2014/04/10, 08:55 PM
(2014/04/09, 09:49 PM)مریییم نوشته است: من اگه جای شما بودم حتی لحظه ای نمی ترسیدم و شک به دلم راه نمیدادمترس یه مکانیزم دفاعیه که اتفاقاً خیلی وقتها جلوی نابودی همه چیز رو می گیره ! از این جنبه هم می شه بهش نگاه کرد. موضوع اینه که من دارم تضمینی می دم که نه تنها خودم بهش اطمینان کامل ندارم بلکه هیچ کس دیگه ای هم تو دنیا نمی تونه این اطمینان رو بده، البته اینکه می گم تضمین منظورم این نیست که مستقیماً این کار رو می کنم ولی وقتی این سد مخالفتها رو با بی اهمیت جلوه دادن مشکلم می شکنم خودش یه جور تضمین اخلاقیه. اگر خودخواهانه بهش نگاه کنم که مسلماً نمی ترسم فقط به خواستۀ خودم فکر نمی کنم.
ترس همه چی رو نابود میکنه
(2014/04/09, 09:50 PM)111reza نوشته است: 4 سال بابا دمت گرم شوالیه هم بود کنار می کشیدخیلی شوالیه بازی در اوردم، دیگه تسلیم شده بوم. ام اس به دادم رسید .
عاقا من ده 60 هستم نسل سوخته منو راهنمایی کن بلاخره شما بزرگتری 4 سالم تجربه داری
خانواده خودم مخالف بودن و بعد از ام اس تا حدودی کوتاه اومدن. اول به این دلیل که عذاب وجدان داشتن که شاید فشارهای این مدت تو بروز ام اس بی تاثیر نبوده. در ثانی شاید نگرانن رو دستشون باد کنم البته اتفاقات دیگه ای هم دخیل بود. این قصه خیلی طولانیه!
ضمناً اگر واقعاً راهنمایی می خوای فقط این رو می تونم بگم که بی نهایت خوشحالم که تو اون سن ازدواج نکردم. حتی اگر با کسی می بود که الان انتخاب کردم !
(2014/04/09, 09:58 PM)matin نوشته است: خب خانواده دختر حق داره نگران باشه...متین جان ممنون از راهنمایی و همچنین آرزوی خوبت. اتفاقاً قرار شد که اول با هم بریم پیش دکتر خودم. اینکه بعد از اون پیش کی میرن مثل استعلام ادارات می مونه؛ من نمی تونم دخالتی توش داشته باشم.
اما آخرش مهم دختر خانمی هست که شما بهش علاقه داری اگر اون مشکلی نداره مهم نیست که اگر مطمئن باشید مشکلی پیش نمیاد مطمئن باشید همه چیز خوب پیش میره می تونید برید پیش دکتر حتی با هم تا خیال خونواده هم راحت بشه....
امیدوارم که خوشبخت شین
ولی چطور می شه مطمئن بود که مشکلی پیش نمیاد؟
(2014/04/09, 10:16 PM)موناامیدوار نوشته است: توکل بخدا...انشالله که هیچ اتفاقی نمیوفته و خانواده دختره قبول میکنن...چون می خواستم برم سر کار و با عجله نوشتم منظورم رو درست نرسوندم. نگران این نیستم که قبول می کنن یا نه. نگرانم که به واسطۀ اینکه من خیالشون رو راحت کردم بپذیرن و بعداً شرایطم جوری بشه که شرمنده بشم. مشکل اینه که ام اس قابل پیش بینی نیست، اگر بود و می دونستم مثلاً حتی 10 سال دیگه مشکل حاد خواهم داشت به کلی ازدواج رو فراموش می کردم، با وجود اینکه سخته اصلاً با عذاب وجدان اون موقع برام قابل مقایسه نیست.
کاش اقایونم یذره مثل خانما بودن...شاید امیدی بود
ضمناً نفهمیدم اگر آقایون هم مثل خانمها بودن چه اتفاقی می افتاد که امید بخش بود.
(2014/04/09, 11:06 PM)mahdimotamedi نوشته است: مشكل شما رو كه نه ولي آدم اگه واقعا به كسي علاقه منده و كنارش احساس آرامش ميكنه نبايد براي رسيدن بهش تسليم محيط و فشاراش بشهکاملاً همینطوره . ولی در مورد اینکه می گی نباید تسلیم فشار محیط شد باید بگم گاهی اوقات این فشارها به قدری زیاده که باعث سلب آرامش می شه.