2013/02/24, 10:12 PM
(2013/02/24, 01:19 PM)شفا یافته نوشته است: من هنوز ازدواج نکردم اما بهترین پیشنهادها را زمانی داشتم که بیماریم خیلی پیشرفت کرده بود و کامل ناتوان بودم. به تنها چیزی که فکر نمی کردم ازدواج بود.
این پیشنهادها خیلی برام ارزشمند بود. چون متوجه شدم فقط بعد انسانی و شخصیتی مدنظر قرار گرفته..
البته ناگفته نمونه که درکش حتی برای خودم هم خیلی سخته! اگر من بجای اونها بودم شاید طور دیگری فکر می کردم و بیشتر واقع بین بودم.
به نظر من ام اس باعث میشه خیلی از گزینه ها که مناسب نیستند خودبه خود حذف بشند و انتخابی بین بهترینها انجام می گیره...
باید حقیقت را به طرف مقابل گفت و تصمیم اینکه به خانواده ی اون شخص هم گفته بشه یا نه، بعهده خود طرف باشه. چون هرکس خصوصیات اخلاقی خانواده خودش را بهتر از دیگران میدونه.
البته که منم گذاشتم به عهده ی خودش، اونم گفت ندونن بهتره. به خاطر همین هیچی نگفتیم. فقط گاهی که حمله ای چیزی داشتم میدیدن ناخوشم (حمله هام چشمی بودن و بیشتر خودم متوجه میشدم) بهشون گفتیم میگرن دارم و سردرد و ... الان با این دید که میگرن دارم و به آفتاب حساسم بهم نگاه میکنن.
دور نرو...
بیا کنار دلم
من غیر از اینها که می نویسم
نوازش هم بلدم...
بیا کنار دلم
من غیر از اینها که می نویسم
نوازش هم بلدم...