2018/03/03, 03:14 PM
(2013/12/05, 09:44 PM)دلان نوشته است: سلام دوستان
منم از خودم ميگم
به نظرم حساسيت بيش از حد من به همه چي ميتونه دليل باشه ، من قبلنا سر هر چيز بيخودي فورا گريه ميكردم،از اون دسته آدما بودم كه بيشتر شبا بالشم خيس بود ، حتي بچه هم كه بودم اين عادت رو داشتم سرمو زير لحاف ميبردمو گريه ميكردم بخاطر اينكه با خودم ميگفتم اگه پدر مادرم روزي طوريشون بشه چيكار كنم،شكر خدا الان كه 32 سالمه الحمدلله پدر و مادرم خوب هستن ، الان اصلا اخلاقاي سابقمو ندارم،شكست عشقي داشتم اونم 2 بار......چيزهايي كه الان به يادم مياد واقعا برام مضحكه
خودم دعوت كردم از اين مريضي البته يه جايي از زندگيم خيلي به دردم خورد ولي الان فقط يه مزاحمه و بايد هر طور شده از وجودم دكش كنم.
من ميتونم اميدوارم شما هم بتونين.
فاطمه دانشجوي معماري.
برعکس من همیشه خیلی محکم بودم، همیشه در مقابل بدترین مشکلات مقاومت می کردم و البته آخرش هم مشکل رو حل می کردم. ولی تو یه سال منتهی به ابتلام و تشخیص ام اس، واقعا حساس شده بودم. هم زیاد گریه می کردم و هم ترسو و مظطرب بودم. و با یه شوک مور مور شدن پاهام شروع شد.
کلا با این نظریه که ام اس اظطراب، افسردگی و استرس رو زیاد می کنه و بیشتر عامل هست تا معلول بیشتر موافقم.
استرس با کم کردن قدر دفاعی بدن می تونه زمینه ساز هر بیماری باشه از جمله ام اس. ولی ام اس به خاطر نگرانی از اینده، معلوم نبودن علت و درمان قطعی، سن پایین ابتلا، تنوع مشکلات، و عوارض دارو ها در مقایسه با بقیه بیماری ها بیشتر باعث مشکلات روحی و استرس میشه و ام اس و استرس رو تا این حد پیوند می زنه به هم.
در کل، باید با خودمون مهربون باشیم و سرزنش نکنیم، هیچ کودوم از ما حقمون این نبود ولی تو زندگی همین اتفاقای تصادفی واسه ادمای مختلفه که بهش تنوع و قشنگی داده.
ام اس بار مسئولیت و انتظاری که من خودم از خودم رو داشتم از رو دوشم برداشت و از این نظر نقطه مثبت زندگیم بود.
از نقاط منفی اش هم که نگم براتون ،خودتون در جریانید.