2016/12/17, 01:03 AM
(2016/12/09, 08:42 PM)عسل راد نوشته است:فکر کنم این افکارت بیشتر به زندگیتون و حال شما لطمه بزنه منم دقیقا مثل شما هستم و 7 ماهه که ازدواج کردم گاهی با این حرفا همسرم رو آزار میدادم اما الان سعی میکنم به این که چی میخواد بشه فکر نکنم مگه چیزی توی این دنیا هست که قابل پیش بینی باشه؟! مگه یه آدم سالم از یک ساعت دیگش خبر داره که چی میشه؟! پس این مدتی که حالمون خوبه رو بخاطر تلخی هایی که شاید هیچ وقت اتفاق نیفته خرابش نکنیم(2016/12/07, 10:29 PM)no06in نوشته است: بايد حقيقت رو گفت..
كسي ك تورو با فهميدنِ مريضيت ول كنه بره
فردا روز قطعا تو زندگي مشترك با مشكلات ديگت هم امكان داره ول كنه بره
ولي كاش اطلاع رساني همگاني ميشد واسه همه ي خانواده ها ك ام اسي ها زندگي معموليي دارن
مثه بقيه راه ميرن
مثه بقيه عادي حرف ميزنن
مثه بقيه ميتونن بچه دار شن
ميتونن همه كارهاي روزمره مثه بقيه ي ادم هاي عادي انجام بدن
فقط اسم مريضيه دنبالشون هست و ي كوچولو بايد بيشتراز بقيه از خودشون مراقبت كنن
همين
منم مث شمام دوست عزیز.5 ساله ام اس دارم.خدارو شکر مشکل خاصی ندارم.تا چند ماه پیش که ازدواج نکرده بودم همین عقیده رو داشتم.من که سالمم چیزیم نیست.اما بعد ازدواج با این که هنوز عقدمو مسولیت زندگی گردنم نیوفتاده یه ترس خیلی بدی همراهم شده.همش یه چیزی تو گوشم زمزمه میکنه ام اس غیر قابل پیش بینیه!اگه پیشرفت کنه.بعد چن سال میگن پیشرونده میشه!اگه نتونم کارامو انجام بدم اگه نتونم روزی بچه دار شم یا اگه شدم نتونم بش برسم؟اگه خانوادش بفهمن؟با توجه به شناختی که ازشون دارم برام اسایش نمیزارن!اگه همسرم از پس حرفاشون بر نیاد؟یا حتی گاهی به همسرم فکر میکنم.کارش خودش به اندازه سخت و پرمشغله هست که به خونه نتونه برسه.شاید بعضی موقه ها مجبور باشم بعضی کارای بیرونم خودم انجام بدم.نکنه روزی شرمندش بش و در بمونم!همش دارم ازش میپرسم اگه روزی حالم بد شد؟اونم سریع به هم میریزه میگه دوس ندارم در موردش صحبت کنیم.مواظب خودت باش حالت بد نمیشه.عقلم به جایی قد نمیده که چی میشه فقط وقتی تو دلم میگم خدایا به تو توکل میکنم آروم میشم یکم