2014/09/14, 11:32 AM
احتمالا من توی بیشتر عکسا هستم
شهرزاد رو خیلی اذیت کردم. هر جا دوربینش بود منم بودم
بهم گفت حدیث توب عکسا عادی باش و هر وقت عکس میندازم مثلا فکر کن حواست به دوربین نیست و اینا. منو میگی اصن تا شهرزادو میدیدم زل میزدم به دوربینش و میپریدم وسط عکساش
ببخش شهرزاد جان اذیتت کردم
بعدشم من و هیلدا لحظه آخر یه سوتیه قشنگ دادیم
هیلدا گفت حدیث چند روزی رو تهران بمون
من گفتم نه هیلدا جان باید برگردم. خونه زندگی دارم، خونه داری، مسئولیت، باید دارو بخرم
هیلدا فک کرد گفتم باید کاهو بخرم
با تعجب گفت میخوای بری کاهو بخری؟
آخه بلافاصله بعد از خونه داری گفتم دارو
ما رو میگی دوتایی زدیم زیرخنده
خاطره ی قشنگی برام شد
از این به بعد هر بار که بخوام برم ربیف بخرم به یاد هیلداجون و کاهو و دارو خواهم بود
شهرزاد رو خیلی اذیت کردم. هر جا دوربینش بود منم بودم
بهم گفت حدیث توب عکسا عادی باش و هر وقت عکس میندازم مثلا فکر کن حواست به دوربین نیست و اینا. منو میگی اصن تا شهرزادو میدیدم زل میزدم به دوربینش و میپریدم وسط عکساش
ببخش شهرزاد جان اذیتت کردم
بعدشم من و هیلدا لحظه آخر یه سوتیه قشنگ دادیم
هیلدا گفت حدیث چند روزی رو تهران بمون
من گفتم نه هیلدا جان باید برگردم. خونه زندگی دارم، خونه داری، مسئولیت، باید دارو بخرم
هیلدا فک کرد گفتم باید کاهو بخرم
با تعجب گفت میخوای بری کاهو بخری؟
آخه بلافاصله بعد از خونه داری گفتم دارو
ما رو میگی دوتایی زدیم زیرخنده
خاطره ی قشنگی برام شد
از این به بعد هر بار که بخوام برم ربیف بخرم به یاد هیلداجون و کاهو و دارو خواهم بود
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من