2011/08/08, 08:51 AM
مرا آن ده که آن به
یک روز که به دلیل بیماری پسرم خسته از زندگی و دلگیر از خدای مهربان بودم و دائم از خود و خدایم شکوه میکردم که چرا باید تمام مسائل و بیماریها برای من باشد ، دلخسته و دلشکسته وارد کارگاه خیاطی واحد توانبخشی شدم. به محض ورودم از من خواسته شد منشی یکی از مددجویانی که 6 سال است به دلیل بیماری ام.اس در این مکان زندگی میکند، بشویم تا او بتواند به آزمون خود برسد.
پیش از ورود به جلسه آزمون با صحنه عجیب و غیرمنتظرهای رو به رو شده، از خود و نا امیدیام شرمگین شدم؛ وقتی که دیدم آن عزیز با خدایش به راز و نیاز پرداخته و با صدای رسا میگوید: مرا آن ده که آن به، خدایا! من تمام تلاشم را برای این آزمون کردهام پس خودم را به تو میسپارم. خدایا! تنهایم مگذار و رهایم مکن که من جز تو دوستی ندارم.
در این زمان بود که از خدا خواستم که مرا ببخشد و صبر و توانم را برای گذراندن سختیهای زندگیم بالا ببرد. با امید آن روز که نا امیدی در دنیا نباشد.
ام البین فتوحی/ خبرنگار درخانه
از واحد توانبخشی
یک روز که به دلیل بیماری پسرم خسته از زندگی و دلگیر از خدای مهربان بودم و دائم از خود و خدایم شکوه میکردم که چرا باید تمام مسائل و بیماریها برای من باشد ، دلخسته و دلشکسته وارد کارگاه خیاطی واحد توانبخشی شدم. به محض ورودم از من خواسته شد منشی یکی از مددجویانی که 6 سال است به دلیل بیماری ام.اس در این مکان زندگی میکند، بشویم تا او بتواند به آزمون خود برسد.
پیش از ورود به جلسه آزمون با صحنه عجیب و غیرمنتظرهای رو به رو شده، از خود و نا امیدیام شرمگین شدم؛ وقتی که دیدم آن عزیز با خدایش به راز و نیاز پرداخته و با صدای رسا میگوید: مرا آن ده که آن به، خدایا! من تمام تلاشم را برای این آزمون کردهام پس خودم را به تو میسپارم. خدایا! تنهایم مگذار و رهایم مکن که من جز تو دوستی ندارم.
در این زمان بود که از خدا خواستم که مرا ببخشد و صبر و توانم را برای گذراندن سختیهای زندگیم بالا ببرد. با امید آن روز که نا امیدی در دنیا نباشد.
ام البین فتوحی/ خبرنگار درخانه
از واحد توانبخشی