2013/10/14, 03:34 PM
من عین بز نگاش کردم بعد رفتم تسلیت گفتم و زار زار واسه مرحومه زن عمو شوهر سابقم گریه کردم و بعد تو راه برگشت تو ماشین جیغ میکشیدم و میگفتم خداااااااااااااااااااااااااااا یادمِ یک جا خواستم خودمو از ماشین پرت کنم بیرون
کلاً من وقتی از صحنه خارج میشم یادم میفته که باید چی جواب بدم، ولی خدا رو شکر چیزی نگفتم چون وقتی آدم حرف میزنه بیشتر پشیمان میشه
روزهای سختی بود ولی تمام شد حالا من و ام اس شدیم رفیق شفیق اون طفلی هم به من کاری نداره هفته ای یکبار آمپولشو میگیره میره تخت میخوابه
کلاً من وقتی از صحنه خارج میشم یادم میفته که باید چی جواب بدم، ولی خدا رو شکر چیزی نگفتم چون وقتی آدم حرف میزنه بیشتر پشیمان میشه
روزهای سختی بود ولی تمام شد حالا من و ام اس شدیم رفیق شفیق اون طفلی هم به من کاری نداره هفته ای یکبار آمپولشو میگیره میره تخت میخوابه
از دست این دیـوانــــه یار
از کـــف بــــدادم اعتبــــار
از کـــف بــــدادم اعتبــــار