امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امیتازات : 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
حالات فيزيكي بدن از بدو تولدو ارتباط با ام اس
#11
من هم سردرد های خیلی خیلی شدیدی دارم یک بار که خیلی زیاد طول کشید یک هفته شد
(وای خدا می دونه که چی کشیدم)
نزدیک دو سال هم میشه که سرگیجه های وحشتناکی دارم
پارسال معده درد های وحشتناکی داشتک که وقتی اندوسکپی انجام دادم چیزی رو نشون نداد
الان هم وقتی غذا می خورم دل دردای بدی دارم
قلبم هم دوران دبیرستان به قدری درد می کرد که کتف و دست راستم بی حس میشدن
الان هم چند وقت یه بار این اتفاق میافته و یک بار کارم به بیمارستان کشید (البته زیاد آدمی نیستم که به خاطر هر چیزی دکتر برم)
دکترا هم میگفتن عصبیع و عضله های اطراف قلبه ( این کلمه ی عصبی هم خوب تو دهن دکترا جا افتاده و هر چیزی که تشخیص ندن میذارن رو حساب عصبی بودن!)
جدیدا هم که گردن و کتف راستم میگیره به حدی که دیگه نمی تونم تکونشون بدم و حتما باید با آمپول برگرده به حالت اول
یه لار که گرفته بود با هزار بدبختی رانندگی کردم و خودم رو رسوندم خونه و رفتیم دکتر البته دو روز بود که گرفته بود ولی بهشس توجه نمی کردم. 6 تا آمپول تو سرم زدن تا بعد از 4 ساعت خوب شد
خدا یا کیفیت رو فدای کمیت نکن. کمتر خلق کن ولی آدم خلق کن!
 تشکر شده توسط : yaro , naz.gigili , Hasty
#12
خیلی جالبه .. من هیچوقت مشکل خاصی نداشتم از لحاظ جسمی تا قبل از ام اس کاملا سالم وقوی بودم ولی خوب بخاطر ام اس مامانم از 12 سالگی فشار زیادی رو تحمل میکردم و مخصوصا سال آخر سالم بودن فشار خیلی خیلی زیاد شد ، پشت کنکوری و تلاش برای دانشگاه سراسری و رشته خوب و شدت مریضی مامانم و مسولیت های زیاد ... خوب کاملا طبیعی ام اس بگیرم.. من خودم احساس میکنم همش بخاطر فشار روحی حتی حالا هم هر وقت کوچکترین فشار عصبی داشته باشم حالم بد میشه.... دعا برای یه زندگی آروم برای همه آدم ها مخصوصا ام اسی ها...
 تشکر شده توسط : yaro , naz.gigili , Hasty
#13
من از بچگی یادم نمیاد هیچ وقت حتی یه مریضی ساده به سراغم اومده باشه.حتی سردرد.اولین آمپولو که برا گلودرد 19سالگی بهم دادن خوشحال شدم گفتم ببینم این امپول که همه ازش می ترسن چیه.همیشه هم مواظب سلامتی و سالم و متناسب غذا خوردنم بودم .فقط با یه چیز از بچگی دست و پنجه نرم کردم که میدونم دلیل ام اسمه.اونم استرس زیادبرای هر چیز کوچیکی در زندگیم بود
شاد و پر انرژی باشید.Smile
 تشکر شده توسط : naz.gigili , Hasty
#14
Wink 
از بچگی بخوام بگم خوب من از اون موقع که یادم میاد همیشه یکی مثل خودم پیشم بوده (داداش دوقلو دارم) هر بلایی سرم اومده اونم گرفته>>>
اول خدا را شکر میکنم این یکی را (ام اس) که من گرفتم اون نگرفته...Smile
از اون دوران من آبله مرغان یادم که گرفتم و نسبتا شدید بود...
بعد بچه که بودم گلوم درد می گرفت سرما می خوردم تند تند آمپول میزدم
میگفتن لوزه سوم داری که اولین عمل واسه همین موضوع بود...
بعدم کلا آدم خونسردی بودم از اون اول استرس نمیگم نداشتم ولی کم داشتم...wink2الانم که دیگه دستور پزشک که استرس نداشته باش که ندارمagreement2
آخرین باری که استرس شدید داشتم یه تصادف با ماشین بود که با دوستام بودم و دماغم شکست و دوباره رفتم اتاق عمل...این خودم فکر میکنم بی تاثیر نبوده تو ام اس...
علامتی تا سال 84 برای این بیماری نداشتم با تاری چشم شروع شد و خیلی زود پیگیری کردم و فهمیدم قضیه چیه>>>
دیگه فعلا اتفاقی نیست که بگم اگه افتاد میگم...Cool
T a n T a n
هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش می دهد
 تشکر شده توسط : yaro , maedeh , naz.gigili , رامنا
#15
اين تاپيك بدجور داره خاك ميخوره ها

حداقل نصف اعضاي سايت ام اس دارن . يه كوچولو زحمت بكشيد يه شرح حال بنويسيد
 تشکر شده توسط : hamid , naz.gigili
#16
سلامی به گرمی افتاب اهواز.icon_biggrin
من مریضیم از سال 84 به صورت عدم تعادل به مدت یه هفته شروع شد.
دومین حمله به صورت بی حسی سمت چپ بدنم به مدت یه هفته بود.(بهار88
سومین حمله باز به صورت بی حسی سمت راست بدنم ولی شدیدتر به مدت 2هفته اسفند88بود
به طور جدی اسفند دکتر رفتم که بعد 2بار mriفهمیدم ms دارم برا تایید بتافرون پیش یه دکتر دیگه فرستادنم اون گفت msنداری فرستادنم کمسیون اونجا هم شک و دو دلی انداختند تو جونم بعد گفتند به احترام دکترت نظری نداریم.angryangryangry
نسبت به همه دکترها بی اعتماد شدم به خاطر همین میخوام برم یه دکتر خوب تهران که حدالامکان با داروی گیاهی خوب شم اگه از دوستان کسی میتونه یه دکتر خوب تو تهران که راحت وقت میده به صورت پیام خصوصی بم بگه ممنون میشم

من دلیل 3بار حمله رو استرس زیاد میدونم مخصوصا اخرین بار که نزدیک امتحان ارشد بود بعد امتحان خوب شدم حالا هم یه دردایی تو دست وپام دارم چون استرس زیاد بلا تکلیفی دارم.میگین چه کار کنم؟؟؟sad2sad2
میدونم جاش اینجا نیست از همه دوستان طلب پوزش و یاری میجویم.
مریم جون شرمنده اگه تاپیکتو خراب کردم.love51love51

اقا حنید دیگه تکرار نمیشه قول میدمwink2
 تشکر شده توسط : yaro , naz.gigili , Hasty , فریده آذرکیش
#17
من متولد كه شدم همه چيزم نرمال بوده تپل و سرحال و ماماني
البته ايناشو خودم يادم نيست ولي از وقتي كه يادم مياد سرما زياد ميخوردم و گلودرداي چركين و پني سيلين كارم بود تا اينكه مجبور شدم لوزم رو عمل كنم
غير از اين سرما خوردگي ديگه مشكل خاصي نداشتم اهان يادم آمد دستام هم زياد عرق ميكرد كه البته الان ديگه اونجوري نيست
هميشه پر انرژي و سر حال و شاد و بسيار فعال زندگي كردم
خيلي حساس بودم به مسائل دور و برم و زيادي اهميت دادم
به همه چيزاي دنيا فكر ميكنم هر چيزي كه تو مخيره آدمي بگنجه كه هيچ اونايي هم كه نميگنجه خودم به زور مي گنجونمش
ام اسم هم با اسپاسم شديد عضلاتم شروع شد به موقع هم تشخيص دادن و دارو رو از همون ابتدا شروع كردم

همينا ديگه
"چقدر ابد زمان اندکی ست برای آنکه به کفایت کنارت باشم...
 تشکر شده توسط : yaro , naz.gigili
#18
سلام.
من هم از وقتي كه يادم مي آد مرتب دكتر بودم آنژين و پني سيلين ميزدم.
10-12 سالگي هم سينوزيت گرفتم با سردردهاي شديد، پشت سرم درد ميگرفت. كه آنتي بيوتيك مي خوردم.
يه چند سالي هم كه اصلاً مريض نمي شدمحتي سرما نمي خوردم. دكترها مي گفتن بدنم قوي، دفاعش بالاست.
هميشه عاشق گرما بودم و هستم. هميشه هم استرس دارم و نگرانم . هنوز مشكلي بوجود نيومده من دارم غصه شو مي خورم. حتي نميذارم بهم خوش بگذره.
دهنم هم كه مرتب آفت ميزد،با كلي درد و هنوز يكي خوب نشده يكي ديگه ميزد.
پارسال هم كه با مور مور پاي چپم شروع شد ، دكترهاي عادي گفتن عصبي شدم ، آروم باشم خوب مي شم.
تا اينكه فهميدم ام اس بوده. از وقتي دارو شروع كردم حالتهام خوب شده.
آفت دهنم هم كه كلاً برطرف شد. دكتره من مي گن آفت يه نشونه ام اس هست.
 تشکر شده توسط : yaro , naz.gigili
#19
سلام من بچه بودم یه بار مخملک گرفتم .تو ده سالگی هم یه بار ضربه شدیدی به سرم وارد شد.به آفتاب حساسیت داشتم طوریکه بدنم بیرون میزد ولی بعد 2 یا 3سال برطرف شد.استرس شغلی زیادی هم داشتم که حتی قبل از اینکه اولین وتنها حمله بهم دست بده یه استرس شغلی شدیدداشتم.با موبایل هم زیاد ور میرفتم (از نظر تشعشع موبایل)وچند باری هم در معرض تشعشع رادیواکتیو بودم که شدتش 13 برابر اشعه ایکس رادیولوژی بوده....
ولی یه سوال تا الان آزمایشات خونی که قبل از مشخص شدن بیماری داشتید با بعداز اون مقایسه کردید.هموگلوبین خون من همیشه نرمال بودولی بعداز بیماری از حد نرمال بالاتره.من خیلی فروم رو نگشتم ببینم دراین مورد چقدر بحث شده ولی برای خودم سواله که شاید مغز استخوان رفتارش غیر طبیعی شده وبه این دلیله که بعضی پزشکها پیوند استخوان رو موثر میدونند.نظر شما چیه؟
 تشکر شده توسط : naz.gigili , Hasty
#20
من وقتي به دنيا اومدم 3.5 كيلو بودم . يادمه از بچگي هروقت كه سرما مي خوردم اين قدر شديد مي شد كه بعد از اون شايد تا يكماه سرفه هاي وحشتناك مي كردم. تو چهار سالگي باسر افتادم زمين كه مامان ميگه ضربه خيلي بدي بود. اما چيزي كه گاهي خيلي فكر منو به خودش مشغول مي كنه اينه كه هروقت عصبي يا ناراحت مي شم يه درد وحشتناك از نوك انگشت دست چشم مي گيره تا قلبم تير مي كشه. من قبل اين كه دكتر تشخيص ام اس بده بخاطر مشكلي كه اونموقع برام پيش اومده بود خيلي اين حالت بهم دست مي داد.
ديگه چيز خاصي به ذهنم نمي رسه.
بي خيال حرفايي كه تو دلم جا مونده
 تشکر شده توسط : naz.gigili
  


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  ارتباط بین گلبولهای سفید و حمله mina_a 28 34,761 2016/10/09, 01:01 AM
آخرین ارسال: 1361hr87



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان