2011/06/13, 10:42 AM
(2011/06/12, 06:39 PM)مهوش نوشته است: من بعد از ازدواج ام اسو فهمیدم.خداییش شوهرم همیشه همرام بوده.الان هم باردارمولی به خانواده همسرم نگفتم.از عکس العملشون میترسم.اگه قبل از ازدواج بود اصلا نمید.نمیدمنستم چیکار کنم!مسئله مهمیه و خیلیها هم جنبه شو ندارن و مخصوصا اطلاعاتشون درباره بیماری کمه یا از اول میگن بابا بیخی خی حوصله درسر داری!
خب خدا رو شکر این گل تقدیم همسر خوبت
ولی نمیدونم کار درستی کردی یا نه که به خانواده همسر گفتی یا نه ولی اگه خودش هم میگه نگو خب نگو
ولی اگه میبینی اذیت میشی بگو
گرچه من از همه قایم کردم و بعضی اوقات کم میارم ولی با توکل و لطف خدا نه دارم زندگیمو میکنم و کسی نفهمیده از اقوام اشناییان
گرچه بعضی اوقات حرفهایی در مورد ام اس میزنن سر سفره باشم اشتهام کور میشه یا زندگی سیر میشم ولی توی دلم میگم ولی با تمام این حرفها من ام اس دارم و دارم باهاش زندگی میکنم
و میگم من کنارتون بودم نشناختین دیگه عادت کردم به فرهنگ مردم و این مغر کوچیکشون