2011/02/23, 02:06 PM
دقيقا درست مي گي سحر خانم
واقعا عشق مهمتر از عقل تو ازدواج با يه ام اسي هست
اما اين عشقي كه مي گي وقتي پيش مياد كه طرف مقابل كوچكترين حس بدي نسبت به ما پيدا نكنه. نه الان نه هيچ وقت. يعني باهاش صادق باشيم. خودتون بذارين جاي طرف مقابل. وقتي من سرم رو بالا مي گيرم مي گم ام اس دارم تو همون روزاي اول و مي گم چيزي نيست لااقل اين فكر توي اون پيدا ميشه كه اين آقا يا خانم نقطه ضعفي براي خودش قائل نيست و از طرفي به شعور من هم احترام گذاشته كه داره همين اول ميگه. حالا دو حالت داره. يا نمي تونه كنار بياد و ميره كه هيچ كدوم ضرري نكردن چون دلبسته نشدن يا ميره مي پرسه مي خونه وضعيت طرف رو مي بينه و مي مونه و عاشقش ميشه و اينجاست كه هر اتفاقيم بيفته اون حس خوبه كه گفتم هست و عشقم هست.
حالا من 3 4 ماه با يكيم كليم طرف عاشقم شده با من رويا ساخته حالا بيام بهش بگم ام اس دارم. الان اون حس قشنگه كه گفتم تاريك مي شه. اون طرف يه لحظه فكر مي كنه بخاطر خودش به من دروغ گفت يا اين قضيه براش نقطه ضعف حساب ميشه. حالا باز دو حالت داره. يا نمي تونه كنار بياد كه در اين حالت دو طرف ضربه بدي مي خورن چون هم ديگه رو دوست داشتن يا بخاطر حسش مي مونه. اما اون لكه تاريكه هميشه تو ذهنش هست.
من خودم فكر مي كنم حالت اول مزاياش بيشتر باشه. چون اگه دنبال عشق واقعي هستيم اول بايد به طرفمون و خواستش احترام بذاريم و خودمون در مرحله بعد باشيم حتي اگه به نفعمون نباشه
واقعا عشق مهمتر از عقل تو ازدواج با يه ام اسي هست
اما اين عشقي كه مي گي وقتي پيش مياد كه طرف مقابل كوچكترين حس بدي نسبت به ما پيدا نكنه. نه الان نه هيچ وقت. يعني باهاش صادق باشيم. خودتون بذارين جاي طرف مقابل. وقتي من سرم رو بالا مي گيرم مي گم ام اس دارم تو همون روزاي اول و مي گم چيزي نيست لااقل اين فكر توي اون پيدا ميشه كه اين آقا يا خانم نقطه ضعفي براي خودش قائل نيست و از طرفي به شعور من هم احترام گذاشته كه داره همين اول ميگه. حالا دو حالت داره. يا نمي تونه كنار بياد و ميره كه هيچ كدوم ضرري نكردن چون دلبسته نشدن يا ميره مي پرسه مي خونه وضعيت طرف رو مي بينه و مي مونه و عاشقش ميشه و اينجاست كه هر اتفاقيم بيفته اون حس خوبه كه گفتم هست و عشقم هست.
حالا من 3 4 ماه با يكيم كليم طرف عاشقم شده با من رويا ساخته حالا بيام بهش بگم ام اس دارم. الان اون حس قشنگه كه گفتم تاريك مي شه. اون طرف يه لحظه فكر مي كنه بخاطر خودش به من دروغ گفت يا اين قضيه براش نقطه ضعف حساب ميشه. حالا باز دو حالت داره. يا نمي تونه كنار بياد كه در اين حالت دو طرف ضربه بدي مي خورن چون هم ديگه رو دوست داشتن يا بخاطر حسش مي مونه. اما اون لكه تاريكه هميشه تو ذهنش هست.
من خودم فكر مي كنم حالت اول مزاياش بيشتر باشه. چون اگه دنبال عشق واقعي هستيم اول بايد به طرفمون و خواستش احترام بذاريم و خودمون در مرحله بعد باشيم حتي اگه به نفعمون نباشه
هميشه مردم لباس هاي كهنه و پوسيده اشون رو دور مي ندازن دارم به اين فكر مي كنم كه چرا بعضي ها افكار كهنه و پوسيدشون رو هيچ وقت دور نمي ندازن