شرمنده یادم رفت از فداکاریای علیرضا بگم
بعد از جریان آدم ربایی و شکنجه ها که به دلایل دل خراش بودن از گفتنش خودداری میکنم ییهو بهمن اومد . . .
ما که تو بهمن گیر کرده بودیم ( بعد از پاره شدن کابل تله کابین ) علیرضا بعد از کلی مشقت همه رو از بهمن نجات داد
بعد با اون گرگایی که رام کرده بود ( حماسه ی گرگ های درنده ) کلاه شلواریم رو که گم شده بود رو از میون اون همه برف پیدا کرد
بعد لباساشو آتیش زد تا بچه ها گرم شن . . .
فقط نمیدونم اون وسطا چی شد که میخواست انگشتاشو قطع کنه
بعد از جریان آدم ربایی و شکنجه ها که به دلایل دل خراش بودن از گفتنش خودداری میکنم ییهو بهمن اومد . . .
ما که تو بهمن گیر کرده بودیم ( بعد از پاره شدن کابل تله کابین ) علیرضا بعد از کلی مشقت همه رو از بهمن نجات داد
بعد با اون گرگایی که رام کرده بود ( حماسه ی گرگ های درنده ) کلاه شلواریم رو که گم شده بود رو از میون اون همه برف پیدا کرد
بعد لباساشو آتیش زد تا بچه ها گرم شن . . .
فقط نمیدونم اون وسطا چی شد که میخواست انگشتاشو قطع کنه
روزگارا ، تو اگر سخت بمن میگیری ! باخبر باش که پژمردن من آسان نیست . . . !