و... وقتی دستمو مثلا بالا اوردم و میخواستم بخورم یهو دیدم ای داد بیداد من چی میخواستم بخورم قاشقم که نیومده پس کجاست امیدوارم درک کنید باور کنید اصلا حالیم نمیشد دستم تو زاویه 70درجه هنگ کرده بودو بالا نیومده بود خیلی تابلو بود برای اینکه بیشتر ضایع نشم مجبور شدم بجای قاشق خودمو برسونم به قاشق تا از شرش خلاص شم بعد با لبخند یه نیگا به بقیه که منو داشتن نگاه میکردن کردمو قاشقو گرفتم دست چپمو و غذامو تا اخر خوردم.. اصلا بروی خودم نیاوردم تنها کاری بود که میتونستم بکنم
خدا برای بنده هاش خیلی مهربونه
اگه یه بیماری یا مشکلی رو بهشون بده صبرو طاقت و راه کنار اومدن باهاشم میده من تو17سالگی یه طرف صورتم کامل بی حس شد وقتی میخندیدم یا حرف میزدم کامل کجی دهنم مشخص بود همه جا با اون وضعم میرفتم حتی تو فرهنگسرابمناسبت روز معلم برنامه داشتیم که جمعش رییس آموزش و پرورش و معلما و کارکنای آموزش و پرورش بودن به مدارس متوسطه ی کل منطقه گفته بودن یه مجری از دانش آموزهای خود منطقه میخاییم با ام اس کل دبیرستان و پیش دانشگاهیمو تو مدرسه ی نمونه ی قلم چی خوندم اونم با معدلای بالا مدیرمون از مدرسه ی نمونه ی قلم چی منو انتخاب کرد من با اون وضع خراب ظاهرم رفتم کامل برنامه رو اجرا کردم با ام اس همه جا رفتم وبا افتخارم گفتم ام اس دارم[color=#FF0000]
2011/09/10, 07:09 AM
بچه ها از فایمل کسی نمیدونه که من ام اس دارم.فقط از داروخانه ای که دارومو می گیرم مسئول فنی داروخانه دختر عموی مامانمه.که منم اصلا دوست ندارم اون بفهمه که ام اس دارم.اگه بدونید چه خالی بندی ای کردم سر همین قضیه که دوستم ام اس داره و با دفترچه من کاراشو کرده و کارت به اسم من اومده و این چیزا(خدایا تو خودت به خاطر این دروغ منو ببخش،آخه خودت میدونی که چه جور ادمایی هستن.هرجا بشینن حزف می زنن)هفته پیش یه عروسی دعوت بودیم که این خانم دکتر چشم از من بر نمی داشت که متوجه شه من ام اس دارم یا نه(منظورم تداخل حرکتی و این جور چیزاس)که منم روشو کم کردم .تازه پا شدم و رفتم وسط جمع کلی هم رقصیدم
خداوندا ، قرارم باش
یارم باش جهان ، تاریکی ِ محض است میترسم ؛ کنارم باش . . .
2011/09/10, 02:12 PM
(2011/09/10, 06:52 AM)hamnafas نوشته است: خدا برای بنده هاش خیلی مهربونه تو یه دونه هستی هم نفس بخدا قدرت روحی تو هیچ کجا پیدا نمیشه
تو میرقصی و من عاشق شدن رو یاد میگیرم
تو میخندی حواست نیست من آروم میمیرم
2011/09/10, 02:55 PM
من یه چی بگم؟
به نظر من یه فردی که ام اس داره تبلیغ بیماری ام اس برای اطرافیانشه. اگه خوب نشون بدی خوب میبینن اگه بد نشون بدی بد! حالا هرچه قدر که مقاله راجع به این قضیه چاپ بشه هر چقدر فرهنگ سازی بشه و هر چقدر فیلم ساخته بشه یا حتی من نوعی طرفداری کنم اونقدری که برخورد مستقیم صورت بگیره تاثیر نمیزاره میخوام بگم که فرقی نداره ذهنیت بقیه چی باشه ذهنیت را شمایی میسازید که با برخورد نزدیکتون با اطرافیانتون بهشون ثابت میکنید
آغاز به مردن می کنی
اگرهمیشه از یک راه تکراری بروی...
2011/09/10, 04:04 PM
باریک ... بهار باریکلا!
اگه تلخم مثل گریه اگه تنهام اگه تاریک
اگه از ترانه دورم اگه با مرثیه نزدیک اگه ناباور چشمام تو تماشای تو مونده اگه اون نگاه اول منو پای تو نشونده: How wonderful life is while you're in the world
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
برخورد یک پدر با دخترش که مبتلا به بیماری ام اس است | عمومهربان | 36 | 26,945 |
2014/07/05, 11:09 AM آخرین ارسال: paeazan |
|
نظر شما جیست ؟ (ذکر بیماری در عقدنامه) | عمومهربان | 52 | 37,789 |
2014/07/05, 08:37 AM آخرین ارسال: تندیس |
|
با 4 قدم اعتماد به نفس تان را تقویت کنید | نازلی | 4 | 4,917 |
2013/08/28, 02:50 PM آخرین ارسال: شيدا رها |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: |
26 مهمان |