در مورد پست قبلم
خیلییییی فکر کردم
راستش حتی وقتی پستو زدم هر چند یه جاهایی گفتم دودلم اما اولش جوگیر بودم که چه خوب و بیام داداش دوستمو قبول کنم
کم کم به خودم فرصت دادم تا بازتر به موضوع فکر کنم و همه جوانب رو بسنجم
در نهایت تصمیم گرفتم جوابم رو به دوستم بگم که به مادرش و برادرش انتقال بده و دیگه رسما نیان جلو
فکر کردم اگر با پسره حرف بزنم توقعی ایجاد میشه
درسته با ام اسم مشکلی ندارن اما قرار نیس من دیگه بقیه جوانب رو نسنجم!
چندبار خواستم باهاش صحبت کنم اما ته دلم راضی نشد
خیلی فکر کردم دیدم توی آدمای دور و وریم نمیتونم با افرادی با این شیوه زندگی و کار کنار بیام زندگی مشترک که جای خود دارد.
خیلی محترمانه جوابمو که "نه" بود با دلایلی که داشتم به دوستم گفتم
و اینو هم گفتم اگر صلاح میدونی هم رو در رو به برادرت جوابمو بدم
آره درسته، صرف ازدواج مهم نیس، درست ازدواج کردن مهمه
و به عقیده خودم هم عاقلانه تصمیم گرفتن مهمه و نه احساساتی!
خیلییییی فکر کردم
راستش حتی وقتی پستو زدم هر چند یه جاهایی گفتم دودلم اما اولش جوگیر بودم که چه خوب و بیام داداش دوستمو قبول کنم
کم کم به خودم فرصت دادم تا بازتر به موضوع فکر کنم و همه جوانب رو بسنجم
در نهایت تصمیم گرفتم جوابم رو به دوستم بگم که به مادرش و برادرش انتقال بده و دیگه رسما نیان جلو
فکر کردم اگر با پسره حرف بزنم توقعی ایجاد میشه
درسته با ام اسم مشکلی ندارن اما قرار نیس من دیگه بقیه جوانب رو نسنجم!
چندبار خواستم باهاش صحبت کنم اما ته دلم راضی نشد
خیلی فکر کردم دیدم توی آدمای دور و وریم نمیتونم با افرادی با این شیوه زندگی و کار کنار بیام زندگی مشترک که جای خود دارد.
خیلی محترمانه جوابمو که "نه" بود با دلایلی که داشتم به دوستم گفتم
و اینو هم گفتم اگر صلاح میدونی هم رو در رو به برادرت جوابمو بدم
آره درسته، صرف ازدواج مهم نیس، درست ازدواج کردن مهمه
و به عقیده خودم هم عاقلانه تصمیم گرفتن مهمه و نه احساساتی!
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من