(2011/07/21, 07:10 PM)بی تا نوشته است: سلام
من اوایل تشخیص بیماریم بود که به اولین خواستگارم گفتم که این بیماری رو دارم اولش خیلی منطقی برخورد کرد اما وقتی تا آزمایش خون پیش رفتیم همه چی به هم خورد و اونجا بود که فهمیدم انگار ام اسی ها حق ازدواج ندارند.
به هر حال جنگ اول به از صلح آخر هست.همون بهتر که اولش به هم زد.ممکن بود باهات عروسی کنه و بعد از 5-6 سال یهو این تصمیم رو بگیره.
(2011/07/20, 05:45 PM)yas نوشته است: نمیبینه امپولها رو یعنی چی ؟
پس هزینش رو چی چیکار میکنی ؟ کی میده ؟ عوارضش چی ؟ خستگیش چی ؟
نمیدونم صلاح خویش رو خسروان دانند ولی من میترسم اینطوری باشه البته توی موقعیتش قرار نگرفتم نمیدونم خودت بهتر میدونی خانمی موفق باشی اره بعدشم توی این صدا و سیمای لعنتی ام اسیها رو اینقد بد جلوه میده همه میترسن به همین خاطر من خودم قید ازدواج رو زدم و خیال خودم و همه رو راحت کردم ایشالله تو هم موفق باشی
باور ما حتی اگه به جای ام اس دیابت هم داشتیم طرز نگرش مردم نسبت به ما چندان مثبت نبود.اصولا همه افراد فکر می کنن که تا ابد خوبن و مرگ واسه خونه همسایه هست.
این قافله عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد