2013/03/15, 06:24 PM
بهبودی های ارزشمند جديد:
من اوایل بیماریم که دوبینی م خیلی خیلی شدید بود، اصلا نمیتونستم توی آینه خودمو ببینم!
به آینه که نگاه میکردم، دو تا تصویر درهم فرورفته و غیر واضح و موجدار میدیدم! نمیتونستم چهره مو ببینم! اصلا قیافه خودمو فراموش کرده بودم!!
تقریبا شش ماه با این وضع سر کردم تا اینکه کم کم دوبینی م بهتر شد و از طرف راست، دیگه دوبینی نداشتم و فقط طرف چپم مونده بود... خدا رو شکر میکردم که حداقل کمی بهتر می بینم...
در مورد تکلم وقتی که تازه مریض شده بودم و به دانشگاهمون زنگ زدم که شرایط مرخصی تحصیلی رو بپرسم: گوشی تلفن رو برداشتم و با یکی از مسئولین دانشگاه صحبت کردم. وضع تکلمم خیلی خراب بود. انگار حرفهامو می جویدم! با اون وضع تکلمم اعصابشو خرد کرده بودم!
ـ می...خواستم...ش...رایط...مر...خصی...تح...صیلی...رو...بپر...سم.
ـ شرایط چی؟؟
ـ مر...خصی...تح...صیلی!
ـ چی؟ صداتون واضح نیست!
ـ مر...خصی!
ـ الو؟ متوجه نمیشم چی میگید!......خانم محترم! ما سرمون شلوغه! لطفا مزاحم نشید!
بوق...بوق...بوق...و تلفن قطع شد!!
چند ماه گذشت... توی این چند ماه، گاهی حس میکردم تکلمم بهتر شده، گاهی هم انگار بدتر میشدم... نمیدونستم که رو به بهبود هستم یا دارم بدتر میشم! ...
بعد از شروع درمان 14گانه کم کم بهبودی های مختلفی رو حس میکردم. بهبودی تکلم و بینایی ام هم قابل انکار نبود. خدا رو شکر بهتر شدم. تکلمم، بیناییم، دستهام و پاهام...
الان که توی آینه راحت خودمو می بینم، تو دلم میگم: خدایا شکرت! خدایا من خودمو می بینم! ممنونم خدا!
الان وقتی صحبت میکنم، کمتر کسی متوجه میشه که تکلمم مشکل داره. خدا رو شکر خیلی بهترم. باز هم میگم: خدایا ممنونم!
خدایا ممنونــــــــــــم...
من اوایل بیماریم که دوبینی م خیلی خیلی شدید بود، اصلا نمیتونستم توی آینه خودمو ببینم!
به آینه که نگاه میکردم، دو تا تصویر درهم فرورفته و غیر واضح و موجدار میدیدم! نمیتونستم چهره مو ببینم! اصلا قیافه خودمو فراموش کرده بودم!!
تقریبا شش ماه با این وضع سر کردم تا اینکه کم کم دوبینی م بهتر شد و از طرف راست، دیگه دوبینی نداشتم و فقط طرف چپم مونده بود... خدا رو شکر میکردم که حداقل کمی بهتر می بینم...
در مورد تکلم وقتی که تازه مریض شده بودم و به دانشگاهمون زنگ زدم که شرایط مرخصی تحصیلی رو بپرسم: گوشی تلفن رو برداشتم و با یکی از مسئولین دانشگاه صحبت کردم. وضع تکلمم خیلی خراب بود. انگار حرفهامو می جویدم! با اون وضع تکلمم اعصابشو خرد کرده بودم!
ـ می...خواستم...ش...رایط...مر...خصی...تح...صیلی...رو...بپر...سم.
ـ شرایط چی؟؟
ـ مر...خصی...تح...صیلی!
ـ چی؟ صداتون واضح نیست!
ـ مر...خصی!
ـ الو؟ متوجه نمیشم چی میگید!......خانم محترم! ما سرمون شلوغه! لطفا مزاحم نشید!
بوق...بوق...بوق...و تلفن قطع شد!!
چند ماه گذشت... توی این چند ماه، گاهی حس میکردم تکلمم بهتر شده، گاهی هم انگار بدتر میشدم... نمیدونستم که رو به بهبود هستم یا دارم بدتر میشم! ...
بعد از شروع درمان 14گانه کم کم بهبودی های مختلفی رو حس میکردم. بهبودی تکلم و بینایی ام هم قابل انکار نبود. خدا رو شکر بهتر شدم. تکلمم، بیناییم، دستهام و پاهام...
الان که توی آینه راحت خودمو می بینم، تو دلم میگم: خدایا شکرت! خدایا من خودمو می بینم! ممنونم خدا!
الان وقتی صحبت میکنم، کمتر کسی متوجه میشه که تکلمم مشکل داره. خدا رو شکر خیلی بهترم. باز هم میگم: خدایا ممنونم!
خدایا ممنونــــــــــــم...
باور نمیکنم خالق نظم دانه های انار، زندگی مرا بی نظم چیده باشد!