[sooorooosh]

چی جالب من 10 سال قبل که فهمیدن مریضم
بم گفتند چند سال دیه درمانش میاد نیمد که نیمد
که نیمد

احسان کاکو منم همین احساس رو دارم...به منم همین چیزا رو میگن همش...اما دریغ از اینکه سر سوزنی امیدوارم کنه...
تنها دکتری که بهم یه خورده امید میده و حس میکنم حرف الکی نمیزنه دکتر صحراییان بود...فقط گفت کار میکنن...امید داشته باشین ولی هنوز نتیجهای حاصل نشده

---

اون اوایل مریضیم که خیل نا امید بودم و اعصابم خیلی خورد بود کلی به نیک سرشت گیر میدادم دکتر این خوبه میزنم؟جواب میده آخر؟دارو بدرد بخوریه؟منظورم ربیف بود...انقدر گفتم گفتم آخر شاکی شد...یعنی شما فرض کن من تو مطب همیجوری نیم ساعت آویزون این بیچاره بودم که این خوبه یا نه؟بعد مثلا من تو ماه 4 بار میرفتم مطبش
انقدر اینجوری گفتم تا دیگه شاکی شد گفت این اینتر فرونها که الکین...ام اس رو تو کی خاموش کرده که تو دومیش باشی
منم از اون لحظه قیافم شد مثل برج زهر مار
بعدشم یه دکتر دیگه...دکتر نیکنام...خیلی با صحراییان خوبه...همشهریشون هم هست...دلش سوخت...خیلی هم تریپ مهربونی و مادری هست...
گفت پسرم غصه نخور...برو خارج...اینجا چیزی گیرت نمیاد کاری هم برات نمیکنن...ماها باید دست رو دست بزاریم نگاه مریضمون کنیم ام اس هر کاری میخواد بکنه
دیگه جونوم برات بگه کاکو...کلی غصه خوردم...همشم شاکی بودم ...رفتم کل اسم دارو تحقیق کردم در آوردم رفتم پیش نیک سرشت و صحراییان...
همش گیر داده بودم بیاین آلمتوزوماب بهم بزنبین...نیک سرشت گفت خیلی دارو خوبیه...اما 1- رو طرحه 2- گرونه ...ولی برو دنبالش اگر فردا تاییدیه برای ام اس گرفت خیلی گرون میشه...
بعدشم گفتم از کجا دارو رو بیارم...گفت نمی دونم...گفتم به صحراییان بگم؟خوده دکتر هم میگه خیلی خوبه..گفت از کجا می خواد دارو رو بیاره
چه میدونم از آلمتوزوماب فروشی
بعدشم رفتم همین جوری تو مطب صحراییان چله نشستم تا اینو نزنی نمیرم...
گفت تاییدیه نداره ...بهت زدم مُردی چکار کنم؟البته نگفت مُردی ولی ترجمه حرفش همین میشد...
این شد که الان بیخیال نشستم تخمه میشکونم...بزار ام اس هم هر غلطی دلش میخواد بکنه
یعنی الان هم که نسبت به 10 سال پیش 3-4 تا درمان جدید هست یا داروش گرونه گیر نمیاد....دولت هم که بی غیرتی رو به آخرش رسونده بیمه نمیکنه دارو رو...انگار ما همون تو 10 سال پیش گیر کردیم....یعنی هیچ فرقی نمیکنه الان ام اس میگرفتی یا اون موقع