(2011/02/03, 06:48 PM)sara shokolat نوشته است: به نظرت چقدر فرصت و صبر لازمه ؟خودت بودی جای من چه میکردی؟چند سالته خودت؟
چقدرشو هیچکی نمیدونه جز خودش.
من 26 سالمه.
بسپارید به خودش.وقتش که بشه از جایی که اصلاً فکرشو نمیکنی درست میشه!!!
الاغ و امید:
پیرمردی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی به درون یک چاه بدون آب افتاد کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست آنرا از درون چاه بیرون بیاورد.
پس برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد, کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را باخاک پر کنندتا الاغ زودتر بمیرد و مرگ تدریجی او باعث عذابش نشود. مردم با سطل روی سر الاغ خاک می ریختند اما الاغ هر بار خاک های روی بدنش را می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد, سعی می کرد روی خاک ها بایستد.
روستایی ها همانطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همانطور به بالا آمدن ادامه داد تا اینکه به لبه ی چاه رسید و در حیرت کشاورز و روستائیان از چاه بیرون آمد...
نتیجه ی اخلاقی: مشکلات همچون تلی از خاک بر سر ما می ریزند و ما همواره دو انتخاب داریم:
اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند, و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود!
با تمام بی کسی هایم کســـی دارم هنـــــوز
گاهی گمان نمی کنی و می شود/گاهی نمی شود که نمی شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست/گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای, گدائی و بخت نیست /گاهی تمام شهر گدای تو می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست/گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای, گدائی و بخت نیست /گاهی تمام شهر گدای تو می شود