(2011/11/01, 12:30 PM)najva نوشته است: من اگه ام اس نداشتم زندگیم کلا با الان فرق داشت بازم میرفتم سرکار و بعد از ظهرها هم به کلاسهای مختلفی که علاقه دارم مبرفتم و هر موقع که میتونسم به مدرسه دختر کوچکم میرفتم وهمینطور به جشن فارغ التحصیلی دختر بزرگم که شتبه است میرفتم وبرای هر کار کوچکی به اطرافیان نمی گفتم که منو با ماشین ببرند خودم رانندگی میکردم و اینقدر غصه بچه هامو نمیخوردم که برام غصه میخورندو اینقدر هر کی منو میدید نمیگفت من همیشه دعات میکنم و................
و به اضافه مطالبی که آرام جون گفت
نجوا جون میدونم سخته.بخدامیدونم خودم تو جاده ای که تو داری میری هستم.ولی میدونی چرا میگم خداروشکر کن؟چون بچه داری اونم نه 1دونهدلت گرفت نگاهشون کن. مامان بهترین دوستم 4 سال از این بیماری تو جا افتاده حتی 1قدم که هیچ پاهاش قفلم شدهولی دنیای روحیس.بمن میگه چرا شاکر نباشم بچهای خوب دارم.توهم امیدوار باش خداباماست
[ثبت احوال در شناسنامه ام همه چیز را ثبت کرده است جز احوالم را .. !![