2011/05/22, 07:27 AM
بچه ها واقعا از صمیم قلب خوشحالم که بهتون خوش گذشته
لحظه به لحظه مسافرتتون رو من از تهران به یادتون بودم
4 شنبه 2 نصفه شب خوابیدم
همین که خواستم بخوابم یادم افتاد اگه می خواستم منم برم الان دیگه نمی خوابیدم و باید کم کم آماده می شدم
بعد از ظهر هم که به هانیه جون زنگ زدم تا مطمئن بشم همگی سلامت رسیدین
وااااااای 5 شنبه عجب طوفان وحشتناکی بود خیلی خیلی ترسیده بودم می خواستم به یکیتون زنگ بزنم حالتون رو بپرسم ولی گفتم شاید نگرانتون کنم فقط خدا خدا می کردم اونجا این وضع نباشه که شما رو هتل نشین کنه
شنبه صبح هم به محض اینکه چشمام رو باز کردم گفتم آخــــــــــــــیش الان دیگه رسیدن واقعا خیالم راحت شده که سلامت رفتین و برگشتین
دوستون دارم
لحظه به لحظه مسافرتتون رو من از تهران به یادتون بودم
4 شنبه 2 نصفه شب خوابیدم
همین که خواستم بخوابم یادم افتاد اگه می خواستم منم برم الان دیگه نمی خوابیدم و باید کم کم آماده می شدم
بعد از ظهر هم که به هانیه جون زنگ زدم تا مطمئن بشم همگی سلامت رسیدین
وااااااای 5 شنبه عجب طوفان وحشتناکی بود خیلی خیلی ترسیده بودم می خواستم به یکیتون زنگ بزنم حالتون رو بپرسم ولی گفتم شاید نگرانتون کنم فقط خدا خدا می کردم اونجا این وضع نباشه که شما رو هتل نشین کنه
شنبه صبح هم به محض اینکه چشمام رو باز کردم گفتم آخــــــــــــــیش الان دیگه رسیدن واقعا خیالم راحت شده که سلامت رفتین و برگشتین
دوستون دارم
خدا یا کیفیت رو فدای کمیت نکن. کمتر خلق کن ولی آدم خلق کن!