2012/12/08, 01:47 PM
و اما گزارشات از خبرگزار نازی ی
عرضم به حضورتون که اینجانب تا لحظه ای که پام رسید دم کافی شاپ باورم نمی شد که بتونم به موقع و صحیح و سالم به دیدار برسم اما خب بالاخره طلسم شکسته شد و من ساعت 12 امیر ریما رو از خواب شیرینش بیدار کردم و قرار شد راس ساعت 2.45 میدون ونک ببینمش اما ازونجایی که همه چی می خواد هی حرص بده من رو پدر محترم ساعت2.20 ز زدن و اطلاع دادن که میدان فردوسی تشریف دارند و شک دارند که راس ساعت به من برسند و بنده را به ونک برسانند حالا قیافه منو می گی شده بود سر تا پا قرمز!!!!
بالاخره پس از بالا رفتن ولوم صدای بنده نمی دونم پدر جان با چه سرعتی خود را به بنده رسانیدن که من راس ساعت 2.45 ازین ماشین پیاده شدم و رفتم تو اون ماشین و به اتفاق امیر ریما و احسان عزیزم ( داداش سوروش) راهی کافی شاپ شدیم.
و اما بشنوید از پارک کردن امیر ریما که با وجود 2 جا پارک اساسی و 1 پارکینگ رفت فکر کنم تا خونه ما پارک کرد ( فکر کنم بعد پالس دیدش خوب نشده شایدم هول کرده بود بچم)
خلاصه با اولین نفری که مواجه شدیم حمید عزیز بود با سیبیلای فرم ( جهت ایجاد رعب و وحشت ) و کت و شلوار و پیراهن و کراوات و گیره کراوات. و بعد همه دوستای خوبم تو سایت رو که از بردن نامشون معذورم مگر در موارد خاص و 1کی ازونا مهسا 24 عزیزه که از شیرینی دادن در رفته و من همین جا اعلام می کنم که مهسا 24 عزیز باید 2تا شیرینی بهمون بده حالا مناسبتش رو می ذاریم خودش مثل بچه های خوب بیاد بگه. بعدش دوستای خوبم دکتر روستا و دکتر ناظری از تیم کریمزن تشریف آوردند و بنده از 1 میهمان تبدیل شدم به میزبان و از دوستای عزیزم غافل شده و تمام و کمال به میهمانان عزیزم پرداختم.
بعد سینا شروع به صحبت نموده و به بچه ها خوش آمد گفت و گذاشتن سیبیل ها را صرفا جهت ایجاد رعب و وحشت اعلام کرد و رسما با این کار جلوی هرگونه صحبت و گله و انتقاد را از حضار محترم گرفت.
سپس نوبت به نوشتن اسامی و گرفتن سفارشات رسید که گویا دوستان انگشت بر ناشناخته های خویش گذاشته و اولین ها را تجربه کرده بودند چون تا پایان مراسم مدیران محترم سایت سفارش های نا شناخته در دست در به در به دنبال صاحبان آنها می گشتند مخصوصا این موضوع در قسمت شیک ها به وضوح دیده می شد. و گاه و بی گاه مجبور به پیج کردن سفارش دهند می شدند و اما نکته جالب این بود که پای سیب ها در یک اقدام انتحاری به کیک شکلاتی تبدیل گشتند. خلاصه بعد از ضیافت شکم تیم کریمزن به صحبت در مورد طرح خود پرداختند و به سوالات بچه ها پاسخ گفتند و بروشور آنها توسط سینای رعب آور پخش شده و سپس دکتر زمانی صحبت های شیرینی نمودند و سپس شکلات عزیز توی 1 سبد شیک به هممون شکلات های دیزاین شده بسیار شیک دادن که بسیار شبیه عروس خانوما شده بود و چقدر دلم خواست تو لباس عروسی ببینمش. انقدر دلم می خواست بخورمش اما به رسم یادگاری نگهش داشتم !!!!!
و اما پاییزان عزیزم اس ام اس داده بود و سپرده بود به همه سلام برسونم اما ازون جایی که گوشی من تو کیفم بود وقتی نشستم تو ماشین تازه پیغامش رو دیدم!!
و در پایان قرعه کشی انجام شد و دوستامون برنده شدند و امیر ریمای عزیز زحمت رسوندن من رو کشید که همین جا فرصت رو غنیمت شمرده و بسیار ازش تشکر می کنم
خب دیگه خیلی واستون تعریف کردم بسه تا دیدار دیگه بدرود
عرضم به حضورتون که اینجانب تا لحظه ای که پام رسید دم کافی شاپ باورم نمی شد که بتونم به موقع و صحیح و سالم به دیدار برسم اما خب بالاخره طلسم شکسته شد و من ساعت 12 امیر ریما رو از خواب شیرینش بیدار کردم و قرار شد راس ساعت 2.45 میدون ونک ببینمش اما ازونجایی که همه چی می خواد هی حرص بده من رو پدر محترم ساعت2.20 ز زدن و اطلاع دادن که میدان فردوسی تشریف دارند و شک دارند که راس ساعت به من برسند و بنده را به ونک برسانند حالا قیافه منو می گی شده بود سر تا پا قرمز!!!!
بالاخره پس از بالا رفتن ولوم صدای بنده نمی دونم پدر جان با چه سرعتی خود را به بنده رسانیدن که من راس ساعت 2.45 ازین ماشین پیاده شدم و رفتم تو اون ماشین و به اتفاق امیر ریما و احسان عزیزم ( داداش سوروش) راهی کافی شاپ شدیم.
و اما بشنوید از پارک کردن امیر ریما که با وجود 2 جا پارک اساسی و 1 پارکینگ رفت فکر کنم تا خونه ما پارک کرد ( فکر کنم بعد پالس دیدش خوب نشده شایدم هول کرده بود بچم)
خلاصه با اولین نفری که مواجه شدیم حمید عزیز بود با سیبیلای فرم ( جهت ایجاد رعب و وحشت ) و کت و شلوار و پیراهن و کراوات و گیره کراوات. و بعد همه دوستای خوبم تو سایت رو که از بردن نامشون معذورم مگر در موارد خاص و 1کی ازونا مهسا 24 عزیزه که از شیرینی دادن در رفته و من همین جا اعلام می کنم که مهسا 24 عزیز باید 2تا شیرینی بهمون بده حالا مناسبتش رو می ذاریم خودش مثل بچه های خوب بیاد بگه. بعدش دوستای خوبم دکتر روستا و دکتر ناظری از تیم کریمزن تشریف آوردند و بنده از 1 میهمان تبدیل شدم به میزبان و از دوستای عزیزم غافل شده و تمام و کمال به میهمانان عزیزم پرداختم.
بعد سینا شروع به صحبت نموده و به بچه ها خوش آمد گفت و گذاشتن سیبیل ها را صرفا جهت ایجاد رعب و وحشت اعلام کرد و رسما با این کار جلوی هرگونه صحبت و گله و انتقاد را از حضار محترم گرفت.
سپس نوبت به نوشتن اسامی و گرفتن سفارشات رسید که گویا دوستان انگشت بر ناشناخته های خویش گذاشته و اولین ها را تجربه کرده بودند چون تا پایان مراسم مدیران محترم سایت سفارش های نا شناخته در دست در به در به دنبال صاحبان آنها می گشتند مخصوصا این موضوع در قسمت شیک ها به وضوح دیده می شد. و گاه و بی گاه مجبور به پیج کردن سفارش دهند می شدند و اما نکته جالب این بود که پای سیب ها در یک اقدام انتحاری به کیک شکلاتی تبدیل گشتند. خلاصه بعد از ضیافت شکم تیم کریمزن به صحبت در مورد طرح خود پرداختند و به سوالات بچه ها پاسخ گفتند و بروشور آنها توسط سینای رعب آور پخش شده و سپس دکتر زمانی صحبت های شیرینی نمودند و سپس شکلات عزیز توی 1 سبد شیک به هممون شکلات های دیزاین شده بسیار شیک دادن که بسیار شبیه عروس خانوما شده بود و چقدر دلم خواست تو لباس عروسی ببینمش. انقدر دلم می خواست بخورمش اما به رسم یادگاری نگهش داشتم !!!!!
و اما پاییزان عزیزم اس ام اس داده بود و سپرده بود به همه سلام برسونم اما ازون جایی که گوشی من تو کیفم بود وقتی نشستم تو ماشین تازه پیغامش رو دیدم!!
و در پایان قرعه کشی انجام شد و دوستامون برنده شدند و امیر ریمای عزیز زحمت رسوندن من رو کشید که همین جا فرصت رو غنیمت شمرده و بسیار ازش تشکر می کنم
خب دیگه خیلی واستون تعریف کردم بسه تا دیدار دیگه بدرود
برف ببارد یا باران برای باور "پاییز" همین "جای نبودنت" کافیست !!