2014/05/24, 10:52 AM
سلام دوستان گلم
جای همه ی همسفرهای گذشته و دوستانی که دوست داشتن بیان و نتونستن، حقیقتا خالی بود
در آغاز سفر جایگاه VIP رو ما پسران غیور تحت کنترل گرفتیم
البته بعدش چون یه فارن گست ( میهمان خارجی ) داشتیم، ایشون رو هم به همراه همراهشون به قسمت وی آی پی منتقل کردیم
البته در برگشت طی یک عملیات چریکی و نامردی دخترا صندلی های وی آی پی رو غصب کردن
رخدادهای جاری در طول سفر چون پرده های میدل باس کشیده شده بود، در دسته ی رخدادهای پشت پرده قرار میگیره و بنده از بازگو کردنشون معذورم
وقتی نزدیک طالقان بودیم و قبل از ناهار یه محدوده ی پرآلاچیق ایستادیم تا استراحت کنیم، تفریح و بازی پیشنهاد شده از طرف کاندیدای مدیراتوری ( سجاد ) سنگسار مدیر کج سبز بود، که با واکنش غیر مسیولانه ی مدیر کج سبز به انجام نرسید
پس از اون رفتیم ناهار خوردیم و رفتیم به محل اقامت، که چشمتون روز بد نبینه تاکنون چنین منظره و طبیعت رویایی رو ندیده بودیم و عین ندید بدیدا ایستاده بودیم تو محوطه و بربر نگاه میکردیم
پس از استقرار، سجاد زحمت شستن جوجه هارو کشید و بعدش با فربود بهمنی و حمید سبز رفتن خرید و بقیه ی بچه ها مشغول بازی و لذت بردن از مناظر شدن تا عصر که یه پیاده روی در دل طبیعت رفتیم و فقط میتونم بگم فوق العاده بود، تازه یه رفیقم پیدا کردیم اونجا که خیلی نسبت به خانوم ها مخصوصا نارنجیتراشون ارادت خاصی داشت، تازه گوشاشم بریده بودن طفلک رو، و همه ی مسیر مارو همراهی کرد تا ورودی هتل و تا فرداش باهامون خداحافظی کرد
با یه موجود سیاه نازنین شبیه سوسک هم آشنا شدیم که خانوما خیلی زیباییهاش رو درک نمیکردن
بعدش همه رفتن تو اتاق هاشون تا شام برسه، و بعد حمید سبز و فربد و سجاد تو حیاط پشتی جمعشون کردن و یه سورپریز عالی همراه با کیک 5 سالگی ام اس سنتر خستگی رو از یاد همه برد
حالا نوبت شام شد و بعدش خوردن کیک و چای و بعضیا رفتن خوابیدن
بعضیا هم که نزدیک 20 نفر میشدیم پانتومیم بازی کردیم و کلی خندیدیم
بعدش همه خوابیدن جز 4 تا از ما پسرای طبقه ی آخر که خیلی آقا بودیم و هیچکس رو بیدار نکردیم، فقط فربد و سبز و سجاد یه کشتی 3 نفره گرفتن که سبز شکست خورد، منم تشویق میکردم
خلاصه 5 خوابیدیم و 7 بیدار شدیم ( بازم یزدان را سپاس که خفتیدیم )
صبح تو محوطه صبحانه ی دلچسبی خوردیم به همراه هوای ناب و دید یه زیبایی غیر قابل وصف
بعد یه گروه رفتیم برای انتخاب محلی واسه نشستن و روشن کردن آتیش و بقیه هم به جمع و جور کردن مشغول شدن و بعدش به ما پیوستن
خلاصه فربد و سجاد دیدن سیخ های جوجه به هنگام کباب شدن خیلی بد به سیخ کشیده شدن و کلی غر زدن، بعد دیدن این خودزنیه، گفتن بد خورد شده
یه گروه از بچه ها رفتن لب آب و قرار بود ماهی هم واسه کباب به ما برسونن که ظاهرا دلشون نیومده بود و ماهی هارو دوباره انداخته بودن تو آب
جوجه کباب خاااااایییلییی خوشمزه ای خوردیم و اون رفیق دیروزیمونم اومد ناهار مهمون ما بود، و متاسفانه وقت واسه تنوری کردن سیب زمینی ها کم آوردیم
برگشتیم هتل، یه کوچولو جمع و جور کردیم و رفتیم سوار میدل باس شدیم و باز هم مسایل پشت پرده
در پایان در تهران با آرزوی دیدار دوباره و زودهنگام همدیگه خداخافظی کردیم
همه زحمت کشیدن ولی من میخوام از طرف خودم از یسری بچه ها به اسم تشکر کنم :
حمید سبز کج که هماهنگی هارو و انتخاب هتل رو عالی انجام داده بود
سجاد که شستن و به سیخ کشیدن جوجه هامون رو به نحو احسن انجام داد
فربد بهمنی که واسه درست کردن آتیش و ناهار سنگ تموم گذاشت
مریم همدانی و شهرزاد و هیلدا و خواهران دوقولو + یک که صبحانه رو تدارک دیدن و تمیزی و پاکیزگی بعد از صبحانه رو
از علی آقای دنیانورد که بازم با هدیه و سلیقش خوشحالمون کرد
و از تک تک همسفرام که چنین لحظه های بی نظیری رو برام رغم زدن بینهایت سپاسگذارم
به امید سفرهای هرچه بهتر در آینده ی نزدیک به همراه شما دوستان
جای همه ی همسفرهای گذشته و دوستانی که دوست داشتن بیان و نتونستن، حقیقتا خالی بود
در آغاز سفر جایگاه VIP رو ما پسران غیور تحت کنترل گرفتیم
البته بعدش چون یه فارن گست ( میهمان خارجی ) داشتیم، ایشون رو هم به همراه همراهشون به قسمت وی آی پی منتقل کردیم
البته در برگشت طی یک عملیات چریکی و نامردی دخترا صندلی های وی آی پی رو غصب کردن
رخدادهای جاری در طول سفر چون پرده های میدل باس کشیده شده بود، در دسته ی رخدادهای پشت پرده قرار میگیره و بنده از بازگو کردنشون معذورم
وقتی نزدیک طالقان بودیم و قبل از ناهار یه محدوده ی پرآلاچیق ایستادیم تا استراحت کنیم، تفریح و بازی پیشنهاد شده از طرف کاندیدای مدیراتوری ( سجاد ) سنگسار مدیر کج سبز بود، که با واکنش غیر مسیولانه ی مدیر کج سبز به انجام نرسید
پس از اون رفتیم ناهار خوردیم و رفتیم به محل اقامت، که چشمتون روز بد نبینه تاکنون چنین منظره و طبیعت رویایی رو ندیده بودیم و عین ندید بدیدا ایستاده بودیم تو محوطه و بربر نگاه میکردیم
پس از استقرار، سجاد زحمت شستن جوجه هارو کشید و بعدش با فربود بهمنی و حمید سبز رفتن خرید و بقیه ی بچه ها مشغول بازی و لذت بردن از مناظر شدن تا عصر که یه پیاده روی در دل طبیعت رفتیم و فقط میتونم بگم فوق العاده بود، تازه یه رفیقم پیدا کردیم اونجا که خیلی نسبت به خانوم ها مخصوصا نارنجیتراشون ارادت خاصی داشت، تازه گوشاشم بریده بودن طفلک رو، و همه ی مسیر مارو همراهی کرد تا ورودی هتل و تا فرداش باهامون خداحافظی کرد
با یه موجود سیاه نازنین شبیه سوسک هم آشنا شدیم که خانوما خیلی زیباییهاش رو درک نمیکردن
بعدش همه رفتن تو اتاق هاشون تا شام برسه، و بعد حمید سبز و فربد و سجاد تو حیاط پشتی جمعشون کردن و یه سورپریز عالی همراه با کیک 5 سالگی ام اس سنتر خستگی رو از یاد همه برد
حالا نوبت شام شد و بعدش خوردن کیک و چای و بعضیا رفتن خوابیدن
بعضیا هم که نزدیک 20 نفر میشدیم پانتومیم بازی کردیم و کلی خندیدیم
بعدش همه خوابیدن جز 4 تا از ما پسرای طبقه ی آخر که خیلی آقا بودیم و هیچکس رو بیدار نکردیم، فقط فربد و سبز و سجاد یه کشتی 3 نفره گرفتن که سبز شکست خورد، منم تشویق میکردم
خلاصه 5 خوابیدیم و 7 بیدار شدیم ( بازم یزدان را سپاس که خفتیدیم )
صبح تو محوطه صبحانه ی دلچسبی خوردیم به همراه هوای ناب و دید یه زیبایی غیر قابل وصف
بعد یه گروه رفتیم برای انتخاب محلی واسه نشستن و روشن کردن آتیش و بقیه هم به جمع و جور کردن مشغول شدن و بعدش به ما پیوستن
خلاصه فربد و سجاد دیدن سیخ های جوجه به هنگام کباب شدن خیلی بد به سیخ کشیده شدن و کلی غر زدن، بعد دیدن این خودزنیه، گفتن بد خورد شده
یه گروه از بچه ها رفتن لب آب و قرار بود ماهی هم واسه کباب به ما برسونن که ظاهرا دلشون نیومده بود و ماهی هارو دوباره انداخته بودن تو آب
جوجه کباب خاااااایییلییی خوشمزه ای خوردیم و اون رفیق دیروزیمونم اومد ناهار مهمون ما بود، و متاسفانه وقت واسه تنوری کردن سیب زمینی ها کم آوردیم
برگشتیم هتل، یه کوچولو جمع و جور کردیم و رفتیم سوار میدل باس شدیم و باز هم مسایل پشت پرده
در پایان در تهران با آرزوی دیدار دوباره و زودهنگام همدیگه خداخافظی کردیم
همه زحمت کشیدن ولی من میخوام از طرف خودم از یسری بچه ها به اسم تشکر کنم :
حمید سبز کج که هماهنگی هارو و انتخاب هتل رو عالی انجام داده بود
سجاد که شستن و به سیخ کشیدن جوجه هامون رو به نحو احسن انجام داد
فربد بهمنی که واسه درست کردن آتیش و ناهار سنگ تموم گذاشت
مریم همدانی و شهرزاد و هیلدا و خواهران دوقولو + یک که صبحانه رو تدارک دیدن و تمیزی و پاکیزگی بعد از صبحانه رو
از علی آقای دنیانورد که بازم با هدیه و سلیقش خوشحالمون کرد
و از تک تک همسفرام که چنین لحظه های بی نظیری رو برام رغم زدن بینهایت سپاسگذارم
به امید سفرهای هرچه بهتر در آینده ی نزدیک به همراه شما دوستان
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد