سلام به همه
اتفاق های این دیدار واسم جالب بود :
1 - یکی دو ماه از قولم واسه دیدار گذشته بود . تو این مدت چند جا رفته بودم دنبال کافه ولی هیچ کدوم خوب نبودن . خیلی اتفاقی یه روز وقت گذاشتم و تو اینترنت سرچ کردم و چند تا کافه پیدا کردم . جالب ترین نکته ش این بود که به کافه ای که خودم خیلی میرم رسیدم (نمیدونم چرا اصلا یادش نبودم) رفتم کافه و صحبت کردم و خیلی هم استقبال کردن
2 - به بچه های مدیریت گفتم و اونام اکی دادن و یکم سر ۷-۸ تا پله کافه شک داشتیم که بازم دوستمون در کافه که خیلی خیلی انسان شریفی بود گفت اصلا مشکلی نیست. بچه ها رو میفرستم کمک. قبلا هم عزیزان با ویلچر اینجا اومدن
3 - گفتیم همیشه گله بوده که همدیگه رو معرفی نمیکنیم خیلی بده و .... دنبال میکروفون بیسیم رفتیم که دست به دست بچرخه و همه خودشون رو معرفی کنن. یکی دو بار در لحظه های آخر کنسل شد. گفتیم بخریم قیمت گرفتیم حداقل 700 تومن یه جا پیدا کردم برای اجاره با کلی تلاش و ..... بالاخره امروز صبح رسید دستم
4 - دیدم فیش میکروفون به سیستم صوتی کافی شاپ نمیخوره . با hamid_147 صحبت کرده بودم و گفته بود که داره و میاره ولی شک داشتم. حدود ساعت ۱۵ بود که زنگ زدم بهش و کار داشت نتونست جواب بده . خلاصه کل منطقه رو گشتم . بیشتر از ۷-۸ تا مغازه رفتم و نداشتن . همه جا بسته بود. بیخیال شدم گفتم یه چیزی میشه دیگه به سمت کافه حرکت کردم یه مغازه دیدم رفتم پرسیدم داشت
5 - تو کافه هر چی تلاش کردیم بیسیم وصل نشد که نشد.
6 - خیلی اتفاقی بروشور نمایشگاه نقاشی ام اس سنتر که سال 92 برگزار شد رو برداشته بودم که نکاتی که قراره بگم رو یادداشت کنم. رو بروشور یه متن نوشته بودیم که آخرش این جوری تموم میشد : بارها و بارها با خودم اندیشیده ام ، اگر ام اس نداشتم چگونه زندگی میکردم. به خودم گفتم چه سوژه خوبیه برای رادیو ام اس سنتر. تو دیدار گزارش بگیریم با همین موضوع.
7 - وقتی میکروفون وصل نشد و علنن نزدیک بود به خاطر بی برنامگی نابود شیم یه نگاه به نکته ها کردم و تصمیم گرفتم موضوع بحثمون این سوال باشه
همه اینا رو گفتم که بگم، خیلی اتفاقی اینا کنار هم قرار گرفت . دم خدا گرم که خودش جور چین رو به بهترین شکل درست میکنه
بدون کوچک ترین شکی میگم از دیدار واقعا راضی ام. اگر شما خیلی راحت میایید به دیدار 10 میدید به خدا من خیلی راجبش فکر میکنم. تا حالا نشده ۳-۴ روز اول رای بدم. (الانم باید فکر کنما ) ولی واقعا از دیدار راضی بودم
به جز ۳-۴ تا دیدار اول سایت، به جرات میگم اولین دیداریه که از همین الان دارم واسه دیدار بعدی لحظه شماری میکنم. واقعا دلم واستون تنگ شده
انگار چندین ساله که باهم دوستیم (دوستایی که امروز برای اولین بار میدیدمشون)
چقدر احساساتی
برای تشکر نمیتونم اسم ببرم. واقعا خیلی از بچه ها کمک کردن خیلییییییییییییییییییییی
قشنگ ترین لحظه دیدار هم به نظر من لحظه ای بود که pari3a حرفای دلشو زد. واقعا بی نظیر بود . کاش میشد اون جملات رو قاب گرفت
یه تشکر هم از نیلوفر و مادر مهربونش بابت گل های نارنجی زیبایی که برامون آورده بود
آخرین حرفمم تشکر از دوستامون که مسافت طولانی فقط به خاطر دیدن دوستانشون اومدن (خوزستان . گلستان . البرز) این دوستا که چند صد کیلومتر میان که فقط شما رو ببینن، هر جایی پیدا نمیشن به خدا
اتفاق های این دیدار واسم جالب بود :
1 - یکی دو ماه از قولم واسه دیدار گذشته بود . تو این مدت چند جا رفته بودم دنبال کافه ولی هیچ کدوم خوب نبودن . خیلی اتفاقی یه روز وقت گذاشتم و تو اینترنت سرچ کردم و چند تا کافه پیدا کردم . جالب ترین نکته ش این بود که به کافه ای که خودم خیلی میرم رسیدم (نمیدونم چرا اصلا یادش نبودم) رفتم کافه و صحبت کردم و خیلی هم استقبال کردن
2 - به بچه های مدیریت گفتم و اونام اکی دادن و یکم سر ۷-۸ تا پله کافه شک داشتیم که بازم دوستمون در کافه که خیلی خیلی انسان شریفی بود گفت اصلا مشکلی نیست. بچه ها رو میفرستم کمک. قبلا هم عزیزان با ویلچر اینجا اومدن
3 - گفتیم همیشه گله بوده که همدیگه رو معرفی نمیکنیم خیلی بده و .... دنبال میکروفون بیسیم رفتیم که دست به دست بچرخه و همه خودشون رو معرفی کنن. یکی دو بار در لحظه های آخر کنسل شد. گفتیم بخریم قیمت گرفتیم حداقل 700 تومن یه جا پیدا کردم برای اجاره با کلی تلاش و ..... بالاخره امروز صبح رسید دستم
4 - دیدم فیش میکروفون به سیستم صوتی کافی شاپ نمیخوره . با hamid_147 صحبت کرده بودم و گفته بود که داره و میاره ولی شک داشتم. حدود ساعت ۱۵ بود که زنگ زدم بهش و کار داشت نتونست جواب بده . خلاصه کل منطقه رو گشتم . بیشتر از ۷-۸ تا مغازه رفتم و نداشتن . همه جا بسته بود. بیخیال شدم گفتم یه چیزی میشه دیگه به سمت کافه حرکت کردم یه مغازه دیدم رفتم پرسیدم داشت
5 - تو کافه هر چی تلاش کردیم بیسیم وصل نشد که نشد.
6 - خیلی اتفاقی بروشور نمایشگاه نقاشی ام اس سنتر که سال 92 برگزار شد رو برداشته بودم که نکاتی که قراره بگم رو یادداشت کنم. رو بروشور یه متن نوشته بودیم که آخرش این جوری تموم میشد : بارها و بارها با خودم اندیشیده ام ، اگر ام اس نداشتم چگونه زندگی میکردم. به خودم گفتم چه سوژه خوبیه برای رادیو ام اس سنتر. تو دیدار گزارش بگیریم با همین موضوع.
7 - وقتی میکروفون وصل نشد و علنن نزدیک بود به خاطر بی برنامگی نابود شیم یه نگاه به نکته ها کردم و تصمیم گرفتم موضوع بحثمون این سوال باشه
همه اینا رو گفتم که بگم، خیلی اتفاقی اینا کنار هم قرار گرفت . دم خدا گرم که خودش جور چین رو به بهترین شکل درست میکنه
بدون کوچک ترین شکی میگم از دیدار واقعا راضی ام. اگر شما خیلی راحت میایید به دیدار 10 میدید به خدا من خیلی راجبش فکر میکنم. تا حالا نشده ۳-۴ روز اول رای بدم. (الانم باید فکر کنما ) ولی واقعا از دیدار راضی بودم
به جز ۳-۴ تا دیدار اول سایت، به جرات میگم اولین دیداریه که از همین الان دارم واسه دیدار بعدی لحظه شماری میکنم. واقعا دلم واستون تنگ شده
انگار چندین ساله که باهم دوستیم (دوستایی که امروز برای اولین بار میدیدمشون)
چقدر احساساتی
برای تشکر نمیتونم اسم ببرم. واقعا خیلی از بچه ها کمک کردن خیلییییییییییییییییییییی
قشنگ ترین لحظه دیدار هم به نظر من لحظه ای بود که pari3a حرفای دلشو زد. واقعا بی نظیر بود . کاش میشد اون جملات رو قاب گرفت
یه تشکر هم از نیلوفر و مادر مهربونش بابت گل های نارنجی زیبایی که برامون آورده بود
آخرین حرفمم تشکر از دوستامون که مسافت طولانی فقط به خاطر دیدن دوستانشون اومدن (خوزستان . گلستان . البرز) این دوستا که چند صد کیلومتر میان که فقط شما رو ببینن، هر جایی پیدا نمیشن به خدا
تعدادی از دوستان به دلایل شخصی در عکس حاضر نشدند
مث حس ی عشق تازه بودی
مث افسانه بی اندازه بودی ...
مث افسانه بی اندازه بودی ...