2018/12/09, 03:12 PM
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه خیلی خوشحال میشم راهنماییم کنین.
غرض از ایجاد این تاپیک مشورت با شما عزیزان است.
من 20 سالمه و 3 سالمه که با پسری دوستم که این پسر 27 سالشه و یکسالی میشه که فهمیده ام اس داره ما بیرون قرار داشتیم که ایشون به من گفتن چشم سمت راستم تار میبینه حدود یک سال پیش و با پیگیری و ام آر ای متوجه شدن که ام اس دارن.
مشکل از اونجایی شروع شد که دقیقا بعد از تشخیص ایشون دیگه به پیام و تماس های من جواب نمیدن و میگن دیگه هیچ علاقه ای به من ندارن .بعد از اینکه ایشون ام اس گرفت منم علامت های زیادی داشتم که به دکتر مراجعه کرده و ام آر ای انجام شد که معلوم شد من مبتلا نیستم.
البته ایشون سرکارم میرن و دانشجوی ارشد ان . و ما قبل از این قضیه قصد ازدواج باشتیم ولی ایشون دیگه منو نمیخوان درست بعد از زمان تشخیص .
من به ایشون التماسم کردم و گفتم من تا آخرش با شمام ولی در جواب به من گفتن تو دیگه جایی تو قلب من نداری و من به درد تو نمیخورم من یه آدم مریضم برو دنبال زندگیت.
الان یک ساله که به تماس و پیامام جواب نمیدن حتی مادر ایشونم به من گفتن دست از سر پسر من بردار بزار راحت باشه
تو این یکسال افسردگی شدید گرفتم و نمیتونم اصلا فراموشش کنم .دارم دیوونه میشم .
نمیدونم باید چیکار کنم به هزار جا دخیل بستم امامزاده و حرم و دعا اما جواب نمیده یعنی ایشون به من جواب نمیدن .
به نظرتون باید چیکار کنم ؟ کجا برم؟ فراموشش کنم ؟ زمان بدم؟ همینجوری هی زنگ و پیام بفرستم؟اصلا ایشون منو به خاطر بیماری رد کردن یا بهونشون بوده و دیگه دوستم ندارن؟
تورو خدا کمکم کنید.مرسی با تشکر
امیدوارم حالتون خوب باشه خیلی خوشحال میشم راهنماییم کنین.
غرض از ایجاد این تاپیک مشورت با شما عزیزان است.
من 20 سالمه و 3 سالمه که با پسری دوستم که این پسر 27 سالشه و یکسالی میشه که فهمیده ام اس داره ما بیرون قرار داشتیم که ایشون به من گفتن چشم سمت راستم تار میبینه حدود یک سال پیش و با پیگیری و ام آر ای متوجه شدن که ام اس دارن.
مشکل از اونجایی شروع شد که دقیقا بعد از تشخیص ایشون دیگه به پیام و تماس های من جواب نمیدن و میگن دیگه هیچ علاقه ای به من ندارن .بعد از اینکه ایشون ام اس گرفت منم علامت های زیادی داشتم که به دکتر مراجعه کرده و ام آر ای انجام شد که معلوم شد من مبتلا نیستم.
البته ایشون سرکارم میرن و دانشجوی ارشد ان . و ما قبل از این قضیه قصد ازدواج باشتیم ولی ایشون دیگه منو نمیخوان درست بعد از زمان تشخیص .
من به ایشون التماسم کردم و گفتم من تا آخرش با شمام ولی در جواب به من گفتن تو دیگه جایی تو قلب من نداری و من به درد تو نمیخورم من یه آدم مریضم برو دنبال زندگیت.
الان یک ساله که به تماس و پیامام جواب نمیدن حتی مادر ایشونم به من گفتن دست از سر پسر من بردار بزار راحت باشه
تو این یکسال افسردگی شدید گرفتم و نمیتونم اصلا فراموشش کنم .دارم دیوونه میشم .
نمیدونم باید چیکار کنم به هزار جا دخیل بستم امامزاده و حرم و دعا اما جواب نمیده یعنی ایشون به من جواب نمیدن .
به نظرتون باید چیکار کنم ؟ کجا برم؟ فراموشش کنم ؟ زمان بدم؟ همینجوری هی زنگ و پیام بفرستم؟اصلا ایشون منو به خاطر بیماری رد کردن یا بهونشون بوده و دیگه دوستم ندارن؟
تورو خدا کمکم کنید.مرسی با تشکر