2016/10/02, 09:58 PM
شاید مشکلات من ازهمتون کمتر باشه ولی منم به اندازه ی خودم توی این چندساله سختی کشیدم و حرف شنیدم که یه مقداریش هم بخاطر مریضیم بود
زیاد خواستگار نداشتم واقعیتش ولی اگر کسی به دلم مینشست بهش میگفتم مریضم اونام میرفتن....
دوروز پیش عصری یه خانمی اومد واسه پسرش منو دید من فقط یکی از مشکلاتمو گفتم بهش (همونی که توی خیلی از تاپیکها گفتم وچندتا از بچه های تلگرامی خوب میدونن)اونم گفت اشکال نداره مهم نیست اخلاقت مهمه و ایمان...
رفتش یه ساعت بعد زنگ زد گفت میخوام پسرمو بیارم(چون از تهران اومده بودن قم نمیخواستند دوباره کاری کنند )مادرمم گفت باشه
خلاصه پسرشو آورد رفتیم توی اتاق گذاشتم حسابی حرفاشو زد آخراش گفتم من یه مشکلی دارم که درحال تشخیص هستم واقعیتش اینه که هزینه ی درمانم الان چیزی درنمیاد بخاطر بیمه ام ولی با بیمه ی شما (تامین اجتماعی بود)شاید ماهی یک میلیون بشه!!!اولش یه جوریش شد بعد گفت اصلا مهم نیست جور میشه و ازین حرفها
درضمن اینم بگم که این آقا کلا با شغل خانم مشکل داشت یعنی مثلا نمیشد بگم خودم هزینه درمانمو میدم....
خلاصه فردا ظهرش مادرش اس ام اس داد به مادرم گفت قسمت نیست و ازین حرفها ببخشید مزاحم شدیم
منم اصلا ناراحت نشدم
فقط دیگه قید ازدواج رو زدم و اصلا دیگه نمیخوام ذهنمو درگیر کنم ...آسایشم واسم مهمتره شاید آدم توی مجردی آسایشش بیشتر از متاهلی باشه تصمیم گرفتم دیگه حرص نخورم!!!
زیاد خواستگار نداشتم واقعیتش ولی اگر کسی به دلم مینشست بهش میگفتم مریضم اونام میرفتن....
دوروز پیش عصری یه خانمی اومد واسه پسرش منو دید من فقط یکی از مشکلاتمو گفتم بهش (همونی که توی خیلی از تاپیکها گفتم وچندتا از بچه های تلگرامی خوب میدونن)اونم گفت اشکال نداره مهم نیست اخلاقت مهمه و ایمان...
رفتش یه ساعت بعد زنگ زد گفت میخوام پسرمو بیارم(چون از تهران اومده بودن قم نمیخواستند دوباره کاری کنند )مادرمم گفت باشه
خلاصه پسرشو آورد رفتیم توی اتاق گذاشتم حسابی حرفاشو زد آخراش گفتم من یه مشکلی دارم که درحال تشخیص هستم واقعیتش اینه که هزینه ی درمانم الان چیزی درنمیاد بخاطر بیمه ام ولی با بیمه ی شما (تامین اجتماعی بود)شاید ماهی یک میلیون بشه!!!اولش یه جوریش شد بعد گفت اصلا مهم نیست جور میشه و ازین حرفها
درضمن اینم بگم که این آقا کلا با شغل خانم مشکل داشت یعنی مثلا نمیشد بگم خودم هزینه درمانمو میدم....
خلاصه فردا ظهرش مادرش اس ام اس داد به مادرم گفت قسمت نیست و ازین حرفها ببخشید مزاحم شدیم
منم اصلا ناراحت نشدم
فقط دیگه قید ازدواج رو زدم و اصلا دیگه نمیخوام ذهنمو درگیر کنم ...آسایشم واسم مهمتره شاید آدم توی مجردی آسایشش بیشتر از متاهلی باشه تصمیم گرفتم دیگه حرص نخورم!!!