امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امیتازات : 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حالات فيزيكي بدن از بدو تولدو ارتباط با ام اس
#31
من اکثر مشکلات دوران کودکیم واسه شیطنت بود confusedمثلا سوختگی با آب جوش داشتم دو بار ولی شدید نبود


دیگه اتفاق خاصی نداشتم تا 17 سالگی یه بیماری خود ایمن کمبود پلاکت خونITP
8 ماه طول کشید درمانش

وتا سال 89 که فکر کنم واسه استرس زیاد عصب صورتم پریدlaughing3

MRI و تشخیص ام اس.


به همین سادگی.


به خود آی,خود تو جان جهانــــــی...













 تشکر شده توسط : naz.gigili
#32
کوچیک که بودم سرماخوردگی های وحشتناک میگرفتم بر خلاف الان که تقریبا 15 سال تو هر شرایطی سرما نمی خورم!!!!!! مثلا تو سرمای وحشتناکه زمستون دوش میگیرم با موهای کاملا خیس میرم بیرون که همه میگن میمیری!و من حداکثر یه تب خیلی خفیف چند ساعته و تمام!!!! از سن 16 17 سالگی هم تب خال میزنم مخصوصا پاییز با خشکی هوا.ولی به طور کلی بدن خیلی قوی دارم
 تشکر شده توسط : hedieh , naz.gigili , Hasty
#33
(2010/08/01, 09:47 PM)Milo نوشته است: از روز اول یادم نیست ولی سرخک گرفته بودم تو نوزادی باقیشم :
کلاس اول اوریون گرفتم
کلاس دوم استخوان لگن پای راستم در رفت
کلاس سوم پای چپم شکست
کلاس چهارم آبله مورغون گرفتم
کلاس پنج : انگشت دستم شکست
اول راهنمایی ----
دوم راهنمایی سرخچه گرفتم
سوم راهنمایی دندونم شکست
اول دبیرستان ---
دوم دبیرستان ---
سوم دبیرستان ---
پیش دانشگاهی ---
کاردانی ---
کارشناسی : MS گرفتم

هیچ وقت استرس نداشتم مگر اینکه امتحانم سخت بوده ولی برای کنکور و اینجور چیزا استرس نداشتم روحیم هم اکثر مواقع خوبه ولی بعضی وقتا بد جوری افسرده میشم که خوب طبیعی هست و عصب هستم بیشتر مواقع و بد جوری میزنم جاده خاکی ...
دیگه چیز خاصی نیست .

خدا قوت پهلون ، خواهشاً بخاطر خودتم كه شده ترك تحصيل كن agreement2 خيلي بامزه بودlaughing3

منم 3 كيلو نيم بودم، تا 40 روز طبق گفته مادرم همش مريض بود . از چند وقت قبل از سه سالگيم رو كامل يادمه كه اوايل خانوادم فكر ميكردن دارم اذيت ميكنم كه با دادن نشوني هاي دقيق از اون دوران شوكه شدن. معمولا زياد سرما ميخوردم و دكترا هم كه خدا خيرشون بده هميشه بهم پلي سيلين ميداد كه چقدررررررررررررررم درد داشتconfused يعني واقعا هلاك ميشدم از نيمساعت قبل از تزريق شروع ميكردم به التماس و گريه تا شب كه تو رختخواب خوابم ببره. هميشه موقع دعا اول از خدا ميخواستم كه ديگه سرما نخورم كه با اومدن ميهمان ناخونده (ام اس) دعا مستجاب شد. دو سه سال آخر هم زندگي خوبي نداشتم همش استرس و نگراني و خودخوري ( بيشتر كاري) تا اينكه نا بينا شدمconfused2
باران رحمت الهي هميشه مي بارد تقصير ماست كه كاسه هايمان را بر عكس گرفته ايم
 تشکر شده توسط : nahid , naz.gigili , Hasty , setare
#34
به؟من از بچه گی تودار وگوشه گیر.هیچ مریضی نداشتم تاسال86 معلم مدرسه ابتدایی شدم از بچه ها سرماخوردگی ویروسی وحشتناک گرفتم 2ماه طول کشیدتا خوب شدم.این یکی از دلایل ودومی من خیلی حساس زود رنج بودم .که پارسال چشمام تار و 2تایی میدید.که تا پیش دکتر مغز اعصاب رفتم گفت شما همین امشب بستری بشی.من بعداز 2ماه فهممیدم ام اس دارم.




بارانی باشیدSmile
 تشکر شده توسط : yummy , naz.gigili
#35
من از نظر بدنی از بچگی قوی بودم و تا قبل از ام اس هیچ بیماریی نداشتم و حتی سرما هم نمی خوردم ولی از وقتی یادم میاد خجالتی و کمرو و حساس بودم angry3angry3angry3angry3و زود گریه ام میگرفتsad فقط گاهگاهی تب خال میزدم
از بعد از ام اس هم اصلاًسرما نخوردم .موقعی که آنفلونزا شیوع پیدا کرد توی خونه همه مبتلا شدن بجز من angry2
 تشکر شده توسط : naz.gigili , Hasty
#36
بچگیم خوب بودم تا جایی که یادمه فقط تا 4 سالگی حرف نزدم

بعد از اونم مشکلی حادیی نداستم اما زیاد شیطونبود اصلا افسرده نبودم اماهمیشهتنهااله بازی می کردم

به واسایلم عروسک اسباب بازی خیلی حساس بودم

از ابتدای گوش درد زیاد داشتم سرما خوردگی هم اکثرا داشتم چون خیلی گرمایی بودم و دارو هم نمی خوردم مثل الان

از همون بچگی دوست داشتم زود بزرگ بشم واسه ی همین خیلی چیزارو زودتر از موعد تجربه کردم که به نظرم

هم خوب بود هم بعد اما یادمه که هیچ وقت با کسی حرف نزدم و الانشمنمیزنم

استرسی که مطمئنم علت ام اس اون بود خسلس وام سخت بود تو 15 سالگی اما 18 سالگی با یه اترس شدیدتر خودشو نشون داد

هنوزم با کسی حرف نمیزنم
زندگی نبرد است جرات حضور در آن را داشته باشید


[تصویر:  28018023802572124662.jpg]


 تشکر شده توسط : naz.gigili , Hasty
#37
من موقع تولد دو کیلو و هفتصد گرم بودمTongueبعد از هفت سال هم به دنیا اومدم.اونم روز هفتم دی
چون یکی یه دونه بودم کلی نازک نارنجی بودم.همون موقع که نی نی بودم سخت مریض میشم بیمارستان بستری میشم.بزرگتر هم که شدم همش سرما میخوردم و سریع ریه م عفونی میشد و تا امپول نمیزدم خوب نمیشدمconfused2
بعدها که بزرگتر شدم سینوزیت گرفتم که مرتب عود میکرد و هنوز هم هستش
همیشه هم کلی حساس بودم و خودخور.زود عصبانی میشدم.زندگی پر استرسی داشتم و از نعمت گرمای سوزان تابستونای خوزستان هم بی بهره نبودم
خلاصه همه چی دست به دست هم داد دیگهicon_cry
براى تو
براى چشمهايت..
براى من
براى دردهايم..
براى ما
اى كاش خدا كارى بكند...
 تشکر شده توسط : naz.gigili , parisa2011
#38
سلام بچه های خوب الان که فکر می کنم تا این سنم خیلی فراز ونشیب داشتم......sad2sad2منم تو بچکی رماتیسم گرفتم یک هفته ای آمپول میزدم که خیلی درد ناک بود...من بسکتبال بازی می کردم عضو تیم شهرمون بودم همیشه نفسم می گرفت وباعث می شد قلبم درد می گرفتrolleyesrolleyesrolleyes یکبار هم تو سالن وقت بازی چنان سرم به زمین خورد که تا 15 دقیقه هیچ چارو نمی دیدم....تو دبیرستان هم آمپول کزاز زدم از بین 200 دانش آمز فقط دست من تا آرنج باد کرد وبشدت تب کردم......دیگه اینکه آدم تو داری هستم وتو جمع بعضی اوقات خیلی شلوغم وبعضی اوقات کم حرف.........نمی دونم می گذهر دیگه تا الان 22 سال گذشت بعد این هم میگذره وحتما خوب میشم evilgrin0039.gifevilgrin0039.gifevilgrin0039.gifwink2wink2wink2wink2icon_biggrinicon_biggrinicon_biggrinicon_questionicon_questionicon_question
امارضا ممنونم که من رو طلبیدی به زیارتت اومدم وکلی با شما حرف زدم love28
 تشکر شده توسط : naz.gigili , parisa2011 , maedeh
#39
با بدنیا اومدن من مامانم آبله مرغان شدید گرفت.تو سر منم میگفتن ی دونه هایی زده بوده.confused2 واسه همین مامانم منو تا یک هفته فقط از پشت شیشه نگاه میکرده که نگیرمsad2 نمیدونسته که 18 سالگی ...confused
9-10سالگی دکتر تشخیص داد میگرن کودکان دارم.
10-11سالگی اریون شدید گرفتم.
13-14 سالگی ی بار گلوم چرک ناجور کرد ( که دکتر گفت شبه دیفتیریه) همون سالها تیروئید داشتم که با مصرف لئوتیروکسین پس از 2-3 سال درمان شد.(اون زمان طپش قلبم هم زیاد بود.)
16 سالگی لاغر شدم با دوچرخه ثابتو پیروی رژیم مامانم، منم کم میخوردم و ماست و خیار که baran گفت زیاد میخوردم.
سالی یک بار حدودن سرماخوردگی و پنی سیلین زدن داشتم.اما زیاد نه.
18سالگی گوش درد خفنی گرفتم و بعدش آبله مرغان تاریـــــخی.تا سفیدی های چشمم هم زده بود sad2 ((شب کنکور+آبله مرغون+استرس=ام اس))
سر درد های خیلی شدید هم میگیرمangry3
یک بار اسفند 87 سر درد خیلی بدی گرفتم که میخواستم چشمام رو از کاسه در بیارم.فرداش تاری دید پیدا کردم.همون روزا آمپول من انزیت زدم(برای مکه) و سپس 3 روز کورتن(برای تاری دید).مدینه که رسیدم داشتم منهدم میشدمconfused
نزدیکه دوبار بعد از بیماری کتف چپم و گردنم،سمت چپش درد شدیدی گرفت.هر بار 2-3 روز طول کشید،که نمی تونستم تکونش بدم.
منم مثل marmar گاهی دهنم آفت میرنه ولی سریع با جوش شیرین یا نمک خوبش میکنم.شاید ماهی یک بار ، یا دو ماه یکبار ی آفت کوچیک دارم تو دهنم.
و در آخر با anasokot در تشخیص علت بیماری ام اس موافقم.فشار کنکور ( که ور بیفته ایشالا ) باعث ام اس شد.
اگر بدانيد مردم چقــدر به ندرت فکـر مي کنند
هيچ گاه از اينکه درباره ي شما چه فکـر مي کنند
نگــران نمــي شويــد . . .
 تشکر شده توسط : parisa2011 , ساغر
#40
من از بچگی خیلی بدن قوی داشتم وخیلی کم مریض میشدم حتی خواهر وبرادرم با هم ابله مرغان گرفتند ولی من هیچیم نشد !از اول هم زیاد طاقت گرما رو نداشتم وهمیشه موقع خواب باید پاهام رو بیرون از لحاف بذارم ولی در عوض به نور حساسم وباید در تاریکی مطلق بخوابم اگر جایی برم حتما چشم بند می برم !!!!!!!!!! از همون موقع ها هم زیاد سردیم می شد وشبا از دهنم آب می امد
سرنوشت را کی توان از سر نوشت......
 تشکر شده توسط : parisa2011 , naz.gigili
  


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  ارتباط بین گلبولهای سفید و حمله mina_a 28 34,756 2016/10/09, 01:01 AM
آخرین ارسال: 1361hr87



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان