2014/05/26, 09:34 AM
سلاااااام
گفتم بد نیست منم به عنوان کسی که بار اول بود تو سفر بین شما بود نظرم و بگم.
کیفیت غذا ها به نظر من با توجه به تجربه بچه ها خیلی خوب بود، حتی من اونجا هم به بچه ها گفتم که من هرچی جلوم بذارم می خورم و در بند شکم نیستم و خدارو شکر میکنم و از زحمات تک تک بچه ها حمید و حمید فارسی و فربد و سجاد و میهن و خواهرای گلش و مهسا و مریم و شهرزاد و هیلدا و حمید 147 و دامون و کاوه و احیا و فرشته و ...یادم نمیاد دیگه اگر نگفتم بگید شما و سمیرا خانم که هندونه رو تو هتل قاچ کردند و ما خوردیم تشکر ویژه کنم. برای من غذا عالی بود.
در مورد ملحفه من خودم وسواس ویژه دارم و تقصیر خودم بود که یادم رفت دو تا ملحفه بیارم و یدونه آوردم فقط و جورشم باید می کشیدم و یا پتو رو خودم می کشیدم که خب دلم نمی گرفت پس لباس بیشتر پوشیدم و خوابیدم که این موضوع به نظرم ربطی به مدیریت نداره و من مقصر بودم به شخصه!
شاید یکم دو دستگی تو نگاه اول بین بچه ها دیده میشد که شاید نشه گفت دودستگی نمی دونم اسمش و چی بگم که باز هم به نظرم اون برمیگشت به روحیات بچه ها که اون لحظه بخوان چه کاری انجام بدن پایین باشن و از طبیعت لذت ببرن یا بالا، که من خودم به شخصه آدم تقریبا کم رویی هستم اما اخلاق و رفتارم با همه خوبه شاید چون بار اول بود نتونستم اونجوری که دوست داشتم با همه مچ شم که اونم تقصیره خودمه که یکم کم روئم، آره زمان هایی بود که ما تنها بودیم پایین شاید منم اولش یکم چون زیاد شناختی از بچه ها نداشتم از این موضوع ناراحت شدم ولی بعد که بالا رفتم نظرم عوض شد واقعا بچه ها بالا داشتند تدارک می دیدند چون برای صبحانه جمعه که بالا رفتم که مثلا کمک کنم دیدم همه کارها انجام شده و بچه ها از صبح بیدارن به منم یه گوجه رسید که خورد کنم که خیلی خوشحالم از این بابت که بعد من اومدم پایین سجاد و فربد و حمید بودن فکر کنم که داشتند هنوز جوجه ها رو به سیخ می کشیدن.
من به شخصه با توجه به سفر اولم با بچه ها راضی بودم در حد توانشون هرکاری می تونستند کردند و از تک تکشون سپاسگزارم، مثلا فربد وظیفه ای نداشت که وقتی ازش می خوام کوله منم بذاره تو ماشین چون کمرم کمی مشکل داره و نمی تونم خم شم این کار رو برام انجام بده اما با روی باز برام این کار رو انجام داد
از تک تکتون ممنونم دوست دارم اسم همرو بیارم، حمید، مهسا، مریم، شهرزاد، سمیرا خانم، حمید-147، حمید فارسی، مهدیه، نازنین، افسانه، الهام، احسان، محمدرضا، عالیه، مهزاد، آقا مجتبی و خانمشون، فربد، هیلدا، سجاد، میهن، خواهرای مهربونش، احیا، کاوه، دامون، آقای دنیانورد مهربون،حدیث، فرشته، عسل ، تورو خدا اگه کسی و نگفتم بگین شرمنده نشم
گفتم بد نیست منم به عنوان کسی که بار اول بود تو سفر بین شما بود نظرم و بگم.
کیفیت غذا ها به نظر من با توجه به تجربه بچه ها خیلی خوب بود، حتی من اونجا هم به بچه ها گفتم که من هرچی جلوم بذارم می خورم و در بند شکم نیستم و خدارو شکر میکنم و از زحمات تک تک بچه ها حمید و حمید فارسی و فربد و سجاد و میهن و خواهرای گلش و مهسا و مریم و شهرزاد و هیلدا و حمید 147 و دامون و کاوه و احیا و فرشته و ...یادم نمیاد دیگه اگر نگفتم بگید شما و سمیرا خانم که هندونه رو تو هتل قاچ کردند و ما خوردیم تشکر ویژه کنم. برای من غذا عالی بود.
در مورد ملحفه من خودم وسواس ویژه دارم و تقصیر خودم بود که یادم رفت دو تا ملحفه بیارم و یدونه آوردم فقط و جورشم باید می کشیدم و یا پتو رو خودم می کشیدم که خب دلم نمی گرفت پس لباس بیشتر پوشیدم و خوابیدم که این موضوع به نظرم ربطی به مدیریت نداره و من مقصر بودم به شخصه!
شاید یکم دو دستگی تو نگاه اول بین بچه ها دیده میشد که شاید نشه گفت دودستگی نمی دونم اسمش و چی بگم که باز هم به نظرم اون برمیگشت به روحیات بچه ها که اون لحظه بخوان چه کاری انجام بدن پایین باشن و از طبیعت لذت ببرن یا بالا، که من خودم به شخصه آدم تقریبا کم رویی هستم اما اخلاق و رفتارم با همه خوبه شاید چون بار اول بود نتونستم اونجوری که دوست داشتم با همه مچ شم که اونم تقصیره خودمه که یکم کم روئم، آره زمان هایی بود که ما تنها بودیم پایین شاید منم اولش یکم چون زیاد شناختی از بچه ها نداشتم از این موضوع ناراحت شدم ولی بعد که بالا رفتم نظرم عوض شد واقعا بچه ها بالا داشتند تدارک می دیدند چون برای صبحانه جمعه که بالا رفتم که مثلا کمک کنم دیدم همه کارها انجام شده و بچه ها از صبح بیدارن به منم یه گوجه رسید که خورد کنم که خیلی خوشحالم از این بابت که بعد من اومدم پایین سجاد و فربد و حمید بودن فکر کنم که داشتند هنوز جوجه ها رو به سیخ می کشیدن.
من به شخصه با توجه به سفر اولم با بچه ها راضی بودم در حد توانشون هرکاری می تونستند کردند و از تک تکشون سپاسگزارم، مثلا فربد وظیفه ای نداشت که وقتی ازش می خوام کوله منم بذاره تو ماشین چون کمرم کمی مشکل داره و نمی تونم خم شم این کار رو برام انجام بده اما با روی باز برام این کار رو انجام داد
از تک تکتون ممنونم دوست دارم اسم همرو بیارم، حمید، مهسا، مریم، شهرزاد، سمیرا خانم، حمید-147، حمید فارسی، مهدیه، نازنین، افسانه، الهام، احسان، محمدرضا، عالیه، مهزاد، آقا مجتبی و خانمشون، فربد، هیلدا، سجاد، میهن، خواهرای مهربونش، احیا، کاوه، دامون، آقای دنیانورد مهربون،حدیث، فرشته، عسل ، تورو خدا اگه کسی و نگفتم بگین شرمنده نشم
آرزوهاتو يه جا يادداشت کن و يکی يکی به خدا بگو. خدا يادش نميره،ولی تو يادت ميره چيزی که امروز داری، آرزوي دیروزت بود...