2014/04/13, 02:43 PM
شرح حال :
من سال 85 بود که چندروز پشت سرهم سرگیجه یا بهتر بگم بی تعادل بودم گوشام وزوز می کرد و نمی تونستم غذا بخورم خیلی دکتر رفتم همه می گفتن برم دکتر اعصاب و روان شاید عصبی شدم تا اینکه بعد چند روز از خواب بلند شدم همه چیزو دو تا می دیدم تا ازجام بلند شدم برم جلو آیینه خوردم زمین و منو بردن بیمارستان سه روز اونجا بمن کورتون تزریق شد.
سال 88 بودکه یه روز موقع راه رفتن پام قفل کرد و خوردم زمین، چندروز همین جوری بودم تا دوباره تو بیمارستان سه روز به من کورتون تزریق شد. الان دارم با بیماری زندگی می کنم وراضیم به رضای خدا. هیچی این مریضی سخت نیست اگه کسایی رو داشته باشی که درکت کنن.
من سال 85 بود که چندروز پشت سرهم سرگیجه یا بهتر بگم بی تعادل بودم گوشام وزوز می کرد و نمی تونستم غذا بخورم خیلی دکتر رفتم همه می گفتن برم دکتر اعصاب و روان شاید عصبی شدم تا اینکه بعد چند روز از خواب بلند شدم همه چیزو دو تا می دیدم تا ازجام بلند شدم برم جلو آیینه خوردم زمین و منو بردن بیمارستان سه روز اونجا بمن کورتون تزریق شد.
سال 88 بودکه یه روز موقع راه رفتن پام قفل کرد و خوردم زمین، چندروز همین جوری بودم تا دوباره تو بیمارستان سه روز به من کورتون تزریق شد. الان دارم با بیماری زندگی می کنم وراضیم به رضای خدا. هیچی این مریضی سخت نیست اگه کسایی رو داشته باشی که درکت کنن.
کسی را دارم ..
که انقدر برایم کسی هست که
نگاهم دنبال کسی نیست
این را هزاران بار فریاد زده ام و میزنم که دیگر
کسی به چشمانم نمی آید " هرگز "
که انقدر برایم کسی هست که
نگاهم دنبال کسی نیست
این را هزاران بار فریاد زده ام و میزنم که دیگر
کسی به چشمانم نمی آید " هرگز "